هدایت شده از خبرنامه و طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش رئیس صدا و سیما به پناهنده شدن برادرش
🔹 پیمان جبلی رئیس سازمان صدا و سیما: اظهارات برادرم را دیدم؛ نمیدانم چقدر از این حرفها ارادی و تحت اختیار است.
🔹 این اتفاقات، چیز جدیدی نیست و در گذشته هم بوده و طبیعت این مسیر، ریزشها و رویشها است./ برنا
✅ @Khabar_Fouri
۲۱ دی ۱۴۰۱
۲۱ دی ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚 #داستان٧٧٨
#روزي_دست_خداست
دوستي مي گفت :
در يكي از روزهاي زمستان از منزل خود به سوي محل كارم كه دور بود خارج شدم.
برف بود و
وسيله اي نبود تا دستهايم گرم شود،
آنها را در جيب گذاشتم،
#يك_دانه_تخم_آفتابگردان پيدا كردم،
آن را بيرون آوردم و با دندان شكستم.ناگهان بذر وسط آن بيرون پريد و بر روي برفها افتاد،
ناخواسته خم شدم كه آنرا بردارم،
#پرنده_اي_بلافاصله_آمدو_آنرا_به #منقار_گرفت_و_پريد.
او گفت :
به نظر تو چه درسي در آن است؟
من گفتم:
#رزق_ما آن نيست كه در دست ماست بلكه #آنست_كه_دردست_خداست.
اين حكايت زندگي و دنياي ماست كه به آنچه در جيب ،
در دست و جلوي چشم ماست دلخوشيم و
خيال ميكنيم همه اش رزق و روزي ماست و
همينكه ميخواهيم آنرا در دهانمان بگذاريم ولذتش را ببريم از ما ميگيرند و به ديگري ميدهند.
#گفتارادريس_ص42
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
۲۱ دی ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃🌺🍃🌺
📚 #داستان٧٧٩
#سدید_الدین_محمد_عوفی در #کتاب_جوامع_الحکایات مینویسد:
آورده اند:
ملکی (پادشاهی) بود در کرمان،
در غایت کرم و مروت (جوانمردی) و عادت او آن بود که هر کس از غربا به شهر او میرسید،
سه روز مهمان او میبود و نان میخورد.
وقتی لشکر عضد الدوله بیامد و او طاقت مقاومت ایشان نداشت.
در حصار رفت و هر صبح که برآمدی (خورشید طلوع میکرد) جنگی کردی عظیم سخت و خلقی را بکشتی و چون شب درآمدی (خورشید غروب میکرد)، مبلغی (مقداری) طعام را بفرستادی به نزدیک خصمان (دشمنان)، چنان که لشکر خصم را کفایت بودی.
عضدالدوله رسول فرستاد و
گفت:
این چیست که تو میکنی؟
روز، ایشان را میکشی و شب، به ایشان طعام میدهی؟!
[ملک کرمان] گفت:
جنگ کردن،
#اظهار_مردی است و
نان دادن، #اظهار_جوانمردی.
ایشان (لشکر عضد الدوله) اگرچه خصم من اند، اما در این ولایت، غریب اند و چون غریب باشند در این ولایت مهمان باشند و جوانمردی نباشد که مهمان را بی برگ (بدون غذا) بگذارند.
عضد الدوله گفت:
کسی را که چنین مروت بود، ما را با او حرب (جنگ) کردن، خطا است.
ملک کرمان از در حصار برخاست و #بدین_مروت_و_مردی،
#خلاص_یافت!
ازکتاب:.
#جوامع_الحکایات /۲۱۶.
.#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
۲۱ دی ۱۴۰۱
📚 #داستان٧٨٠
#شهیدانه
🌟#ابوالفضل_ابوالفضلی
💫روز ولادت آقا #امام_رضا (صلوات الله علیه) بود و
رمز ما #یا_ابوالفضل (علیه السلام).
محل کارمان هم طلائیه بود.
اولین شهید کشف شد.
شهید « #ابوالفضل_خدایار»،
گردان #امام_محمدباقر (صلوات الله علیه)،
گروهان حبیب و از بچه های کاشان.
گفتیم اگر شهید بعدی هم اسمش #ابوالفضل بود،
این جا گوشه ای از حرم #آقا_ابوالفضل (علیه السلام) است.
رفتم پشت بیل و زمین را کندم که بچه ها پریدند داخل چاله.
خیلی عجیب بود.
یک دست شهید از مچ قطع شده که داخلی مشتش،
جیره های شب عملیات (پسته و ...) مانده بود.
آب زلالی هم از حفره خاکریز بیرون می ریخت.
گفتیم آب از قمقمه ای است که کنار پیکر شهید است؛
اما قمقمه خشک خشک بود.
🌟 با پیدا شدن پیکر، آب قطع شد.
وقتی پلاک شهید را استعلام کردیم،
دیگر دنبال آب نبودیم،
جواب را گرفتیم.
شهید « #ابوالفضل_ابوالفضلی» گردان #امام_محمدباقر (صلوات الله علیه)،
گروهان حبیب که او هم بچه کاشان بود.
✾📚 #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾
۲۱ دی ۱۴۰۱
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌸
📚 #داستان٧٨١
🔆 #مهمانى_با_مغز_استخوان
🍃 #على_بن_هشام مردى با مروت و مهماندوستبود،
روزى #معتصم - به قصدمزاح -
🍃گفت:
امروز بعد از آنكه على بن هشام ناهار خورد،
به مهمانى اوبرويم و وى را امتحان كنيم تا #حد_او_در_مروت پديد آيد.
آنها اين كار راكردند.
🍃 #مامون و #عبدالوهاب نيز با ايشان بودند.
چاشتگاهى نزد او آمدند.
#على_بن_هشام پيش دويد و خدمت كرد.
ايشان گفتند:
امروز چاشت به اميد توخواهيم بود.
🍃 على گفت:
ياامير المؤمنين!
من ناهار خورده ام و چيزى نمانده كه لايق شما باشد.
🍃مامون گفت:
تكلف شرط نيست.
هر چه حاضر است، بگو بياورند.
🍃رسم على بن هشام اينطور بود كه هميشه چند نوع حلوا درآشپزخانه آماده داشت و آشپزهاى او هميشه غذاى آماده و داغ در ديگ داشتند.
وقتى مهمان مى رسيد،
فورى غذا مى آوردند و هيچوقت مطبخ او خالى از غذا نبود.
🍃على بن هشام دستور داد هر چه آماده بود، آوردند.
عبدالوهاب براى امتحان، از آشپزى مغز خواست.
اوهم فورى مغز آورد.
بار ديگر درخواست مغز كرد.
باز هم آورد وتا چندين مرتبه اين درخواست تكرار شد و آنها مى آوردند.
چون عادت على بن هشام را مىدانستند كه اگر بگويند نيست،
ناراحت مى شود و آنها را تاديب خواهد كرد.
🍃آشپز هر چه شتر و گوسفند در آغل بود، سر مى بريد و مغز آنها را براى مهمان مى آورد.
تا اينكه فقط يك شتر ماند كه على بن هشام آن را به ده هزاردينار خريده بود. آشپز چاره اى نديد جز اينكه آن را بكشد.
از اين رو آن راذبح كرد و مغز آن را براى مهمان آورد.
🍃على بن هشام به آشپز آفرين گفت و پرسيد:
اين همه مغز را از كجاآوردى؟
🍃گفت:
هر چه گاو، گوسفند و شتر بود، كشتم و مغز فرستادم و در پايان همآن شتر گرانقيمت را كشتم.
🍃 #على_بن_هشام گفت:
بسيار كار خوبى كردى و اگر جز اين مى كردى، تو را ادب مى كردم.
🍃مهمانان متعجب شدند و پس از آن
#اسم_او_جزو_سخاوتمندان
#در_جهان_ثبت_شد و
به يادگار ماند.
✾📚 #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾
۲۱ دی ۱۴۰۱
#آیا_می_دانستید 💡
اصطلاح « #آب_پاکی_را_روی_دستش_ریخت»،
زمانی به کار می رود که کسی به امید موفقیت و انجام مقصود مدتها تلاش و فعالیت کند ولی با صراحت و قاطعیت پاسخ منفی بشنود و دست رد بر سینه اش زده شود و او را از انجام کار به طور کامل ناامید کنند،
در این زمان برای توصیف حالش گویند :
«بیچاره این همه زحمت کشید ولی بالاخره آب پاکی روی دستش ریختند.»
