هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#شاید....
💫💫یک شاید کنار زندگیت بگذار
✨سوال نکن شاید خدا به تو بفهماند .
🌟گدایی نکن شاید خدا غنی ات کند .
👈به قلبت فشار نیاور شاید خدا مشکلت را حل کند .
🌟چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی یک شاید کنار زندگی ات بگذار .🌟
#محمداسماعیل_دولابی
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلواتی_بر_محمد_وآل_محمد
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#داستان٢۴٢
#گناه
📛بزرگی میگفت:
هروقت خواستی گناه کنی یک چوب کبریت رو روشن کن و زیر یکی از انگشتات بگیر...
اگه تحملش روداشتی بروگناه کن❗
🔥میدانیم که آتش جهنم هفتادبار از آتش دنیا شدیدتر هست
🍂پس چرا وقتی تحمل آتش دنیا را نداریم به این فکرنمیکنیم که خود را از آتش جهنم نجات دهیم
🍃 #با_خدا_باشید_پادشاهی_کنید و خود را از عذاب سخت قیامت نجات دهید
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلواتی_بر_محمد_وآل_محمد
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
کانال
✾📚 #داستانای_خوبان_روزگار📚✾
💧💦💧💦💧💦💧💦💧
#داستان٢۴٣
🌺🌺شیخ انصاری (ره) حاصل #مراقبت_در_حلال_و_حرام است ...
🌸🍃یکی از مقلدین شیخ انصاری که تاجر بود یک عبای زمستانی گرانبها که در نوع خود بی نظیر بود به شیخ هدیه کرد و به این ترتیب دست شیخ را بوسید و عبا را بر دوش او افکند .
🍂فردای آن روز آن تاجر ، در نماز جماعت شیخ انصاری شرکت کرد ولی دید همان عبای ساده ای که با مقام زعامت شیخ تناسب ندارد بر دوش اوست .
✨بعد از نماز به محضر شیخ رفت و پرسید :
" آن عبای گرانبها که دیروز به شما هدیه کردم کجاست ؟ "
🔆شیخ در پاسخ گفت :
" آن را فروختم و با پول آن دوازده لباس زمستانی ساده خریداری کرده و به افرادی که در این فصل زمستان لباس زمستانی نداشتند دادم .
🌟تاجر عرض کرد :
#ای_مولای_من ،
عبا مال شما بود و به خصوص برای شخص شما خریده بودم ،
تا شخص شما آن را بپوشد ،
نه اینکه آن را بفروشید و از پول آن چند لباس برای مستحقین فراهم نمایید .
🦋شیخ در پاسخ فرمود : " وجدانم چنین کاری را نمی پذیرد که چنان عبایی بپوشم در حالی که عده ای به لباس ساده ی زمستانی نیازمند باشند . "
#صلوات_به_روح_علما_و_مراجع
عامل در طول تاریخ شیعه
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar📚✾
#داستان٢۴۴
📘 #رفتار_خداگونه
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:
« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند»
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:
« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
عابد گفت:
« نه، بریدن درخت اولویت دارد»
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت:
«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است،
به خانه برگرد،
تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و ثوابتر از کندن آن درخت است»؛
عابد با خود گفت
:« راست می گوید،
یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز،
دو دینار دید و بر گرفت.
روز دوم دو دینار دید و برگرفت.
روز سوم هیچ پولی نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت.
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد سلام و گفت:
«کجا؟
عابد گفت:
تا آن درخت برکنم؛
گفت:
«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند»
باز ابلیس و عابد درگیر شدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت:
« دست بدار تا برگردم.
اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟
ابلیس گفت:
« #آن_وقت
#تو_برای_خدا_خشمگین_بودی و خدا مرا مسخر تو کرد،که
#هرکس_کار_برای_خدا_کند،
#مرا_بر_او_غلبه_نباشد؛
ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات
#داستان٢۴۵
🔴 #داستان_پند_آموز
شخصى به محضر
#امام_زين_العابدين_ع رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
#امام_عليه_السلام_فرمود:
بيچاره فرزند آدم،
هرروز #گرفتار_سه_مصيبت_است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد.
اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود.
#مصيبت_اول_اينكه ،
هر روز از عمرش كاسته مى شود.
اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد،
با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست .
#دوم :هر روز، روزى خود را مى خورد،
اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند.
سپس فرمود:
#سومى_مهمتر_از_اين_است .
گفته شد، آن چيست ؟
امام فرمود:
هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم .
آنگاه فرمود:
طولانى ترين روز عمر آدم ، روزى است كه از مادر متولد مى شود.
#دانشمندان_گفته_اند_اين_سخن_را_كسى_پيش_از_امام_سجاد_عليه_السلام_نگفته است.
📗 #داستان_های_بحارالانوار
جلد۴
➥┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_امام_سجاد_ع
زیباترین روح پرستنده
#داستان٢۴۶
#دعا_برای_برد_تیم_فوتبال
⭕️ یکی از همراهان
#آیت_الله_بهجت(رحمه الله علیه) نقل می کرد که:
در حدود بیش از ۲۰ سال قبل، شبی بعد از نماز مغرب عده ای از مردم و جوانان مسجد خدمت حاج آقا رسیدند و ملتمسانه خواستند ایشان #برای_برد_تیم_فوتبال #ایران_در_مقابل_آمریکا_دعا_کنند،
ایشان سرشان را پایین انداختند و گریه کردند و
سپس فرمودند:
اگر اینقدر که مردم مشتاق برد و بازی هستند و برای بردن بازی دعا می کنند #یک_هزارم_آنرا_برای #ظهور_حضرت_بقیه_الله_الاعظم
(ارواحنا له الفدا) دعا می کردند حضرت تشریف می آوردند و مشکلات مردم حل می شد
💚 #السلام_علیک_یا_ولی_الله_الغریب
#یا_بقیه_الله_فی_ارضه
#آیت_الله_بهجت_ره
┅═✼🍃🌷🌷🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو، توفیق رفاقت با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
💐🌸🌺🌺🌺🌺🌸💐
#داستان٢۴٧
#قبرزیارتگاه_حمال_تبریزی
🔹در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به #قبر_حمال_معروفه.
🔸فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی میگذراند تا از این راه رزق حلالی بهدست آورد.
🔹یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچههای شلوغ بازار مشغول حمل بار بود،
برای آنکه نفسی تازه کند،
بارش را روی زمین میگذارد و کمر راست میکند.
🔸صدایی توجهش را جلب میکند؛
میبیند بچهای روی پشتبام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، میافتی!
🔹در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک میشود و ناغافل پایش سُر میخورد و به پایین پرت میشود.
🔸مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.
حمال پیر فریاد میزند:
نگهش دار!
🔹کودک میان آسمان و زمین معلق میماند.
پیرمرد نزدیک میشود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
🔸جمعیتی که شاهد این واقعه بودند، همه دور او جمع میشوند و هرکس از او سوالی میپرسد.
🔹یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید
حضرت خضر است،
کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
🔸حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونهای واقعه را تفسیر میکنند،
به آرامی و خونسردی میگوید:
خیر،
من نه امام زمانم،
نه حضرت خضر و نه جادوگر،
من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید.
🔹من کار خارقالعادهای نکردم بلکه ماجرا این است که :
#یک_عمر_هرچه_خدا_فرموده_بود،
من #اطاعت_کردم،
#یک_بار_هم_من_از_خدا_خواستم، #او_اجابت_کرد.
🔸اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و #قبرش_زیارتگاه_مردم_تبریز_شد.
🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند
═✧❁🌸🌸🌸❁✧═
نثار تمامی خوبان روزگار
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلواتی_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🌷🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
═✧❁🌸🌸🌸🌸❁✧═
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌼🌼🌼🌼🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼
#داستان٢۴٨
🔴 داستان پند آموز
شخصى به محضر
#امام_زين_العابدين_ع رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
#امام_عليه_السلام_فرمود:
بيچاره فرزند آدم،
هرروز #گرفتار_سه_مصيبت_است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد.
اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود.
#مصيبت_اول_اينكه ،
هر روز از عمرش كاسته مى شود.
اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد،
با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست .
#دوم :هر روز، روزى خود را مى خورد،
اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند.
سپس فرمود:
#سومى_مهمتر_از_اين_است .
