♦️مراحل ثبت نام والدین متولدین ۱۴۰۱ برای دریافت سهام نوزادان
🔹واگذاری سهام صندوقهای قابل معامله در بورس برای متولدین ۱۴۰۱ در حال انجام است و با توجه به اینکه سود این اوراق نیز به حساب واریز خواهد شد، انتظار میرود با پسانداز سود سالانه سهامهای اختصاص داده شده و رشد قیمت آنها در پایان ۲۴ سالگی، مشمولان با سرمایه اولیه مطلوبی در بازار بورس به فعالیت خود ادامه دهند.
🔹اما یکی از مهم ترین سوالات در این زمینه، جزییات و نحوه ثبت نام مشمولان است. بر این اساس، مراحل ثبتنام والدین محترم متولدین ۱۴۰۱ به ترتیب زیر است:
1-ورود به پنجره ملی خدمات دولت هوشمند به آدرس my.gov.ir
2-ورود از طریق شماره همراه والدین فرزند و دریافت کد یکبار مصرف
3-مشاهده بخش داشبورد و ورود به قسمت طرح تشویق فرزندآوری
4-مشاهده اطلاعات فرزندان متولد ۱۴۰۱
5-انتخاب نام فرزند و درج تاریخ تولد
6-ارسال اطلاعات و نمایش اطلاعات فرزند
7-انتخاب بانک عامل و سه مورد از صندوقهای سهام
8-مشاهده پیام ثبت موفق و انتظار برای تأیید
9-بقیه مراحل توسط دستگاههای حاکمیتی و با توجه به کد سجامی انجام میشود.
*والدین موظف به دریافت کد سجامی برای فرزند خود هستند
بسم الله
🔵یاران بصیرتساز علی علیه السلام (جهاد تبیین)
🔻هاشم مرقال در رأس گردانی از قاریان قرآن، به جوانی از سپاه معاویه برخورد کرد که در رجزخوانیاش از کسانی که به عثمان ظلم کردهاند به تندی یاد میکرد و ناسزاگویی میکرد.
هاشم او را صدا زد و گفت: باید فردای قیامت پاسخ این رفتارها و گفتارهایت را بدهی!
جوان شامی گفت: با شما میجنگم چون رئیس شما (علی بن ابیطالب) نه اهل عدالت است و نه اهل نماز. خلیفه مظلوم ما را کشته و شما نیز یاریاش کردهاید.
هاشم مرقال ماجرای قتل عثمان را برای او توضیح داد (جهاد تبیین) و براى او روشن کرد كه على عليه السّلام نخستين كسى بوده كه با پيامبر نماز گزارده و از همه مردم به دين خدا آگاهتر است و ياران او یاریگران ظلم نیستند بلکه شب زنده دارانی کمنظیر هستند.
سخنان «هاشم» جوان شامی را منقلب كرد. صدا زد: ای بنده خدا، آدم صالحی به نظر میرسی. (و سخنانت نور صدق و راستى دارد) آيا راه توبهاى براى من سراغ دارى؟
هاشم گفت: آرى به سوى خدا بازگرد، او توبه تو را مىپذيرد.
جوان دست از جنگ كشيد و به سوی شام برگشت.🚶♂️
مردى از شاميان به او گفت: «اين مرد عراقى فريبت داد»!!🤥
جوان گفت: نه فریبم نداد. نصيحتم كرد.
📚بهج الصباغة ج 10، ص 269 تا 272
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
⚠عبدالرحمن پسر عوف زهری قریشی، از اصحاب محمّد پیامبر اسلام بود. نام او در ابتدا، عبدعمرو (یا عبدالکعبه) بود. او جزو شورای ۶ نفره ای بود که در خلیفه شدن برادرزنش عثمان نقش داشت.[
او درآمد قابل توجهی از راه تجارت کسب کرد و شخصیت بانفوذی محسوب میگردید. پس از مرگ عمر، او جزو شورای ۶ نفره تعیین خلیفه بود. خلیفه دوم علاوه بر عضو کردن عبدالرحمن در این شورا، به او این اختیار را داد که اگر این شورا در دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی داشتند، رأی گروهی پذیرفته شود که عبدالرحمان در آن است.
در نهایت عبدالرحمن از همین امتیاز خود استفاده کرده و برادر زن خود، عثمان، را خلیفه مسلمانان کرد.
