هدایت شده از بیداری ملت
🔴عراق درحال جمع آوری و محدود کردن بلاگرهای توزیع کننده محتوای نامناسب در این کشور می باشد (از زنان قرتی تا آخوندها دوزاری).
🔹پس از برخوردهای دولت عراق بسیاری از بلاگرها از جمله سید علی شریفی (روحانی تصویر بالا) با انتشار کلیپ هایی از جامعه عراق عذرخواهی کردند.
🔹تجربه ایران در ولنگاری فضای مجازی باید برای تمامی کشورها درس عبرتی باشد.
🔹 اما در ایران همچنان این فضای مجازی ولنگار ادامه دارد...
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
+۱۸
📚 #داستان١٢۴٢
#قابل_توجه_نوجوانان_وجوانانی #که_گول_خورده_ی_طرفداران #رژیم_پهلوی_هستند
آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخنهای پایم از جا پریدند و افتادند و ناخنهای دستم نیز کنده شدند. در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جریتر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزهام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزهام باطل نمیشود، چون به زور است.
...مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایهای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویلهای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دستهایم تحمل میکرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو میرفت. خون به دستم نمیرسید. پنجههایم بیحس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم...
آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم میریخت و میسوزاند و پوست را سوراخ میکرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضهها میگرفتند و موها را آتش میزدند. با فندک روشن هم موهای بدنم و ریشم را میسوزاندند. از سوزش درد به خود میپیچیدم. با ناخن گیر یکی یکی موها را میکندند و هی تکرار میکردند: امشب، شب آخر است. یک کمدی تراژیک تمام به اجرا گذاشته بودند. پنبه آغشته به الکل را به دور انگشت شست پا میبستند و بعد آن را آتش میزدند. این پنبه شاید دو دقیقه دور انگشتم میسوخت. یا پنبه فتیله شده را درون نافم میگذاشتند و آتش میزدند. گاهی خاکستر سیگار را روی بدنم میریختند.
کاری از دستم برنمیآمد جز داد زدن. از اعماق وجود فریاد میزدم... مرا لخت آویزان میکردند و گاهی بر آلت تناسلیام شلاق میزدند که بر اثر همین ضربات باد کرده بود...
تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که میتوانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمیگیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی میماند. دستها را از مچ با مچبند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچها را سفت میکردند قالبها بر مچ و ساق پاهایم فرو میرفت و به اعصاب فشار میآورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر میکردم خون از محل ناخنهای دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس میشد و تمام اعصابم از توک پا تا فرق سرم تیر میکشید. به دست راست کمتر فشار میآوردند، زیرا بعد از پرس دست باد میکرد و دیگر نمیشد با آن اعتراف نوشت.
بعد از مهار شدن دستها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو میآمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد میکشیدم، صدا در کلاه کاسکت میپیچید و گوشم را کر میکرد، نه میشد فریاد کشید و نعره زد و نه میشد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن میشد. گاهی شلاق را به کلاه میزدند، دنگ و دنگ صدا میکرد و سرم دوران مییافت و دچار گیجی و سردرد میشدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچها را دائم شل و سفت میکردند...
کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت میکردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندانهایم به هم میسایید. از دماغ و دهانم بخار بلند میشد. دست و بدنم میلرزید. نمیتوانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود...
بخشی از کتاب :
#خاطرات_عزت_شاهی
#خوانساری (مطهری)
(فصل شبهای کمیته مشترک
یا همان موزه عبرت)
#پرویز_ثابتی
#زن_زندگی_آزادی
ازکانال
امیر حسین ثابتی
💐💐💐💐💐💐💐
#بیاد
#شهیدعلیرضاوباباوآباءواجدادمون
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
👆👆👆👆👆
به گروه
#دوستان_یا_حسین_ع_گو
دعوتید
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افتتاح #ضریح جدید
#سرداب_حضرت_ابوالفضل_العباس _علیه_السلام
. #بیاد
#شهیدعلیرضاوباباوآباءواجدادمون
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
👆👆👆👆👆
به گروه
#دوستان_یا_حسین_ع_گو
دعوتید
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مطمئن باشید ....
این انقلاب می ماند!
🎙جواد منصوری
اولین فرمانده سپاه 💛
از کانال
عاشقان امام خامنه ای
.
#بیاد
#شهیدعلیرضاوباباوآباءواجدادمون
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
👆👆👆👆👆
به گروه
#دوستان_یا_حسین_ع_گو
دعوتید
🎥 هتاکی و فحاشی و لگدپرانی یک اوباش کشف حجاب کرده به دو آمر به معروف علیرغم خویشتنداری آمران به معروف
▪️پیام مخاطب: تو ویدئو اول این دختر با روحانی آمر به معروف درگیر شده بود
که تو ویدئو دوم من رسیدم به دختره گفتم بره که به ماشینم لگد زد و فرار کرد
▪️مکان: قم - پردیسان - ابتدای خیابان شهیدان اقا یوسفی
#حجاب
#برخورد_با_کاشفان_حجاب
#هویت_اسلامی_را_به_ایران_برگردانیم
@madare0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین میکس گنگستر شهر آمل😂😂
🤣 @Tanzsiyase
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قیافه و ابهت در حده کلم بروکلی 😂😂😂😂
حقیقتا براندازها و چاهزاده خیلی به هم میان :)
🤣 @Tanzsiyase
🔺علت مسمومیت مرموز دانش اموزان در قم مشخص شد.
🗣رادار انقلاب
@twtenghelabi
جریان شناسی ائتلاف اپوزیسیون و علت رونمایی از پرویز ثابتی بعد از 44 سال
در برنامه امشب (چهارشنبه) جهان آرا
با حضور؛ محمد مهدی اسلامی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر
ساعت 22
شبکه افق