🌴روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه اینگونه اشك میريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»
🌴شیخ جعفر در میان گریهها گفت: «آری، یکی از لاتهای این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.» همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»
🌴شیخ در جواب میگويد: «او به من گفت شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من میگویند. آیا تو هم همانی هستی که همه میگویند؟! و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون كرد.»
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
🔳🌷🔳🌷🔳
سخنرانی و روضه
متن روضه اصحاب امام حسین(ع) روضه حبیب بن مظاهر؛ حجت الاسلام رفیعی
روضه حبیب بن مظاهر آن پیرمرد عاشق پیشه ای که عشق ارباب و مولایش او را به کربلا کشاند و در رکاب مولایش حسین علیه السلام به شهادت رسید.
تاریخ انتشار : 1401/9/1
روضه خوان : حجت الاسلام رفیعی
منبع : کتاب روضه های استاد رفیعی، ص167.
این پیرمردی که در اندیشه جوان است
جسم بنهاده و یک پارچه جان است
حبیب عاشق امام حسین بود. روز عاشورا موقعی که امام به نماز ایستاد، یک آدم بی دین و کور از نظر قلبی، یک آدم جامد از نظر عقیدتی، کسی که نمی تواند نور امام را تحمل کند، جلو آمد، صدا زد: حسین، نماز نخوان، نماز تو قبول نیست.
نماز تو پذیرفته نیست. عجب! نماز حسین پذیرفته نیست! حسین مصباح الهدی است، سفینةالنجاة است؛ حسین تجسم دین است. حسین خودش نماز مجسم است. نماز ما، به او دعوت داده می شود.
نماز او قبول نیست؟! حبیب بن مظاهر از این جمله خیلی ناراحت شد. شمشیر را برداشت تا جلوی او را بگیرد. لذا ظهر عاشورا وقت نماز به شهادت رسید. حالا امروز با این پیرمرد و پیر غلام اباعبدالله هم ناله بشویم. خدا قسمت کند، وقتی وارد حرم امام حسین می شوی سمت چپ می گویند قبر حبیب است.
أنا حبیب و أبی مظهّر
فارس هیجاء و حرب تسعر
و انتم عند العدید اکثر
و نحن اعلی حجّة و اظهر
وانتم عند الوفاء أعذر
و نحن اوفی اوفی منکم و اصبر
حقا و أنمی منکم و اعذر[1]
گفت: هر که مرا نمی شناسد، بشناسد: من حبیبم. من پیر غلام حسینم. من یک عمر در خانه ی این خاندان قدم زدم. امام حسین بچه بود، حبیب پشت سرش می رفت که به او نگاه کند.
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
زمانی هم که به شهادت رسید امام حسین بالای سرش آمد و فرمود: حبیب، خدا جزای خیر به تو بدهد. تو در یک شب قرآن را ختم می کردی.[2] تو آدم خوبی بودی.
حبیب آن قدر برای دشمن اهمیت دارد که برای بردن سر حبیب به کوفه با هم اختلاف داشتند. یکی می گفت: من باید ببرم، و دیگری تلاش می کرد او ببرد.
ساعدَ الله قلبَکَ یا اباعبدالله. یا بقیةالله،
آن کسی که حامل سر بود، می گوید: دروازه ی شام نشسته بودم، یک جوان خیره، خیره به این سر نگاه می کند. جوان چیه که این قدر به این سر نگاه می کنی؟ هذا رأس ابی؛ این سر بابام حبیب است. من فرزند حبیبم. هر چه التماس کرد سر را به او ندادند.
پسر حبیب هر چه التماس کرد سر پدرش را به او ندادند. عاشقان حسین، خرابه ی شام نازدانه ی اباعبدالله سر بابا را خواست، سر را آوردند، دادند. رقیه دست های کوچکش را آورد، سر را برداشت: «یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی»؛ بابا، چه کسی من را در کودکی یتیم کرد؟ بابا، چرا پیشانی ات شکسته؟! بابا چرا محاسنت خون آلود است؟! بابا، کاش چشمانم کور بود، سر بریده ات را نمی دیدم؛
«لیتنی کنت و لم ار رأسک هکذا».[3]
پی نوشت ها:
[1] بحارالانوار، ج45، ص26.
[2] سوگنامه آل محمد، ص263-264؛ در کربلا چه گذشت، ص246-247.
[3] سوگنامه آل محمد، ص491.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
زینبم! جلوهی ذات تو حسین
متحیّر ز صفات تو حسین
عاشق صوم و صلات تو حسین
آشنا با جملات تو حسین
سفرهدار حَرَمت خواهر توست
بیقرار کرمت خواهر توست
ما دو تا گریه کنانِ حسنیم
مثل یک روح، میان دو تنیم
پیش هم درصدد سوختنیم
تا به کی حرف دو پهلو بزنیم
جان من، جان خودت، جان حسن
جان مادر، دل من را نشکن
آمدم پیش تو بهتر بشوم
جرعهای مِی بده کوثر بشوم
مثل زهرای تو حیدر بشوم
با پسرهام دو لشکر بشوم
خواهشاً نهی مؤکد نکنی
دست خالی مرا رد نکنی
جان زهرا پُرم از خونجگری
مُردم از دلهُره و بی خبری
کاشکی دو پسرم را بخری
این دو را هم پی قاسم ببری
من به تنها شدنت حساسم
به خدا شیرتر از عباسم
سوختم! پیش تو پرپر نزدم
دم ز داغ علی اکبر نزدم
حرفی از پهلوی مادر نزدم
رو به تو موقع دیگر نزدم
بین این رفتن و ماندن چهکنم؟!
تو که غصه بخوری، من چهکنم؟!
نَفَسی نیست که راحت بکشم
بنشین! نالهی حسرت بکشم
خاک پای تو به صورت بکشم
تا به کی از تو خجالت بکشم
گر که تیرم نخورد سوی هدف
میکشانم گلهام را به نجف
بفدای سر اصغر سرشان
بفدایت خودشان، مادرشان
من گذشتم ز تن و پیکرشان
نذر این حنجر تو حنجرشان
تو فقط گوشهی گودال نیفت
باسپاهی سر جنجال نیفت
کاش با شمر، برابر نشوی
کشتهی ضربهی خنجر نشوی
پیش چشم همه بی سر نشوی
غصهدار من و معجر نشوی
کاش بر پارهحصیری نروی
روی نیزه به اسیری نروی
✍ #رضا_دین_پرور
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#پیام_رهبرانقلاب
بسم الله الرحمن الرحیم
جسارت به ساحت مقدس قرآن مجید در سوئد، حادثهای تلخ و توطئهآمیز و خطرآفرین است. اشد مجازات برای عامل این جنایت مورد اتفاق همه علمای اسلام است، دولت سوئد نیز باید بداند که با پشتیبانی از جنایتکار، در برابر دنیای اسلام آرایش جنگی گرفته و نفرت و دشمنی عموم ملتهای مسلمان و بسیاری از دولتهای آنان را به سوی خود جلب کرده است.
وظیفه آن دولت آن است که عامل جنایت را به دستگاههای قضایی کشورهای اسلامی تحویل دهد. توطئهگران پشت صحنه نیز بدانند که حرمت و شوکت قرآن کریم روز به روز افزونتر و انوار هدایت آن درخشانتر خواهد شد، امثال این توطئه و عاملان آن، حقیرتر از آنند که بتوانند جلوگیر این درخشش روزافزون باشند. والله غالبٌ علی اَمرِه
سیدعلی خامنهای
۳۱ تیرماه ۱۴۰۲
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
با سلام و احترام؛
با توجه به در پيش بودن ايام سوگواري سرور و سالار شهيدان و برگزاري هيئات مذهبي، بنياد دعبل خزاعي تفاهمنامهاي براي حمايت از مسئولين و برگزاركنندگان هيئات، موكبها، تكايا و عزاداران محترم با شركت بيمه دانا با حداقل حق بيمه منعقد نموده است كه پوشش مسئوليت مدني و آتش سوزي را شامل ميشود.
پوششهاي اين بيمه نامه به شرح زير ميباشد:
1- پرداخت هزينههاي درماني عزاداران در حوادثي مثل سقوط از روي داربست، سقوط اشيا از ارتفاع(مانند پنكه، لوستر و..).
2-آسيبهاي مربوط به دستجات عزاداري.
3-حوادث مرتبط با برق، حوادث مربوط به اتش سوزي.
4-حوادث مربوط به آشپزخانه ها و ايستگاه هاي صلواتي، موكب ها و...
5-پرداخت ديه در مواردي كه منجر به فوت و نقص عضو باشد و....
نظر به اهميت اين موضوع، تاكيد ميگردد مسئولين هيئات، تشويق به تهيه اين بيمه نامه شوند تا خسارات احتمالي (جاني و و مالي) ناشي از حوادث از طريق شركت بيمه مربوطه مورد پوشش قرار گيرد.
لازم به ذكر است ذينفعان براي اطلاع بيشتر از شرايط، پوشش ها و خريد، مي توانند به سامانه beyraghkhadamat.ir متعلق به بنياد دعبل خزاعي مراجعه نمايند. قبلا از بذل مساعي جنابعالي سپاسگزارم.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
از شیخ انصاری پرسیدند:
چگونه میشود یک ساعت فکر کردن برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟!
فرمودند:
فکری مانند فکرِ جناب حُرّ در روز عاشورا...
#محرم
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
قاضی زیرک
دو پیرمرد که یکی از آنها قد بلند و قوی هیکل و دیگری قد خمیده، ناتوان و متمکی به عصا، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند.
اولی گفت: به مقدار ۱۰ قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام. حضرت قاضی، از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم.
دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم.
قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.
پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم.
سپس عصایش را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت:
به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است.
قاضی به طلبكار گفت: اكنون چه می گويی؟
او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود.
قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت.
در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد.
قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است.
به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصایش را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
یادواره شهدای دهستان ارنان امشب بعد از نماز عشاء در محل حسینیه سقای تشنه لب رحمت آباد یزد
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
⭕️ کار قشنگ برخی خشکشوییها در یزد
🔹 پیراهنهای مشکیِ امام حسینیها رو رایگان شسته و اتو میکشند.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
📸 #محرم_در_جبهه
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
مفهوم سیاست
مردى مجوز مهاجرت از آلمان به روسیه را کسب کرد ولی هنگام خروج از آلمان در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد و یک مجسمه دید. از او پرسید: این چیه؟
مرد گفت: شکل سوالت اشتباهه آقا؟
بپرس این کیه، این مجسمه هیتلر مرد بزرگ آلمان است که توی تمام کشور عدالت و دموکراسی برقرار کرد. من هم برای بزرگداشت این شخص مجسمه اش همیشه همراهمه… مامور گمرک گفت درسته آقا، بفرمایید.
در فرودگاه روسیه مامور گمرک هنگام تفتیش مجسمه را دید و از مرد پرسید: این چیه؟
مرد گفت: بگو این کیه؟ گفت این مجسمه مرد منفور و دیوانه ای است که مرا مجبور کرد از آلمان برم بیرون. مجسمه اش همیشه همرامه که لعنتش کنم.
مامور گمرک گفت: بله درسته آقا، بفرمایید
چند روز بعد که آن مرد توی خونه اش همه فامیل را دعوت کرد؛ پسر برادرش مجسمه را روی طاقچه دید و پرسید: این کیه؟
مرد گفت پسرم سوالت اشتباهه ،بپرس این چیه؟
این ده کیلوگرم طلای ۲۴ عیاره که بدون عوارض گمرکی از آلمان به اینجا آوردم!!
«سیاست یعنی این که یک حرف را به مردم به صورتهای مختلف بیان کنی»
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
تيره روزان جهان را به چراغي درياب
تا پس از مرگ، تو را شمع مزاري باشد
نان زهرآلود!
پسر به سفر دوری رفته بود و ماهها بود که از او خبری نداشتند. مادرش دعا میکرد که او سالم به خانه بازگردد. مادر او هر روز به تعداد اعضای خانوادهاش نان میپخت و همیشه یک نان اضافه هم میپخت و پشت پنجره میگذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا میگذشت نان را بر دارد.
هر روز مردی گوژ پشت از آن جا میگذشت و نان را بر میداشت و به جای آن که از او تشکر کند میگفت: هر کار پلیدی که بکنید با شما میماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز میگردد!!!
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفتههای مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت: او نه تنها تشکر نمیکند بلکه هر روز این جملهها را به زبان میآورد. نمیدانم منظورش چیست؟
یک روز که زن از گفتههای مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود، تصمیم گرفت از شر او خلاص شود. پس نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت: این چه کاری است که میکنم؟
بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت.
مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرفهای معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد. وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره، پشت در ایستاده بود! او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه میکرد، گفت:
مادر اگر این معجزه نشده بود نمیتوانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش میرفتم. ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. از او لقمهای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت: این تنها چیزی است که
من هر روز میخورم امروز آن را به تو میدهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری.
وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهرهاش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را میخورد. به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:
هر کار پلیدی که انجام میدهیم با ما میماند و نیکیهایی که انجام میدهیم به خود ما باز میگردد.
هرچه کنی به خودکنی
گر همه نیکو بد کنی
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
از منظر سعدی، تفاوت عالم و عابد در آن است که عابد، سر در سودای خویش دارد و عالِم دل در هوای دیگران؛ عابد بر آن اندیشه است که تنها، «گلیم خویش از موج به در برد»، ولی عالِم میکوشد که «بگیرد غریق را»:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عالِم چه فرق بود؟
تا اختیار نمودی از آن، این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
⭕ و از نبی اکرم صلی الله علیه وآله در باره فرق عالم و عابد روایت است:
آن گاه که عالِم و عابد در روز رستاخیز محشور میشوند، به عابد گفته میشود: به بهشت درآی و به برکت عبادت خود، از نعمتهای بهشت بهرهمند شو! ولی به عالِم میگویند: اینجا بایست و هر کس را که میخواهی شفاعت کن! و هیچکس را شفاعت نخواهی کرد، مگر آنکه شفاعت تو پذیرفته میشود و بدین ترتیب، عالِم در جایگاه پیمبران میایستد.
حکایت
از مرحوم آیت الله بروجردی نقل است که فرمود: «در ایام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب دیدم به خانه ای وارد شدم، گفتند: رسول خدا صلی الله علیه وآله آنجا تشریف دارد، وارد شدم و سلام کردم و در آخر مجلس که جا بود، نشستم. دیدم حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله در صدر مجلس جلوس فرموده است و بزرگانی از علما و زُهّاد در کنار ایشان نشستهاند و مقدّم بر همه و نزدیکتر از سایرین به رسول خدا صلی الله علیه وآله ، سید جواد طباطبایی ـ برادر کوچکتر علامه سید مهدی بحرالعلوم ـ نشسته است».
به فکر فرورفتم که در میان این جمع، کسانی هستند که هم عالِمتر از سید جوادند و هم زاهدتر از او، چرا این امتیاز، نصیب سید جواد شده است. در همین اندیشه بودم که نبی اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «سیدجواد به کار مردم و اهل حاجت، از همه کوشاتر بوده است».
اَلا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نکته ای قرآنی
عنایت قرآن کریم بر توجه به دیگران، به حدی است که انفاق و گرهگشایی از کار دیگران را از شرایط مهم بهره جستن از روح هدایتگری قرآن میداند. چنان که خداوند در آیه های 2 و 3 سوره بقره میفرماید:
آن کتاب [قرآن]که تردیدی در آن راه ندارد، مایه هدایت پرهیزکاران است.[پرهیزکاران]کسانی هستند که به غیب [یعنی آنچه از حس، پوشیده است]ایمان دارند و نماز به پا میدارند و از مواهبی که روزیشان دادیم، انفاق میکنند.
بنابر این آیات خداوند، آنهایی را هدایت میکند و کسانی را از شهد شیرین حقایق خود مینوشاند که در کنار ایمان به غیب و بهپاداشتن نماز، اهل انفاق و در اندیشه احسان و خدمت به دیگران نیز باشند.
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری ، گِره گشا میباش
(حافظ)
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
💫🔸️💫🔸️💫🔸️💫🔸️💫
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرماید:
مردم، خانواده خدا هستند و محبوبترین انسانها نزد خدا، کسانی هستند که به خانواده خدا نفع وسود برسانند.
همچنین فرمود:
به درستی که برای خداوند، بندگانی است که آنها را برای برآوردن حوائج مردم برگزید که مردم برای رفع حوائج خویش، به آنها پناه میبرند، این بندگان فریادرس، از عذاب خداوند در امان خواهند بود.
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
که پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
🍃🍃🍃
شنیدم که پیری به راه حِجاز
به هر خُطوه کردی دو رکعت نماز
چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای
یکی هاتف از غیبش آواز داد
که ای نیکبخت مبارک نهاد
به احسانی آسوده کردن دلی
بِه از اَلْف رکعت به هر منزلی
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
(پروین اعتصامی)
شود جهان لب پر خنده ای اگر مردم
کنند دست یکی در گره گشایی هم
(صائب)
سحر دیدم درخت ارغوانی
کشیده سر به بام خسته جانی
به گوش ارغوان، آهسته گفتم
بهارت خوش که فکر دیگرانی
(فریدون مشیری)
قرآن کریم میفرماید: «اگر احسان کردید، [در واقع]، در حق خود خوبی کردهاید». (اسراء: 7)
سعدی در این باره، حکایتی این چنین نقل میکند که:
شخصی خاری از پای یتیمی درآورد. در شب آن روز، کسی به نام «صَدْرِ خُجَند» وی را به خواب میبیند که در روح و ریحان بهشتی غرق در سرور و شادی است و با خویش میگوید: «با درآوردن خاری از پای یتیمی، چه گلها بر من دمید!».
یکی خار پای یتیمی بِکَند
به خواب اندرش دید صدر خُجَند
همی گفت و در روضه ها میچمید
کز آن خار بر من چه گلها دمید
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
به نام خدا
داستان شماره سه
داستانی با موضوع برکتِ خدمت به خلق، درباره فردی که به یک پیرزن کمک نمود و دعای آن پیرزن باعث شد تا توفیق آشنایی و شاگردی شیخ رجبعلی خیاط، نصیب آن فرد شود
آقای حاج ابوالفضل صنوبری (که در سال هشتاد فوت کردهاند) از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
در سال سی و هفت یا سی و هشت با تاکسی کار می کردم، به خیابان بوذر جمهری غربی رسیدم . آن ساعت، شرکت واحد نبود. مردم در صف ایستاده بودند، دیدم دو زن جلو آمدند، یکی بلند قد و یکی کوتاه قد، گفتند یک نفر از ما میرود چهارراه لشکر و دیگری میرود خیابان آریانا و هر یک پنج ریال میدهیم. من قبول کردم.
زن بلند قد پیاده شد و کرایه خود را داد، من به طرف خیابان آریانا حرکت کردم تا زن کوتاه قد را به مقصد برسانم. او ترک زبان بود، متوجه شدم که با خود زمزمه میکند که: خدایا! من فارسی بلد نیستم و منزل خود را نمیدانم کجاست، هر روز سوار اتوبوس میشدم و با دو قران(دو ریال) جلوی منزلم پیاده میشدم، از صبح رفتهام و رخت شستهام و دو تومان گرفتهام و حالا پنج ریالش را باید بدهم به تاکسی.
من (که ترکی دست و پا شکستهای بلد بودم) به او گفتم: ناراحت نباش میروم آریانا، هر کجا منزلت بود پیادهات میکنم. خیلی خوشحال شد. بالاخره آدرس را پیدا کردم و ایستادم او یک کیسه از داخل بقچهاش بیرون آورد و یک اسکناس دو تومانی از آن در آورد که به من بدهد، من گفتم که پول نمیخواهم، خداحافظ. او را پیاده کردم و دور زدم و به سراغ کارم رفتم.
فردا یا پس فردای آن روز با یکی از دوستان برای اولین بار خدمت جناب شیخ رسیدم. در همان اتاق محقری که داشت نشسته بود، چند نفر دیگر هم در حضورش بودند، پس از سلام و احوالپرسی، شیخ نگاهی به من کرد – و ضمیر مرا گفت- و فرمود: ((تو شبهای جمعه منتظر هستی؟ تو هستی.)) من در رابطه با ولی عصر(عج) برنامهای داشتم و منظور ایشان از جمله ((تو هستی)) این بود که در فرج قائم آل محمد(عج) تو هم هستی با توجه به سوابقی که خداوند به من مرحمت فرموده بود، با این سخن شیخ آن شب محشری به پا شد، ما گریه کردیم، شیخ گریه کرد، اطرافیان گریه کردند، خیلی زیاد! بعد جناب شیخ به من فرمود: ((می دانی چطور شد تو آمدی پیش من؟ آن زن کوتاه قد که سوار کردی و از او پول نگرفتی، او دعا کرد در حق تو و پروردگار عالم دعای او را در حق تو مستجاب کرد و تو را فرستاد پیش من)).
کیمیای محبت، ری شهری،1380،ص230
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
قطع طواف
ابان بن تغلب گفت: به همراه امام صادق علیه السلام مشغول طواف کعبه بودم. در اثناء طواف یکی از دوستانم از من خواست که کنار بروم و به حرف و خواستهاش گوش بدهم. من دلم نمیخواست که از حضرت جدا بشوم، لذا توجهی به او نکردم. در دور بعدی طواف آن شخص به من اشاره کرد که به سوی او بروم این بار امام صادق علیه السلام اشاره او را دید و به من فرمود: ای ابان آیا او با تو کاری دارد؟ گفتم: آری. فرمود: او کیست؟ عرض کردم: از دوستان من است، فرمود: او هم مؤ من و شیعه میباشد؟ گفتم: آری، فرمود: پس به سوی او برو و خواستهاش را برآورده کن.
عرض کردن: آیا طواف را قطع کنم؟ فرمود: آری گفتم: آیا اگر طواف واجب هم باشد میتوان آن را به جهت برآوردن حاجت مؤ من قطع کرد و نیمه کاره رها نمود؟ فرمود: آری.
من طواف را قطع کرده و نزد آن شخص رفتم. سپس نزد امام آمدم و از حضرت خواستم حق مؤ من بر مؤ من را بیان کند…
اهتمام در حوائج
واقدی میگوید: در یکی از زمانها تنگدستی بمن رو آورد، ناگزیر شدم از یکی از دوستانم که علوی بود در خواست قرض کنم مخصوصاً که ماه رمضان نزدیک شده بود. نامه ای برای آن دوستم نوشتم؛ و او کیسه ای که هزار در هم در آن بود برایم فرستاد.
اندکی نگذشت که نامه ای از دوست دیگری بمن رسید که تقاضای قرض نمود. من آن کیسه هزار درهمی که قرض گرفته بودم برایش فرستادم تا کمک کارش شود و خداوند گشایشی فرماید.
روز دیگر آن دوست علوی و این دوست که کیسه پول را به او دادم، نزدم آمدند و آن علوی پرسید: پولها را چه کردی؟ گفتم در راه خیری صرف کردم. او بخندید و کیسه پول را نزدم گذاشت؛ بعد گفت نزدیک ماه رمضان جز این پول نداشتم که برایت فرستادم و از این دوست درخواست پول کردم دیدم همان پول را که برایت فرستادم به من داد که به مهر خودم به کیسه پول زده بودم.
حال آمدیم با هم پولها را قسمت کنیم تا خداوند گشایشی فرماید. پول را سه قسمت کردیم و از یکدیگر جدا شدیم. چند روز از ماه رمضان گذشت پولها تمام شد روزی یحیی بن خالد مرا طلب کرد، چون نزدش رفتم گفت: در خواب دیدم که تو تنگدست شدی، حقیقت حال خود را بیان کن؛ من هم قضایای گذشته خود را نقل کردم، او متعجب از این قضایا شد و دستور داد سی هزار درهم به من بدهند و دوست علوی و آن دیگر را هر کدام ده هزار درهم بدهند و همگان بخاطر قضاء حوائج برادران گشایشی در کارمان شد .
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
کاهو
یکی از علمای نجف گوید: روزی به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم آیت الله الحق سید علی آقا قاضی (م ۱۳۶۶) خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است. ولی به عکس معمول، کاهوهای پلاسیده و آنهائی که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند برمی دارد.
من کاملاً متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد و بعد آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من به دنبال ایشان رفتم و عرض کردم: آقا شما چرا این کاهوهای غیر مرغوب را سوا کردید؟!
فرمودند: آقا جان! این مرد فروشنده است و شخص بی بضاعت و فقیر، من گاهگاهی به او کمک میکنم، و نمیخواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم تا اولاً آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف شود.
برای ما فرقی ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ من میدانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد، ظهر تابستان که دکان خود را میبندد به بیرون میریزد لذا برای جلوگیری از خسارت و ضرر کردن او اینها را خریدم.
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
*🌈 راز برگ گل...*🌹🍎🌹
*حکایت📚*
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعارحافظ را خوانده و فهمیدهام اما معنای این بیت را نفهمیدهام که درغزلی گفته است :
*🍃بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت*
*🥀و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت*
اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا نالههای زار داشته؟!
شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد.
بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند وغزلی برهمان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین: علی هم به ابجد110، حسن١١٨، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه درخفا بوده این حقیقت را بیان کند.
لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند :
صاحبا درحالتی کین بنده را غم یار داشت.
یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت
درخصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد
چونکه شعرش درمیان، راز نهان بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی
تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت
بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش
باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت
بلبلی باشد علی کزحسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت
برگ گل سبز است دارد آن نشانی ازحسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین
چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت
*روز عاشورا حسین بن علی در کربلا*
*اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت*
*🍃🥀السلام علیک یا اباعبدالله الحسین یا قتیل العبرات*
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
❗️امام صادق علیه السلام به جعفر بن عنان فرمودند: به من خبر رسیده که در مورد امام حسین علیه السلام به خوبی شعر می گویی.
▫️عرض کرد: بله پس برای امام شعر خواند و هر کس که در اطراف حضرت بودند گریه کردند تا اینکه اشک بر صورت مبارک ایشان جاری شد
▪️سپس فرمود ای جعفر به خدا قسم که اینجا ملائکه مقرب خداوند نزد تو حاضر شده اند سخن تو را در مورد امام حسین علیه السلام می شنوند؛ و به درستی که ملائکه نیز گریه می کردند همچنان که ما گریستیم بلکه بیش از ما و به درستی که ای جعفر در این ساعت بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید
▫️سپس فرمودند: آیا از این بیشتر برایت نگویم؛
▪️عرض کرد: آری
▫️حضرت فرمودند: هیچ کس نیست که در مورد امام حسین علیه السلام شعری بگوید و گریه کند و بوسیله آن بگریاند مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب کند و او را می آمرزد.
📚 بحار الأنوار/ ج 44 / ص 282 ( بنقل از رجال کشّى / ص 289)
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
⚠️ *آنکس که منکر فضیلت گریه بر مصیبت فرزندم حسین باشد* ⚠️
⚪️ سید علی حسینی می گوید: با عده ای از مومنان مجاور حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بودیم. روز دهم محرم (عاشورا) یکی از همراهان شروع کرد به خواندن مقتل حضرت امام حسین علیه السلام، به روایتی از حضرت باقر (ع) رسید که آن حضرت فرموده است: «هر کس دیدگانش بر مصیبت حضرت حسین (ع) به اندازه ی یک بال مگس اشک بریزد خداوند گناهان او را هر چند به اندازه کف های روی دریا باشد خواهد بخشید».
❕در آن مجلس مرد نادانی بود که مدعی علم و دانش بود، ولی چیزی نمی فهمید، گفت: این روایت صحیح نیست و عقل نمی تواند آن را باور داشته باشد، بحث و جدال در این باره زیاد شد و از آن مجلس پراکنده شدیم در حالی که او بر عناد و تکذیب خود نسبت به حدیث اصرار داشت.
▫️آن مرد در آن شب خواب دید که قیامت برپاشده و مردم در زمینی صاف و هموار بدون فراز و نشیب همگی محشور شده اند، ترازوها نصب شده، صراط کشیده شده، دستگاه های سنجش و حساب نهاده شده، نامه های اعمال پخش شده، دوزخ برافروخته گردیده و بهشت زیور یافته است. وی در گرمای شدیدی قرار گرفته و به سختی تشنه شده است، دنبال آب می گردد و نمی یابد.
⚪️به چپ و راست نگاه کرده حوضی بزرگ با طول و عرض فراوان می بیند، با خود می گوید این همان حوض کوثر است، آب سردی که از برف خنک تر و از عسل گواراتر و شیرین تر می باشد می بیند. در کنار حوض، دو مرد و یک زن که نور وجودشان بر تمامی مخلوقات می تابد ایستاده اند، لباس سیاه بر تن داشته و غمناک و محزون هستند.
❔با خود می گوید: اینان کیستند؟
❕به او گفته می شود ایشان حضرت محمد مصطفی (ص) و این علی مرتضی (ع) و این زن فاطمه زهرا (س) است.
❔با خود می گوید چرا من اینها را سیاه پوش و گریان و غمناک می بینم؟
🏴 گفته می شود: مگر امروز عاشورا، روز کشته شدن حسین (ع) نیست؟ اینان به خاطر این غمگین و محزونند.
⚠️ نزد حضرت فاطمه سیدة نساءالعالمین (س) می رود و عرض می کند: ای دختر رسول خدا (ص)، تشنه هستم، حضرت با بی اعتنایی نگاهی به او کرده و می فرماید: تو همانی که فضیلت گریه بر مصیبت فرزندم حسین و پاره دلم و نور چشمم را که به ظلم و ستم شهید و کشته شده منکر هستی؟!
🔥 خداوند کشندگان و ستم کنندگان و بازدارندگان او را از نوشیدن آب لعنت کند.
📚 فاطمه سرور دل پیامبر (ص) / ص۴۱۴ و ۴۱۵
📚 بحارالانوار / ج۴۴ / ص۲۹۳
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
🤔 علامه سید بحر العلوم در راه سامرا به این فکر میکرد که چطور گریه بر سید الشهداء(علیهالسلام) باعث آمرزش گناهان میشود؟
همان وقت متوجه شد که شخص عربی، سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد بعد پرسید : "جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفتهای؟ جناب سید، اگر سوالی داری بپرس شاید جوابش را بدانم"
گفت: چطور میشود خدایِ متعال این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سید_الشهداء (علیهالسلام) میدهد، مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمیدارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان مینویسند و برای یک قطره اشک گناهانشان آمرزیده میشود؟! چطورممکن است گریه برای سید الشهداء(علیهالسلام) سبب آمرزش گناهان شود؟
سوار گفت: بگذار حکایتی را برایت بگویم.
پادشاهی به همراه درباریان خود به شکار میرفت، در شکارگاه از لشکریان دور شد و آنها را گم کرد. به سختی فوق العادهای اُفتاده و بسیار گرسنه شده بود تا این که چشمش به خیمهای افتاد، وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیر زنی را با پسرش دید. آنها در گوشه خیمه فقط یک بُز شیردهی داشتند که تنها از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را میگذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند، چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
فردا که سلطان برگشت قصه را برای درباریان گفت و پرسید: "چطور لطف این پیرزن را جبران کنم؟"
هر کسی جوابی داد.
یکی گفت یک گوسفند کشته؛ شما صد برابر به او بدهید و...
حرف ها که تمام شد.
سلطان گفت: اگر من بخواهم مثل او لطفش را جبران کنم، باید تمام سلطنت و دارایی خودم را بدهم؛ که تازه آن وقت، مقابله به مثل کردهاید و بدون هیچ لطف اضافهای؛ فقط محبتشان را جبران نمودهاید چرا که آنها هر چه را داشتند به شما تقدیم کردند و شما هم باید آنچه دارید به آنها تقدیم کنید.
ای سید بحر العلوم سیدالشهداء(علیهالسلام) هر چه داشت از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر، همه را در راه خدا داد؛
خدا که نمیتواند تمام سلطنت و داراییاش را به حسین(علیهالسلام) دهد. پس تعجب ندارد که در ازای آن هرگونه ثواب و منزلتی به زائران و گریه کنندگان سید الشهداء(علیهالسلام) بدهد...
سوار این را گفت و سید بحرالعلوم در فکر فرو رفت ولی تا سربلند کرد دید هیچ کس کنارش نیست!
سید با خود گفت این مرد که بود؟
چگونه از فکر من خبر داد و یکباره آمد و رفت؟
اشک میریخت که امام زمان(علیهالسلام) را دیده و نشناخته...
📚منبع:عبقری الحسان، شیخ علی اکبر نهاوندی، ج1، ص119
💠کشکول مبلغین ومبلغات استان یزد
https://eitaa.com/joinchat/1851588616Cd0c71383ae
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••