« #آب_پاکی» در اصطلاح شرعی آب آخرین است که شیء ناپاک را به کلی پاک می کند،
اما در میان عوام
کنایه از حرف آخرین است که از طرف مخاطب در پاسخ متکلم و متقاضی گفته می شود و تکلیفش را در عدم پذیرش خواسته اش یکسره و روشن می کند .
در فقه اسلامی عبارت آب پاکی در مورد مثبت،
که همان نظافت و پاکیزگی است به کار می رود
ولی در استعاره به معنای منفی است که پس از شنیدن این حرف،
شخص به کلی مایوس و ناامید شده دیگر به هیچ وجه در مقام تعقیب تقاضایش بر نمی آید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬. #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
۲۱ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از کشکول آیه و حدیث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 #داستان٧٨٢
💥 #حضرت_ایوب_صبر_کرد؟!
🎙 #استاد_مسعود_عـــالے
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حضرت يونس درتاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود،
🔑کلیدش:
"لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين" پس نجات یافت
حضرت أيوب به بیماریهای سختی دچارشد،
🔑کلیدش:
"رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ"
پس از درد و رنج نجات یافت
حضرت إبراهيم درآتش افکنده شد،
🔑کلیدش:
"حسبنا الله ونعم الوكيل"
پس نجات یافت و پیروز گشت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال
#کشکول_آیات_قرآنی_واحادیث
#اهل_بیت_علیهم_السلام
👇👇👇👇
@kashkooleayevahadis
#صلوات_نثار_اهل_بیت_ع
۲۱ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از کشکول آیه و حدیث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 #داستان٧٨٣
💎 #گفتوگوی_رسول_خدا
با شیطان
شیطان! چرا نمیذاری مردم قرآن بخونند⁉️🤔
🎤حجت الاسلام دکتر #رفیعی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ارسالی از:
#حاج_آقای_الف_استوار
تهران
🍃🍃🍃🍃🍃
کانال
#کشکول_آیات_قرآنی_واحادیث
#اهل_بیت_علیهم_السلام
👇👇👇👇
@kashkooleayevahadis
#صلوات_نثار_اهل_بیت_ع
۲۱ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از کشکول آیه و حدیث
آیت الله سید علی قاضی:
رفتم حرم حضرت عباس علیه السلام و عرض کردم آقا جان حواله ذوب شدن در ابا عبدالله الحسین علیه السلام را برای من صادر بفرماید.
🌺کانال عرفان 👇
http://eitaa.com/joinchat/2136997888Cc9e7f3d280
۲۱ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از کشکول آیه و حدیث
🌸🍃🌸🍃
#حضرت_امام صادق (ع) میفرمایند:
#کار_خیر و
#خدمت_به_ضعفا با سه چیز تکمیل می شود:
اول اینکه از طرف انجامدهنده، #کوچک_و_ناچیز_به_حساب_آید.
دوم اینکه #مخفی_و_نهانی باشد.
سوم اینکه در انجام آن
#سرعت_و_عجلهبه_عمل_آید.
پس زمانی که آن را کوچک شمری پیش کسی که آن کار را برای او انجام می دهی آن را بزرگ شمردهای،
وقتی آن را مخفی و نهانی انجام دادی آن عمل نیک و انفاق را تمام و تکمیل کردهای
و زمانی که در انجام آن سرعت و شتاب کردی، آن را برگیرنده، گوارا نمودهای
و اگر چنانچه آن کار خیر و انفاق را بدون این شرایط انجام دهی، در حقیقت آن را از بین برده و نابود ساختهای
#بحارالانوارج۹۶ص۱۴۴
🌺🍃🌺🍃🌺
کانال
#کشکول_آیات_قرآنی_واحادیث
#اهل_بیت_علیهم_السلام
👇👇👇👇
@kashkooleayevahadis
#صلوات_نثار_اهل_بیت_ع
۲۱ دی ۱۴۰۱
📚 #داستان٧٨۴
🗝#کلید_اسرار
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد،
او با بیقراری #به_درگاه_خداوند #دعا_میکرد تا او را نجات بخشد،
او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت،
تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....
تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید،
روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت،
خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،
بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد:
«خدایا
چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد از خواب برخاست،
#آن_کشتی_میآمد_تا_او_را_نجات_دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید:
«چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند:
« ما #علامت_دودی_را_که_فرستادی، دیدیم!»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
۲۱ دی ۱۴۰۱