گفته شد، آن چيست ؟
امام فرمود:
هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم .
آنگاه فرمود:
طولانى ترين روز عمر آدم ، روزى است كه از مادر متولد مى شود.
#دانشمندان_گفته_اند_اين_سخن_را_كسى_پيش_از_امام_سجاد_عليه_السلام_نگفته است.
📗 #داستان_های_بحارالانوار
جلد۴
➥┅═✼🍃🌷🌷🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_امام_سجاد_ع
زیباترین روح پرستنده
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔶💦💧🔶💦💧🔶💦💧🔶
#داستان٢۴٩
🔻 گریه وناراحتی شدید
#امام_صادق_علیه_السلام
برای مومنین در #زمان_غیبت_امام_مهدی(عج)!
🔹 #سدير_صيرفى مى گويد:
من با سه نفر از صحابه محضر مولای ما #حضرت_امام_صادق_صلوات_الله _علیه رسيديم ،
ديديم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند شیدای داغدیده ی جگر سوخته گريه مى كرد.
آثار حزن و اندوه از چهره اش نمايان است و اشك ، كاسه چشمهايش را پر كرده بود و چنين مى فرمود:
🔸آقای من
(خطاب به امام عصر عجل_الله تعالی فرجه)
غيبت تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و آرامشم را از دلم ربوده .
🔻 آقاى من غيبت تو مصيبتم را به مصيبتهاى دردناك ابدى پيوسته است . گفتم :
🔹خدا ديدگانت را نگرياند اى فرزند بهترين مخلوق !
براى چه اين چنين گريانى و ازديده اشك مى بارى ؟
چه پيش آمدى رخ داده كه اين گونه اشك مى ريزى ؟
🔸حضرت آه دردناكى كشيد و با تعجب فرمود:
واى بر شما،
سحرگاه امروز به كتاب جفر نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منايا و بلايا و آنچه تا روز قيامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده ،درباره تولد غائب ما و غيبت و طول عمر او دقت كردم .
🔹و همچنين دقت كردم درگرفتارى مؤمنان آن زمان و شك و ترديدها كه به خاطر طول غيبت او كه در دلهايشان پيدا مى شود و در نتيجه
#بيشتر_آنها_ازدين_خارج_مى_شوند و ريسمان اسلام را از گردن برمى دارند....
اينها باعث گريه من شده است .
📙 #كمال_الدين_وتمام_ النعمة ؛
ج2 ؛ ص352
#امام_زمان
═✧❁🌸❁✧═
#نثار_دعاگویان_برای_سلامتی_و
#تعجیل_درفرج
#حضرت_ولی_عصر_عجل_الله
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلواتی_بر_محمد_وآل_محمد
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
═✧❁🌸❁✧═
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٢۵٠
نقل است که:
#مرحوم_شیخ_سبزواری
#رضوان_الله_علیه برای عیادت بیماری می رفت و عده ای هم با او بودند.
نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت.
اطرافیان پرسیدند:
آقا چرا تا این جا آمدید و حالا بر می گردید؟
آقا جواب داد:
خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند،
#از_من_خوشش_خواهد_آمد و می گوید که سبزواری، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است!
چون #داخل_نیتم_ناخالصی خوش آمدن خلق خدا پیش آمده،
حالا برمی گردم تا هنگامی که اخلاص اولیه را بیابم و این بار تنها #برای_رضای_خدا_به_عیادت_بیمار بیایم....
🔵چگونه نیتمان را خالص کنیم؟
⚡️معمولا #دوستان_پی_نتیجه_اعمالند؛
مثلا می پرسند این کار را بکنیم ثوابش چیست و...
🔴 اگر انسان پی اینها نباشد یعنی:
به دنبال نتیجه و اینکه عملش چه بلایی را دفع میکند و چه سود و ثوابی می رساند نباشد و هدفش فقط بخاطر رضای خدا باشد آن وقت عملش خالص میشود.
📕 #داستان_های_عارفانه،
اثر عباس عزیزی
➥🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار 👇👇
@dastanayekhobanerozegar
┅═✼🍃🌷🌷🌷🍃✼═┅
#نثار_مردان_و_زنان
#با_اخلاق_اسلامی_صلوات
#داستان٢۵٢
#تو_بگو_کجا_تشریف_ندارد
◾️ کجا نیستی؟!
گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان #آیتالله_بهجت قدسسره
درمحضر ایشان بودم که قبل از منبر روضهخوان خطاب کرد به #امام_زمان_علیهالسلام و عرض کرد:
آقاجان کاش میدانستیم کجا تشریف داری؟
#آیتالله_بهجت_رحمهالله نگاهی به من کردند و فرمودند:
«یعنی میدانیم کجا تشریف ندارند؟».
یک بار هم یکی از همراهان آقا گفت:
به جمکران که وارد شدیم مداحی در بلندگو میگفت:
ایکاش میدانستیم کجا تشریف داری!
آقا فرموده بودند:
«کجا تشریف ندارند؟».
✾📚 📚✾
#نثار_دعاگویان_برای_سلامتی_و
#تعجیل_درفرج
#حضرت_ولی_عصر_عجل_الله
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلواتی_بر_محمد_وآل_محمد
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌸🌼🌷🌼🌸🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔅🔅🔆🔅🔅
#داستان٢۵٣
#ضرب_المثل
👂#بشنو_و_باور_نکن👂
در زمانهاي دور،
مرد خسيسي زندگي مي كرد.
او تعدادي شيشه براي پنجره هاي خانه اش سفارش داده بود .
شيشه بر ، شيشه ها را درون صندوقي گذاشت و به مرد گفت:
باربري را صداكن تا اين صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر براي نصب شيشه ها مي آيم .
از آنجا كه مرد خسيس بود ، چند باربر را صدا كرد ولي سر قيمت با آنها به توافق نرسيد.
چشمش به مرد جواني افتاد ، به او گفت :
اگر اين صندوق را برايم به خانه ببري ، سه نصيحت به تو خواهم كرد كه در زندگي بدردت خواهد خورد.
باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسيس را قبول كرد.
باربر صندوق را بر روي دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.
كمي كه راه رفتند،
باربر گفت :
بهتر است در بين راه يكي يكي سخنانت را بگوئي.
مرد خسيس كمي فكر كرد.
نزديك ظهر بود و او خيلي گرسنه بود .
به باربر گفت :
اول آنكه سيري بهتر از گرسنگي است و اگر كسي به تو گفت گرسنگي بهتر از سيري است ،
#بشنو_و_باور_مكن.
باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه اي اين مطلب را مي دانست .
ولي فكر كرد شايد بقيه نصيحتها بهتر از اين باشد.
همينطور به راه ادامه دادند تا اينكه بيشتر از نصف راه را سپري كردند .
باربر پرسيد:
خوب نصيحت دومت چه است؟
مرد كه چيزي به ذهنش نمي رسيد پيش خود فكر كرد كاش چهارپايي داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل مي بردم .
يكباره چيزي به ذهنش رسيد و گفت :
بله پسرم نصيحت دوم اين است ، اگر گفتند پياده رفتن از سواره رفتن بهتر است ،
#بشنو_و_باور_مكن.
باربر خيلي ناراحت شد و فكر كرد ، نكند اين مرد مرا سر كار گذاشته ولي باز هم چيزي نگفت.
ديگر نزديك منزل رسيده بودند كه باربر گفت:
خوب نصيحت سومت را بگو، اميدوارم اين يكي بهتر از بقيه باشد.
مرد از اينكه بارهايش را مجاني به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت :
اگر كسي گفت باربري بهتر از تو وجود دارد ،
#بشنو_و_باور_مكن
مرد باربر خيلي عصباني شد و فكر كرد بايد اين مرد را ادب كند بنابراين هنگامي كه مي خواست صندوق را روي زمين بگذارد آنرا ول كرد و صندوق با شدت به زمين خورد ،
بعد رو كرد به مرد خسيس و گفت: اگر كسي گفت كه شيشه هاي اين صندوق سالم است ،
#بشنو_و_باور_مكن
از آن پس،
وقتي كسي حرف بيهوده مي زند تا ديگران را فريب دهد يا سرشان را گرم كند ، گفته ميشود كه:
:بشنو_و_باور_مكن
👇👇👇👇👇
نثار تمامی خوبان روزگار
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلواتی_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar