eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
251 دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
27.1هزار ویدیو
208 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهیدانه(موج رسانه)
🌷بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است، که پیروانش بر گلدسته‌های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر داده‌اند. "امام خمینی (ره) " ✅ رهبر معظم انقلاب: ملت ایران، است. 🌷بر مشامم می‌رسد عطر شهیدان بسیج مرغ دل پر می‌زند سوی گلستان بسیج یا حسین بن علی، ای سرور آزادگان روز محشر کن شفاعت از جوانان بسیج🌷 🌷سلام خدمت دوستان👈 بمناسبت فرارسیدن هفته بسیج، مجموعه کتابهای تالیف شده، 👈 که نسخه pdf آنها آماده شده جهت مطالعه و نشر در فضای مجازی، خدمت شما سروران گرامی تقدیم میگردد 👌 با کلیک کردن بر روی آدرس زیر جهت دانلود رایگان کتابها، با نشر دوباره آن ما را یاری کنید👇 https://naserkaveh.com/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b4%d9%87%d8%af%d8%a7/ (جدید) (جدید) کتاب من غدیری ام کتاب زندگی به سبک شهدا کتاب شهدا و اهل بیت کتاب ۳۶۵ خاطره کتاب مرواریدهای بی نشان کتاب خاطرات دردناک کتاب جنایات داعش کتاب نادرترین یار انقلاب کتاب مرد میدان رسانه کتاب مدافعان حرم کتاب ذوالفقار ولایت کتاب من قاسم سلیمانی هستم، فارسی و انگلیسی @Modafeaneharaam
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
برای امروزتان از خدا می‌خواهم هر آنچه صلاحتان هست برایتان رقم بزند من به دستان خدا ایمان دارم بهترین‌ها سهمتان خواهدشد ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ ١۶٣ ⚫️ : دو نفر كه يكي پدر و ديگري پسر او بود به عنوان مهماني به خانه آمدند حضرت از جاي خويش براي آنها حركت كرد و خود در مقابل آنها نشست ، آنگاه دستور داد غذا بياورند پس از صرف خوراك قنبر طشت و آفتابه و حوله آورد خواست دست پدر را بشويد.. از جا بلند شد و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا دست پدر را بشويد ولي آن مرد خويش را به خاك افكنده عرض كرد يا علي تو مي خواهي آب بر دست من بريزي خداوند مرا بدان حال ببيند؟ : بنشين خدا مي بيند ترا در حاليكه يكي از برادرانت كه با تو فرقي ندارد مشغول خدمت تو است . نشست و : قسم مي دهم به حق بزرگي كه بر گردنت دارم طوري، آرام و آسوده بنشين چنانكه اگر قنبر بر دستت آب مي ريخت آسوده بودي . هنگاميكه دست او را شست آفتابه را به محمد بن حنفيه داد فرمود: اگر اين پسر تنها آمده بود دست او را مي شستم ولكن خداوند دوست ندارد بين پدر و پسريكه در يك محل و مجلس هستند تسويه باشد اكنون پدر دست پدر را شست تو هم پسر جان دست پسر را بشوي محمد بن حنفيه دست او را شستشو داد. فرمود: 📚 ازکتاب: نوشته مصطفي زماني وجداني ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ١۴_معصوم_علیهم_السلام ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💦💧💦💧💦💧💦💧💦💧💦💧💦 ‌ 📚 🌸 ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻦ، 🌸 ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﯽ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، 🌸 ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!! ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!! ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!! 🌸 ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ... 🌸 ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، و ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ... 🌸 👌 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