عبدالرحمن فرد اصلی در خلیفه شدن عثمان بود. اما براساس منابع تاریخی پس از عملکرد عثمان، از انتخاب خود پشیمان شد:
پس از آنکه ابوذر توسط عثمان به ربذه تبعید شد و در آنجا فوت کرد، علی(ع) به عبدالرحمن چنین گفت: «این نتیجه عمل تو است (که عثمان را انتخاب کردی) عبدالرحمن پاسخ داد، اگر میخواهی شمشیرمان را بگیریم (و علیه او قیام کنیم) او (عثمان) آنچه به او داده بودم را از بین برد.
عبدالرحمن قسم یاد کرد که هرگز با عثمان سخن نگوید.
عبدالرحمن وصیت کرد که عثمان بر او نماز نخواند.
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
❗️بخشیدن شمشیر به دشمن❗️
✅ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺟﻨﮓﻫﺎی میان ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﮐﯿﻦ، ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫر کسی ﺑﺎ ﺣﺮﻳﻒ
ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﻮﺩ، امام ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴﻼﻡ نیز ﺑﺎ دشمن ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺷﺪ.
در میان ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺷﻤﺸﻴﺮ یکی از سپاهیان ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻜﺴﺖ.
ﺷﺨﺺ ﻣُﺸﺮﮎ به امام علی ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴﻼﻡ ﮔﻔﺖ:
«ﺍﻯ ﻋﻠﻰ! ﺷﻤﺸﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ!»
امام علی ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ، ﺷﻤﺸﻴﺮﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍختند.
ﺩﺷﻤﻦ، ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ و پرسید:
«ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﺧﻄﺮﻧﺎﻛﯽ، ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﻣﻰﺑﺨﺸﻰ؟»
امام علی علیه السلام ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩند:
«ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻪﺳﻮﻯ ﻣﻦ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺮﺩﻯ. ﺩﻭﺭ ﺍﺯ بخشش و ﻛَﺮَﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻛﻨﻢ.»
ﻣﺮﺩ ﻣﺸﺮﻙ، ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ
ﮔﻔﺖ:
«ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺎﺯ
ﺣﺎﺟﺘﻤﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.»
آنگاه همانجا و در میان جنگ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪ.
📚سفینه البحار، جلد ۱ ، صفحه ۴۱۳
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
📝گزارشی از حلم امیرالمومنین علیه السلام
🔹امیرالمومنین از کنار خرمافروشان رد می شدند که کنیزی گریه میکرد. حضرت علت گریه او را جویا شدند.
کنیز گفت: مولای من با درهمی من را برای خرید خرما فرستاد. من نیز از این مرد خرما خریدم و آن را برای ایشان بردم ولی آنها خرما را نپسندیدند. این مرد نیز خرما را پس نمیگیرد.
حضرت به خرمافروش فرمودند: این خادم است و خودش اختیار ندارد. خرما را بگیر و درهم او را بازگردان.
مرد خرمافروش به پا خاست و با مشت به سینه حضرت زد. مردم به او گفتند که او امیرالمومنین است.
نفس مرد به شماره افتاد و رنگش زرد شد. خرما را گرفت و درهم را به کنیز بازگرداند.
خرمافروش به حضرت عرض کرد: یا امیرالمونین از من راضی باشید.
حضرت فرمودند: آنچه من را راضی میکند این است که کار خود را اصلاح کنی.
🔸روی أنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مَرَّ بِأَصْحَابِ التَّمْرِ فَإِذَا هُوَ بِجَارِيَةٍ تَبْكِي فَقَالَ يَا جَارِيَةُ مَا يُبْكِيكِ فَقَالَتْ بَعَثَنِي مَوْلَايَ بِدِرْهَمٍ فَابْتَعْتُ مِنْ هَذَا تَمْراً فَأَتَيْتُهُمْ بِهِ فَلَمْ يَرْضَوْهُ فَلَمَّا أَتَيْتُهُ بِهِ أَبَى أَنْ يَقْبَلَهُ قَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّهَا خَادِمٌ وَ لَيْسَ لَهَا أَمْرٌ فَارْدُدْ إِلَيْهَا دِرْهَمَهَا وَ خُذِ التَّمْرَ فَقَامَ إِلَيْهِ الرَّجُلُ فَلَكَزَهُ فَقَالَ النَّاسُ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَرَبَا الرَّجُلُ وَ اصْفَرَّ وَ أَخَذَ التَّمْرَ وَ رَدَّ إِلَيْهَا دِرْهَمَهَا ثُمَّ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ارْضَ عَنِّي فَقَالَ مَا أَرْضَانِي عَنْكَ إِنْ أَصْلَحْتَ أَمْرَكَ.
🔗مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص 112
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
خلاصه زندگی یک شهید
شهید ایوب توانایی در ماه مبارک رمضان متولد شد، در همین ماه برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد، در ماه رمضان عازم جبهه شد و در عملیات رمضان شهید و مفقودالجسد شد.
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
جنگجویان اسلام شبها همه شب به دعا و نماز ایستاده بودند و سحرگاه در جبهه شرف و افتخار شمشیر بر کفن بسته آماده نبرد می شدند. علی امیر المؤمنی ن علیه السّلام که با کشتن "عمرو بن عبدود" این پیکار را به نفع اسلام به پایان رسانید و بدین تقدیر بی مانند که «ضربت علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» مفتخر شد در برابر یک چنین حریف دلاور روزه دار بود. و اصولا سلحشوران عرب به هنگام جنگ کمتر به خوراک می پرداختند زیرا می ترسیدند که در کشاکش نبرد شکم شان هدف تیر یا نیزه گردد و نعش شرافتمندشان در میدان جنگ آلوده و کثیف برخاک دیده شود.
در حادثه معروف جمل "عبد الله بن زبیر" که از فرماندهان نامی ارتش عایشه بود به چنگ "مالک اشتر" افتاد. مالک بر سینه عبد الله نشست تا جزای کردارش را بدهد ولی عبد الله توانست قاتل خود را از سینه خویش به گوشه ای پرتاب کرده و از چنگش جان به سلامت بیرون ببرد.
مالک را سرزنش کرده اند که آخر اسیر دستگیر تو چگونه توانست به یک حرکت سر از سینه خود بدور افکند. ببینید مالک چه گفت: من بنا به عادت دیرینه ام سه روز و سه شب بود که از خوردن غذا پرهیز می کردم زیرا آماده جنگ بودم و رضا نمی دادم با شکم گران بار قدم در میدان کارزار گذارم ضعف گرسنگی من به حریف من فرصت زور آزمایی داد.
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
این روزهی بنیاسرائیل است که در تورات ذکر شده و آن بر این امّت نیز حرام بود و شخص اگر اوّل شب پیش از افطار میخوابید، خوردن پس از خواب برای او حرام میشد؛ چه زمان افطار شدهباشد و چه نشدهباشد. یکی از یاران پیامبر (پیرمردی را به نام مطعمبنجبیر میشناخت که به هنگام کندن خندق در ماه رمضان در کنار مسلمانان به حفر خندق پرداخت. پس چون از حفّاری فارغ شد و بهسوی خانوادهاش رفت نماز مغرب را خواند و همسرش تهیّهی غذای او را به تأخیر انداخت تا مرد خوابش برد. پس زمانی که همسرش غذای او را حاضر کرد، مرد را از خواب بیدار نمود. مرد به او گفت: «خودت آن را استفاده کن؛ زیرا من خوابیدم و خوردن بر من حرام است». وی شبش را چنین سپری کرد و فردا صبح با زبان روزه بهسوی خندق رفت و با مردم مشغول حفّاری شد که [در اینحال] بیهوش گشت. رسولخدا (از حال او جویا شد و او شرح حالش را برای حضرت بیان کرد. [از طرفی] در بین مسلمانان، جوانانی بودند که بهخاطر کم طاقتیشان، پنهانی در شب با زنان خود نزدیکی میکردند.
پس رسولخدا (از خداوند سبحان دربارهی آن سؤال کرد و خداوند [این آیه را] بر او فروفرستاد: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ پس این آیه احکام قبلی را نسخ کرد.
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۸۷۸ بحارالأنوار، ج۹۳، ص۲۷۱/ وسایل الشیعه، ج۱۰، ص۱۱۳
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
ماجرای روزهخواری که امام علی شلاقش زد!
رهبر انقلاب:
«شاعرى به نام نجاشى، براى اميرالمؤمنين و عليه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از كوچهاى عبور مىكرد؛ آدم بدى به وى گفت بيا امروز را در كنار ما باش... به زور اين شاعر را كشاند! او هم بالاخره شاعر بود ديگر!
به خانهى آن فرد رفت و در كنار بساط روزه خواری و شرب خمر نشست. او نمىخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهميدند كه اينها شرب خمر كردهاند. اميرالمؤمنين گفت: بايد حد خدا را بخورند؛ هشتاد تازيانه براى شرب خمر، ده يا بيست تازيانه هم اضافه براى اينكه روز ماه رمضان اين كار را كردند!
نجاشى گفت: من شاعر و مداح حكومت شما هستم. با دشمنان شما اين طور با ابزار زبان مبارزه كردهام. مىخواهى مرا شلاق بزنى؟! در بيان امروز ما، آن حضرت شبيه اين بيان را فرمودند كه آن به جاى خود محفوظ، خيلى هم عزيزى، خيلى هم خوبى،ارزش هم دارى؛ اما من حد خدا را تعطيل نمىكنم!
آن مرد را خواباندند و تازيانه زدند، او هم شبانه فرار كرد و رفت. گفت: حالا كه در حكومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفكرى مثل من، بلد نيستند كه چگونه بايد رفتار كنند، من هم مىروم آن جايى كه مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پيش معاويه رفت و گفت معاويه قدر ما را مىداند!
برويد به جهنم! وقتى كسى اين قدر كور است كه نمىتواند از لابهلاى احساسات شخصى خود، درخشندگى على را ببيند، جزايش همين است كه پيش معاويه برود. عقوبت او همين است كه متعلق به معاويه شود؛ برويد.»
۱۳۷۵/۱۱/۱۲
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
⭕️ تصویری از اقتدای نماینده امام به یک سرباز وظیفه ارتش در نماز جماعت!
🔹 مرحوم آیتالله سیدمحمد تقی شاهرخی نماینده حضرت امام(ره) در استان چهارمحال و بختیاری و نماینده سابق مجلس خبرگان رهبری، در سال 1359 با شناختی که از سرباز وظیفه "شهید علی پرویز" داشته است در پادگان حمیدیه اهواز در نماز جماعت به وی اقتدا میکرد
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
وقتی سفیر روم به کوفه آمده بود، برنامه پذیرایی کسانی که از خارج می آمدند به عهده حضرت امام حسن مجتبی(ع) بود، یعنی تا مدتی که می ماندند برای کارشان، مهمان ایشان بودند. موقعی که سفره را پهن کردند و خواستند خوراک بخورند، یک دفعه سفیر اظهار غصه و حسرتی کرد و گفت: من چیزی نمی خورم.
امام حسن مجتبی(ع) فرمود:چرا نمی خوری؟
گفت:آقا، فقیری را دیده ام به یاد او افتادم، دلم برایش سوخت. دلم گرفته و نمی توانم چیزی بخورم، مگر این که شما از این خوراک برای او ببرید.
فرمود:فقیر کجا و کیست؟
گفت:من شبی به مسجد رفتم، بعد از فارغ شدن از نماز (از این جا بفهمید که امیرالمؤمنین وضعش با بقیه مردم یکی بوده، تمیز داده نمی شد) دیدم عربی می خواست افطار کند، سفره ای داشت باز کرد، آرد جو مشت کرد در دهان ریخت، کوزه ای آب جلویش بود به من تعارف کرد گفت: تو هم بخور.
من دیدم نمی توانم این خوراک را بخورم دلم برایش سوخت.حالا آقا شما اگر بشود از این خوراک برایش بفرستید.
صدای گریه امام مجتبی(ع) بلند شد و فرمود:«او پدرم علی(ع) است، امیر المؤمنین است، خلیفه مسلمین است، این است خوراک او.
برگرفته از کتاب
علی علیه السلام و محرومان
نویسنده : عباس عزیزی
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سکانسی از قسمت آخر سریال #سقوط که بچه از ماشین افتاد و پدرش تصیمیم گرفت که متوقف نشود بر گرفته از یک داستان واقعی است. داستان از این قرار است که یک خانواده ایزدی-عراقی بعد ورود داعش به سنجار و فرار مردم از شهر این خانواده هم 20 نفری سوار ماشین می شوند که داعش آنها را تعقیب می کند
و در این تعقیب و گریز دخترک کوچک خانواده "یوفا"از ماشین به بیرون می افتد و در اینجا بود که پدر "حیدر" یا با ایستادن، کل خانواده را فدای دخترک می کرد یا برعکس، که در آخر پدر با وجود مشاهده دست تکان های دخترک کوچکش تصمیمی سخت می گیرد که برای دخترش متوقف نشود
سرنوشت ایزدی های که به دست داعش می افتادن این بود که زنها به عنوان غنایم جنگ با کفار به فروش می رسیدند و مردان رو اعدام یا سر می بریدند.
از سرنوشت یوفا تا کنون هیچ خبری به دست خانواده اش نرسیده است.
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec