✍ امام صادق (عليه السلام) :
دوست داشتن ما اهل بيت ، گناهان بندگان را مى ريزد ، همان گونه كه باد شديد برگ هاى درختان را مى ريزد.
📗 بحار الأنوار ، ج۲۷ ، ص۷۷
کشکول۱۱۴
🆔eitaa.com/kashkool114
#تلنگر👌
یاستارالعیوب🌸
ﻭﻗﺘﻰ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ
ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﻟﻬﻰ ﺍﺳﺖ
ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﻰ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ
ﻋﻘﻮﺑﺖ ﺍﻟﻬﻰ !
ﻭﻗﺘﻰ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺼﻴﺒﺘﻰ ﻣﻴﺸﻮﺩ
ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺑﻪ ﻣﺼﻴﺒﺘﻰ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ
ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻇﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ !
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ! ﻗﻀﺎ ﻭ ﻗﺪﺭ ﺍﻟﻬﻰ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﭘﺴﻨﺪ ﺗﻮﺳﺖ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻧﮑﻦ
ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺘﺎﺭﺍﻟﻌﯿﻮﺏ ﺍﺳﺖ . ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺣﺎﻣﻞ ﻋﻴﻮﺏ ﺯﻳﺎﺩﻯ
ﻫﺴﺘﻴﻢﻭﺍﮔﺮ ﻟﺒﺎﺳﻰ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﺳِﺘْﺮ و ﭘﻮﺷﺶ ﺍﺳﺖ
ﻧﺒﻮﺩﮔﺮﺩﻧﻬﺎﻯ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺧﻢ ﻣﻴﺸﺪ .
ﭘﺲ ﻋﻴﺐ ﺟﻮﻳﻰ ﻧﮑﻨﻴﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﻋﻴﻮﺏ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﻥ
ﺩﺭﺭﮔﻬﺎﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺟﺎﺭیست ....
کشکول۱۱۴
🆔eitaa.com/kashkool114
🌿داستان آموزنده
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ که به تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭفته بود در ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ او ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ سردخانه گیر افتاد. آخر وقت کاری بود. ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿﻎ ﺩﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ساعتی ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯدی . ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: «ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ و ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ. ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ تو ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ. برای همین ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﺰﻧﻢ. ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ.»
پی نوشت : ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗأﺛﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻤﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
کشکول۱۱۴
🆔eitaa.com/kashkool114
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد.
امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است.
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید:
کبکها الان شهادت خودشان را دادند.
پس از این گفته امیر دستور داد سر مرد را بزنند
http://eitaa.com/kashkool114
🔹داستان آموزنده
🕋یاد خدا آرامش دلهاست🕋
📗أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ«رعد28»
📚داستان کوتاه
در گذشته، پیرمردی بود ڪه از راه ڪفاشی گذر عمر می ڪرد ...
او همیشه شادمانه با خود زمزمه ها داشت و ذکر خدا می گفت:
ڪفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت.
و امّا در نزدیڪی بساط ڪفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛
تاجر تنبل و پولدار ڪه بیشتر اوقات در دڪان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش ڪار می ڪردند، ڪم ڪم از صداهای ڪفاش خسته و ڪلافه شد ...
یڪ روز از ڪفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟
ڪفاش گفت روزی سه درهم
تاجر یڪ ڪیسه زر به سمت ڪفاش انداخت و گفت:
بیا این از درآمد همه ی عمر ڪار ڪردنت هم بیشتر است!
برو خانه و راحت زندگی ڪن و بگذار من هم ڪمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا ڪلافه ڪرده ...
ڪفاش شوڪه شده بود، سر در گم و حیران ڪیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت.
آن دو تا روز ها متحیر بودند ڪه با آن پول چه ڪنند ...!
از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فڪر اینڪه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند،
✅خلاصه تمام فڪر و ذڪرشان شده بود مواظبت از آن ڪیسه زر ...
🔰تا اینڪه پس از مدتی ڪفاش ڪیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت،
ڪیسه ی زر را به تاجر داد و گفت:
⏪بیا ! سڪه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده.
🌷💐"خوشبختی چیزی جز آرامش قلبی نیست"
کشکول۱۱۴
🆔eitaa.com/kashkool114
🌺 داستان کوتاه
یكى از علماء بزرگ (مرحوم آیة الله سید باقر مجتهد سیستانى پدر آیة الله سید على سیستانى ومرحوم سید محمود مجتهد سیستانى ) در مشهد مقدس براى آنكه به محضر امام زمان عجل اللّه شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می كند ایشان فرمودند:
در یكى از جمعه هاى آخرین ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه ى نزدیك آن مسجدى كه من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم مى تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به در آن خانه رفتم ، خانه كوچك و فقیرانه اى بود، از درون خانه نور عجیبى مى تابید.
در زدم وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه فرجه در یكى از اتاق هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده كردم كه پارچه اى سفید بروى آن كشیده بودند، وقتى من وارد شدم و اشك ریزان سلام كردم ، حضرت بمن فرمودند: چرا اینگونه دنبال من مى گردى و رنج ها را متحمّل مى شوى؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بیایم!
بعد فرمودند: این بانوئى است كه در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند!
📚شيفتگان حضرت مهدى(عج)، ج 3، ص ۱۵۸،
گوهر صدف، ص 48
کشکول۱۱۴
🆔eitaa.com/kashkool114
✨﷽✨
🌸 منبر کوتاه
بعضی از گناهان مثل نفت
هستند و بعضیها هم مثل بنزین..!
قرآن درباره گناههای نفتی میگه
👈«انجامش ندین»
درباره گناههای بنزینی میگه
👈«نزدیکش هم نشید» ' لاتقربوا '
چون بنزین، بر خلاف
نفت از دور هم آتیش میگیره.
رابطه با نامحرم و شهوت جز گناهان
بنزینیه و شیطان قسم خورده هرجا زن
و مردی تنها باشن، نفر سومش خودم هستم
استاد محسن #قرائتی
کشکول۱۱۴
🆔eitaa.com/kashkool114
🔹نکته ناب
✅شخصیت شما، نتیجهی مجموعهای از عادتهای شماست.
وقتی اجازه میدهید تا عادتهای بد قدرت بگیرند ، این عادتها به شکل موانعی در مسیر موفقیت شما قرار میگیرند.
چالش اصلی اینجاست که عادتهای بد، موذی هستند و به آرامی در وجود شما ریشه میکنند، تا جایی که حتی متوجه زیانی که به شما میرسانند نیز نمیشوید.
زنجیرهای عادت، آنقدر سبک هستند که آنها را حس نمیکنید؛ تا زمانیکه به اندازهای سنگین میشوند که دیگر نمیتوانید آنها را پاره کنید.
🍃🌺🍃 🍃🌺🍃
کشکول۱۱۴
🆔eitaa.com/kashkool114