مفهوم سیاست
مردى مجوز مهاجرت از آلمان به روسیه را کسب کرد ولی هنگام خروج از آلمان در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد و یک مجسمه دید. از او پرسید: این چیه؟
مرد گفت: شکل سوالت اشتباهه آقا؟
بپرس این کیه، این مجسمه هیتلر مرد بزرگ آلمان است که توی تمام کشور عدالت و دموکراسی برقرار کرد. من هم برای بزرگداشت این شخص مجسمه اش همیشه همراهمه… مامور گمرک گفت درسته آقا، بفرمایید.
در فرودگاه روسیه مامور گمرک هنگام تفتیش مجسمه را دید و از مرد پرسید: این چیه؟
مرد گفت: بگو این کیه؟ گفت این مجسمه مرد منفور و دیوانه ای است که مرا مجبور کرد از آلمان برم بیرون. مجسمه اش همیشه همرامه که لعنتش کنم.
مامور گمرک گفت: بله درسته آقا، بفرمایید
چند روز بعد که آن مرد توی خونه اش همه فامیل را دعوت کرد؛ پسر برادرش مجسمه را روی طاقچه دید و پرسید: این کیه؟
مرد گفت پسرم سوالت اشتباهه ،بپرس این چیه؟
این ده کیلوگرم طلای ۲۴ عیاره که بدون عوارض گمرکی از آلمان به اینجا آوردم!!
«سیاست یعنی این که یک حرف را به مردم به صورتهای مختلف بیان کنی»
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
تيره روزان جهان را به چراغي درياب
تا پس از مرگ، تو را شمع مزاري باشد
نان زهرآلود!
پسر به سفر دوری رفته بود و ماهها بود که از او خبری نداشتند. مادرش دعا میکرد که او سالم به خانه بازگردد. مادر او هر روز به تعداد اعضای خانوادهاش نان میپخت و همیشه یک نان اضافه هم میپخت و پشت پنجره میگذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا میگذشت نان را بر دارد.
هر روز مردی گوژ پشت از آن جا میگذشت و نان را بر میداشت و به جای آن که از او تشکر کند میگفت: هر کار پلیدی که بکنید با شما میماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز میگردد!!!
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفتههای مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت: او نه تنها تشکر نمیکند بلکه هر روز این جملهها را به زبان میآورد. نمیدانم منظورش چیست؟
یک روز که زن از گفتههای مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود، تصمیم گرفت از شر او خلاص شود. پس نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت: این چه کاری است که میکنم؟
بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت.
مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرفهای معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد. وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره، پشت در ایستاده بود! او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه میکرد، گفت:
مادر اگر این معجزه نشده بود نمیتوانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش میرفتم. ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. از او لقمهای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت: این تنها چیزی است که
من هر روز میخورم امروز آن را به تو میدهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری.
وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهرهاش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را میخورد. به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:
هر کار پلیدی که انجام میدهیم با ما میماند و نیکیهایی که انجام میدهیم به خود ما باز میگردد.
هرچه کنی به خودکنی
گر همه نیکو بد کنی
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
از منظر سعدی، تفاوت عالم و عابد در آن است که عابد، سر در سودای خویش دارد و عالِم دل در هوای دیگران؛ عابد بر آن اندیشه است که تنها، «گلیم خویش از موج به در برد»، ولی عالِم میکوشد که «بگیرد غریق را»:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عالِم چه فرق بود؟
تا اختیار نمودی از آن، این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
⭕ و از نبی اکرم صلی الله علیه وآله در باره فرق عالم و عابد روایت است:
آن گاه که عالِم و عابد در روز رستاخیز محشور میشوند، به عابد گفته میشود: به بهشت درآی و به برکت عبادت خود، از نعمتهای بهشت بهرهمند شو! ولی به عالِم میگویند: اینجا بایست و هر کس را که میخواهی شفاعت کن! و هیچکس را شفاعت نخواهی کرد، مگر آنکه شفاعت تو پذیرفته میشود و بدین ترتیب، عالِم در جایگاه پیمبران میایستد.
حکایت
از مرحوم آیت الله بروجردی نقل است که فرمود: «در ایام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب دیدم به خانه ای وارد شدم، گفتند: رسول خدا صلی الله علیه وآله آنجا تشریف دارد، وارد شدم و سلام کردم و در آخر مجلس که جا بود، نشستم. دیدم حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله در صدر مجلس جلوس فرموده است و بزرگانی از علما و زُهّاد در کنار ایشان نشستهاند و مقدّم بر همه و نزدیکتر از سایرین به رسول خدا صلی الله علیه وآله ، سید جواد طباطبایی ـ برادر کوچکتر علامه سید مهدی بحرالعلوم ـ نشسته است».
به فکر فرورفتم که در میان این جمع، کسانی هستند که هم عالِمتر از سید جوادند و هم زاهدتر از او، چرا این امتیاز، نصیب سید جواد شده است. در همین اندیشه بودم که نبی اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «سیدجواد به کار مردم و اهل حاجت، از همه کوشاتر بوده است».
اَلا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نکته ای قرآنی
عنایت قرآن کریم بر توجه به دیگران، به حدی است که انفاق و گرهگشایی از کار دیگران را از شرایط مهم بهره جستن از روح هدایتگری قرآن میداند. چنان که خداوند در آیه های 2 و 3 سوره بقره میفرماید:
آن کتاب [قرآن]که تردیدی در آن راه ندارد، مایه هدایت پرهیزکاران است.[پرهیزکاران]کسانی هستند که به غیب [یعنی آنچه از حس، پوشیده است]ایمان دارند و نماز به پا میدارند و از مواهبی که روزیشان دادیم، انفاق میکنند.
بنابر این آیات خداوند، آنهایی را هدایت میکند و کسانی را از شهد شیرین حقایق خود مینوشاند که در کنار ایمان به غیب و بهپاداشتن نماز، اهل انفاق و در اندیشه احسان و خدمت به دیگران نیز باشند.
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری ، گِره گشا میباش
(حافظ)
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
💫🔸️💫🔸️💫🔸️💫🔸️💫
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرماید:
مردم، خانواده خدا هستند و محبوبترین انسانها نزد خدا، کسانی هستند که به خانواده خدا نفع وسود برسانند.
همچنین فرمود:
به درستی که برای خداوند، بندگانی است که آنها را برای برآوردن حوائج مردم برگزید که مردم برای رفع حوائج خویش، به آنها پناه میبرند، این بندگان فریادرس، از عذاب خداوند در امان خواهند بود.
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
که پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
🍃🍃🍃
شنیدم که پیری به راه حِجاز
به هر خُطوه کردی دو رکعت نماز
چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای
یکی هاتف از غیبش آواز داد
که ای نیکبخت مبارک نهاد
به احسانی آسوده کردن دلی
بِه از اَلْف رکعت به هر منزلی
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
(پروین اعتصامی)
شود جهان لب پر خنده ای اگر مردم
کنند دست یکی در گره گشایی هم
(صائب)
سحر دیدم درخت ارغوانی
کشیده سر به بام خسته جانی
به گوش ارغوان، آهسته گفتم
بهارت خوش که فکر دیگرانی
(فریدون مشیری)
قرآن کریم میفرماید: «اگر احسان کردید، [در واقع]، در حق خود خوبی کردهاید». (اسراء: 7)
سعدی در این باره، حکایتی این چنین نقل میکند که:
شخصی خاری از پای یتیمی درآورد. در شب آن روز، کسی به نام «صَدْرِ خُجَند» وی را به خواب میبیند که در روح و ریحان بهشتی غرق در سرور و شادی است و با خویش میگوید: «با درآوردن خاری از پای یتیمی، چه گلها بر من دمید!».
یکی خار پای یتیمی بِکَند
به خواب اندرش دید صدر خُجَند
همی گفت و در روضه ها میچمید
کز آن خار بر من چه گلها دمید
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
به نام خدا
داستان شماره سه
داستانی با موضوع برکتِ خدمت به خلق، درباره فردی که به یک پیرزن کمک نمود و دعای آن پیرزن باعث شد تا توفیق آشنایی و شاگردی شیخ رجبعلی خیاط، نصیب آن فرد شود
آقای حاج ابوالفضل صنوبری (که در سال هشتاد فوت کردهاند) از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
در سال سی و هفت یا سی و هشت با تاکسی کار می کردم، به خیابان بوذر جمهری غربی رسیدم . آن ساعت، شرکت واحد نبود. مردم در صف ایستاده بودند، دیدم دو زن جلو آمدند، یکی بلند قد و یکی کوتاه قد، گفتند یک نفر از ما میرود چهارراه لشکر و دیگری میرود خیابان آریانا و هر یک پنج ریال میدهیم. من قبول کردم.
زن بلند قد پیاده شد و کرایه خود را داد، من به طرف خیابان آریانا حرکت کردم تا زن کوتاه قد را به مقصد برسانم. او ترک زبان بود، متوجه شدم که با خود زمزمه میکند که: خدایا! من فارسی بلد نیستم و منزل خود را نمیدانم کجاست، هر روز سوار اتوبوس میشدم و با دو قران(دو ریال) جلوی منزلم پیاده میشدم، از صبح رفتهام و رخت شستهام و دو تومان گرفتهام و حالا پنج ریالش را باید بدهم به تاکسی.
من (که ترکی دست و پا شکستهای بلد بودم) به او گفتم: ناراحت نباش میروم آریانا، هر کجا منزلت بود پیادهات میکنم. خیلی خوشحال شد. بالاخره آدرس را پیدا کردم و ایستادم او یک کیسه از داخل بقچهاش بیرون آورد و یک اسکناس دو تومانی از آن در آورد که به من بدهد، من گفتم که پول نمیخواهم، خداحافظ. او را پیاده کردم و دور زدم و به سراغ کارم رفتم.
فردا یا پس فردای آن روز با یکی از دوستان برای اولین بار خدمت جناب شیخ رسیدم. در همان اتاق محقری که داشت نشسته بود، چند نفر دیگر هم در حضورش بودند، پس از سلام و احوالپرسی، شیخ نگاهی به من کرد – و ضمیر مرا گفت- و فرمود: ((تو شبهای جمعه منتظر هستی؟ تو هستی.)) من در رابطه با ولی عصر(عج) برنامهای داشتم و منظور ایشان از جمله ((تو هستی)) این بود که در فرج قائم آل محمد(عج) تو هم هستی با توجه به سوابقی که خداوند به من مرحمت فرموده بود، با این سخن شیخ آن شب محشری به پا شد، ما گریه کردیم، شیخ گریه کرد، اطرافیان گریه کردند، خیلی زیاد! بعد جناب شیخ به من فرمود: ((می دانی چطور شد تو آمدی پیش من؟ آن زن کوتاه قد که سوار کردی و از او پول نگرفتی، او دعا کرد در حق تو و پروردگار عالم دعای او را در حق تو مستجاب کرد و تو را فرستاد پیش من)).
کیمیای محبت، ری شهری،1380،ص230
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
قطع طواف
ابان بن تغلب گفت: به همراه امام صادق علیه السلام مشغول طواف کعبه بودم. در اثناء طواف یکی از دوستانم از من خواست که کنار بروم و به حرف و خواستهاش گوش بدهم. من دلم نمیخواست که از حضرت جدا بشوم، لذا توجهی به او نکردم. در دور بعدی طواف آن شخص به من اشاره کرد که به سوی او بروم این بار امام صادق علیه السلام اشاره او را دید و به من فرمود: ای ابان آیا او با تو کاری دارد؟ گفتم: آری. فرمود: او کیست؟ عرض کردم: از دوستان من است، فرمود: او هم مؤ من و شیعه میباشد؟ گفتم: آری، فرمود: پس به سوی او برو و خواستهاش را برآورده کن.
عرض کردن: آیا طواف را قطع کنم؟ فرمود: آری گفتم: آیا اگر طواف واجب هم باشد میتوان آن را به جهت برآوردن حاجت مؤ من قطع کرد و نیمه کاره رها نمود؟ فرمود: آری.
من طواف را قطع کرده و نزد آن شخص رفتم. سپس نزد امام آمدم و از حضرت خواستم حق مؤ من بر مؤ من را بیان کند…
اهتمام در حوائج
واقدی میگوید: در یکی از زمانها تنگدستی بمن رو آورد، ناگزیر شدم از یکی از دوستانم که علوی بود در خواست قرض کنم مخصوصاً که ماه رمضان نزدیک شده بود. نامه ای برای آن دوستم نوشتم؛ و او کیسه ای که هزار در هم در آن بود برایم فرستاد.
اندکی نگذشت که نامه ای از دوست دیگری بمن رسید که تقاضای قرض نمود. من آن کیسه هزار درهمی که قرض گرفته بودم برایش فرستادم تا کمک کارش شود و خداوند گشایشی فرماید.
روز دیگر آن دوست علوی و این دوست که کیسه پول را به او دادم، نزدم آمدند و آن علوی پرسید: پولها را چه کردی؟ گفتم در راه خیری صرف کردم. او بخندید و کیسه پول را نزدم گذاشت؛ بعد گفت نزدیک ماه رمضان جز این پول نداشتم که برایت فرستادم و از این دوست درخواست پول کردم دیدم همان پول را که برایت فرستادم به من داد که به مهر خودم به کیسه پول زده بودم.
حال آمدیم با هم پولها را قسمت کنیم تا خداوند گشایشی فرماید. پول را سه قسمت کردیم و از یکدیگر جدا شدیم. چند روز از ماه رمضان گذشت پولها تمام شد روزی یحیی بن خالد مرا طلب کرد، چون نزدش رفتم گفت: در خواب دیدم که تو تنگدست شدی، حقیقت حال خود را بیان کن؛ من هم قضایای گذشته خود را نقل کردم، او متعجب از این قضایا شد و دستور داد سی هزار درهم به من بدهند و دوست علوی و آن دیگر را هر کدام ده هزار درهم بدهند و همگان بخاطر قضاء حوائج برادران گشایشی در کارمان شد .
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
کاهو
یکی از علمای نجف گوید: روزی به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم آیت الله الحق سید علی آقا قاضی (م ۱۳۶۶) خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است. ولی به عکس معمول، کاهوهای پلاسیده و آنهائی که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند برمی دارد.
من کاملاً متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد و بعد آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من به دنبال ایشان رفتم و عرض کردم: آقا شما چرا این کاهوهای غیر مرغوب را سوا کردید؟!
فرمودند: آقا جان! این مرد فروشنده است و شخص بی بضاعت و فقیر، من گاهگاهی به او کمک میکنم، و نمیخواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم تا اولاً آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف شود.
برای ما فرقی ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ من میدانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد، ظهر تابستان که دکان خود را میبندد به بیرون میریزد لذا برای جلوگیری از خسارت و ضرر کردن او اینها را خریدم.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
*🌈 راز برگ گل...*🌹🍎🌹
*حکایت📚*
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعارحافظ را خوانده و فهمیدهام اما معنای این بیت را نفهمیدهام که درغزلی گفته است :
*🍃بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت*
*🥀و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت*
اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا نالههای زار داشته؟!
شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد.
بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند وغزلی برهمان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین: علی هم به ابجد110، حسن١١٨، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه درخفا بوده این حقیقت را بیان کند.
لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند :
صاحبا درحالتی کین بنده را غم یار داشت.
یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت
درخصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد
چونکه شعرش درمیان، راز نهان بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی
تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت
بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش
باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت
بلبلی باشد علی کزحسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت
برگ گل سبز است دارد آن نشانی ازحسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین
چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت
*روز عاشورا حسین بن علی در کربلا*
*اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت*
*🍃🥀السلام علیک یا اباعبدالله الحسین یا قتیل العبرات*
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••