: 🔺اشتباه انسان در شناخت كسى كه خود را براى او رو مى كند، نارواترين كار و نابخشودنى ترين خطا است غَلَطُ الإنسانِ فيمَن يَنبَسِطُ إلَيهِ أحظَرُ شَيءٍ عَلَيهِ 📚غررالحكم حدیث6431 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍃🍂 ١۶٣ کی گفته؟! ( ) گفت: یک پزشک کُرد ایرانی که ساکن آمریکاست در کانال خود خطاب به گروهک‌های کومله و حزب دموکرات کردستان نوشته است؛ «‌شما طرفدار خلق کُرد هستید که شبانه به خانه هموطن کُرد خود حمله می‌کنید و لباس زیر همسرش را به نمایش می‌گذارید یا که جان خود را به خطر می‌اندازد تا از جان و ناموس ما دفاع کند‌»؟ گفتم: از گروهک بهایی کومله و حزب دموکرات که انگلیس ساخته و حالا از سوی صهیونیست‌ها مدیریت می‌شود، چه انتظاری می‌توان داشت؟! گفت: یکی از اعضای حزب دموکرات که به قتل یک شهروند کُرد در اغتشاشات اخیر و غارت و آتش زدن خانه او اعتراف کرده، درباره علت دست زدن به این جنایت گفته است؛ مست بودم و متوجه نبودم چه می‌کنم! و الان کاملاً از کاری که کرده‌ام متأسف هستم! گفتم: قاتلی که به اعدام محکوم شده بود به قاضی گفت:؛ قربان! من با اکراه دست به این جنایت زدم! اعدام من عادلانه نیست! قاضی گفت:؛ کی گفته عادلانه نیست؟! ما هم با اکراه اعدامت می‌کنیم! . 🍃🍃🍃🍂 ... 🤔. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
روز و روزگارتون باخیرو با سلامتی @dastanayekhobanerozegar
‏+آقا پسر چیکاره هستن؟ ‏-تو ادارشون مدیر شده هزار ماشااله ‏+به سلامتی،مدیر چی؟ ‏-غذا و نوشابه @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
(ع) : و اما حق مادرت برتو، این است که بدانی او تو رادر جایی حمل کرده است که هیچ کس،دیگری را حمل نمی‌کندو ازمیوه دلش به تو داد که أحدی به دیگری نمی‌دهد... میزان الحکمه،ج14،ص 7095 ✳️ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
🍃🍂 ١۶۴ کی گفته؟! ( ) گفت: یک پزشک کُرد ایرانی که ساکن آمریکاست در کانال خود خطاب به گروهک‌های کومله و حزب دموکرات کردستان نوشته است؛ «‌شما طرفدار خلق کُرد هستید که شبانه به خانه هموطن کُرد خود حمله می‌کنید و لباس زیر همسرش را به نمایش می‌گذارید یا که جان خود را به خطر می‌اندازد تا از جان و ناموس ما دفاع کند‌»؟ گفتم: از گروهک بهایی کومله و حزب دموکرات که انگلیس ساخته و حالا از سوی صهیونیست‌ها مدیریت می‌شود، چه انتظاری می‌توان داشت؟! گفت: یکی از اعضای حزب دموکرات که به قتل یک شهروند کُرد در اغتشاشات اخیر و غارت و آتش زدن خانه او اعتراف کرده، درباره علت دست زدن به این جنایت گفته است؛ مست بودم و متوجه نبودم چه می‌کنم! و الان کاملاً از کاری که کرده‌ام متأسف هستم! گفتم: قاتلی که به اعدام محکوم شده بود به قاضی گفت:؛ قربان! من با اکراه دست به این جنایت زدم! اعدام من عادلانه نیست! قاضی گفت:؛ کی گفته عادلانه نیست؟! ما هم با اکراه اعدامت می‌کنیم! . 🍃🍃🍃🍂 ... 🤔. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ ١۶۵ " " در زمانهاى قدیم، مردی مطرب و خواننده ای بود؛ بنام “بردیا ” که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت… بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود. عذر او را خواستند و گفتند: دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند . بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار ، . بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد. در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست. را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود. شیخ گفت : این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن. بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید: ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟ شیخ گفت : هرگز. بلکه و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم. به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر، مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن. بردیا صورت در خاک مالید و گفت خدایا عمری در جوانی و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند. اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم. اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی. در این روزگار غریب و بی وفا هستی. به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که: _نگذار و ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar