eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
231 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
30.2هزار ویدیو
223 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ٩٠۴ 🌹سلام بر ابراهیم🌹 آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شــب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از نماز، حاج‌آقا احکام مي‌گفت. تا اين‌كه از شرط بندی و پول حرام صحبت کرد و گفت: : «هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست مي‌دهد». و نيز فرموده‌اند: » کسي که لقمه‌ای از حرام بخورد نماز چهل شب و دعای چهل روز او پذيرفته نمی‌شود.» ابراهيــم با تعجب به صحبت‌ها گــوش مي‌كرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج‌آقا و گفت: من امروز ســر واليبال 500 تومان تو شــرط‌بندی برنده شدم. بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده مســتحق بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش، ورزش بکن اما شرط بندی نکن. هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قوي‌تر، بعد گفتند: اين دفعه بازی سر هزارتومان! ابراهيم گفت: من بازی مي‌کنم اما شــرط‌بندی نمي‌کنم. آن‌ها هم شــروع کردند به مســخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه می‌بازه. يکی ديگه گفت: پول نداره و... ابراهيم برگشت و گفت: شرط بندی حرومه، من هم اگه مي‌دونستم هفته‌های قبل با شــما بازی نمي‌کردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندی بازی مي‌کنيم. که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد. دوســتش می‌گفت: بــا اين‌كه بعد از آن ابراهيم به ما بســيار توصيه كرد كه شــرط‌بندی نكنيد. امــا يک‌بار با بچه‌های محله نازي‌آباد بــازی كرديم و مبلغ ســنگينی را باختيم! آخــرای بازی بود كه ابراهيم آمد. به خاطر شــرط بندی خيلی از دست ما عصبانی شد. از طرفی ما چنين مبلغی نداشــتيم كه پرداخت كنيم. وقتی بازی تمام شــد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت. بعد گفت: كســی هســت بياد تک به تک بزنيم؟ از بچه‌های نازی‌آباد كســی بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملی وكاپيتان تيم برق بود. با غرور خاصی جلو آمد و گفت: سرچی!؟ ابراهيم گفت: اگه باختی از اين بچه‌ها پول نگيری. او هم قبول كرد. ابراهيــم به قدری خوب بازی كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد از آن حسابی با ما دعوا كرد! .. .🍃🍃🍃🍃🍃🍃 از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 ٩٢١ 🌹سلام بر ابراهیم🌹 ابراهيم به جز واليبال در بســياري از رشــته هاي ورزشي مهارت داشت. در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود. تقريبًا از سه سال قبل از پيروزي انقالب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه، با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشــت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. . از 🍃🍃🍃🍃🍃 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 ٩٢٢ 🌹سلام بر ابراهیم🌹 راویان: هنوز مدتی از حضور ابراهيم در ورزش باســتانی نگذشته بود که به توصيه‌ی دوستان و شخص حاج حسن، . او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. آقايان گودرزی و محمدی مربيان خوب ابراهيم در آن دوران بودند. آقای محمدی، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلی دوســت داشــت. آقای گودرزی خيلی خوب فنون کشتی را به ابراهيم می‌آموخت. هميشــه مي‌گفت: اين پســر خيلی آرومه، اما تو کشتی وقتی زير ميگيره، چون قد بلند و دستای کشيده و قوی داره مثل پلنگ حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود ! بارها مي‌گفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني مي‌بينيد، مطمئن باشيد! سال‌هاي اول دهه 50 در مســابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد. او در حالي که 15 ســال بيشتر نداشت برای مسابقات کشوری انتخاب شد. مسابقات در روزهای اول آبان برگزار مي‌شد ولی ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! مربی‌ها خيلی از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار مي‌شد و جوايز هم توسط او اهداء شده. برای همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرمانی آموزشگاه‌ها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرمانی باشگاه‌های تهران شرکت کرد. در ســال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشــگاه‌ها وقتی ديد دوست صميمی خودش در وزن او، يعنی 68 کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74 کيلو در آموزشگاه‌ها شد. تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوی و بلند خود باعث شده بود که به کشتی‌گيری تمام عيار تبديل شود. ٭٭٭ 🌷🌷🌷🌷🌷 از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 ٩٢٣ 🌹سلام بر ابراهیم 🌹 صبح زود ابراهيم با وســائل کشتی از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جایی می‌رفت دنبالش بوديم! ِ تا اين‌که داخل ســالن هفت‌تيــر فعلی رفت. ما هم رفتيم توی ســالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد. آن روز ابراهيــم چندکشــتی گرفت و همه را پيروز شــد. تا اين‌که يک‌دفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشــاگرها تشويقش میکرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اين‌جا !؟ گفتيم: هيچی، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميری. بعد گفت: يعنی چی !؟ اين‌جا جای شما نيست. زود باشين بريم خونه. بــا تعجب گفتم: مگه چی شــده!؟ جواب داد: نبايد اين‌جا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه. همينطور کــه حرف مي‌زد بلندگو اعلام کرد: کشــتي نيمه نهایی وزن 74 کيلو بین آقايان هادي و تهرانی. ابراهيم نگاهی به ســمت تشــک انداخت و نگاهی به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابی داد مي‌زديم و تشويقش مي‌کرديم . مربــی ابراهيم مرتب داد مي‌زد و مي‌گفت: كه چه کاری بکن. ولی ابراهيم فقط دفاع می‌کرد. نيــم نگاهی هم به ما مي‌انداخت. مربی که خيلی عصبانی شده بود داد زد: ابرام چرا کشتی نمي‌گيری؟ بزن ديگه. ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روی زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشک کوبيد. هنوز كشتی تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلی عصبانی بود. فکر کردم از اين‌که تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتی در راه برگشت صحبت مي‌کرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوی شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت می‌كنم می‌خوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگه‌ای هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت و گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهم‌تر اينه که آدم بشيم. آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهایی، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف را مي‌گفت: « از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون 💐 @kashkoolesalavat
📚 ٩۶۵ 🌹سلام بر ابراهیم🌹 ابراهيم به جز واليبال در بســياري از رشــته هاي ورزشي مهارت داشت. در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود. تقريبًا از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشــت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود... و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. . از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 ٩۶۶ 🌹سلام بر ابراهیم🌹 کشتي راویان: هنوز مدتی از حضور ابراهيم در ورزش باســتانی نگذشته بود که به توصيه‌ی دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتی رفت. او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. آقايان گودرزی و محمدی مربيان خوب ابراهيم در آن دوران بودند. آقای محمدی، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلی دوســت داشــت. آقای گودرزی خيلی خوب فنون کشتی را به ابراهيم می‌آموخت. هميشــه مي‌گفت: اين پســر خيلی آرومه، اما تو کشتی وقتی زير ميگيره، چون قد بلند و دستای کشيده و قوی داره مثل پلنگ حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود ! بارها مي‌گفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني مي‌بينيد، مطمئن باشيد! سال‌هاي اول دهه 50 در مســابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد. او در حالي که 15 ســال بيشتر نداشت برای مسابقات کشوری انتخاب شد. مسابقات در روزهای اول آبان برگزار مي‌شد ولی ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! مربی‌ها خيلی از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار مي‌شد و جوايز هم توسط او اهداء شده. برای همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرمانی آموزشگاه‌ها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرمانی باشگاه‌های تهران شرکت کرد. در ســال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشــگاه‌ها وقتی ديد دوست صميمی خودش در وزن او، يعنی 68 کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74 کيلو آموزشگاه‌ها شد. تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوی و بلند خود باعث شده بود که به کشتی‌گيری تمام عيار تبديل شود. ٭٭٭ . از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 داستان٩۶٧ 🌹سلام بر ابراهیم 🌹 صبح زود ابراهيم با وســائل کشتی از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جایی می‌رفت دنبالش بوديم! ِ تا اين‌که داخل ســالن هفت‌تيــر فعلی رفت. ما هم رفتيم توی ســالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد. آن روز ابراهيــم چندکشــتی گرفت و همه را پيروز شــد. تا اين‌که يک‌دفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشــاگرها تشويقش میکرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اين‌جا !؟ گفتيم: هيچی، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميری. بعد گفت: يعنی چی !؟ اين‌جا جای شما نيست. زود باشين بريم خونه. بــا تعجب گفتم: مگه چی شــده!؟ جواب داد: نبايد اين‌جا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه. همي‌نطور کــه حرف مي‌زد بلندگو اعالم کرد: کشــتي نيمه نهایی وزن 74 کيلو آقايان هادي و تهرانی. ابراهيم نگاهی به ســمت تشــک انداخت و نگاهی به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابی داد مي‌زديم و تشويقش مي‌کرديم . مربــی ابراهيم مرتب داد مي‌زد و مي‌گفت كه چه کاری بکن. ولی ابراهيم فقط دفاع می‌کرد. نيــم نگاهی هم به ما مي‌انداخت. مربی که خيلی عصبانی شده بود داد زد: ابرام چرا کشتی نمي‌گيری؟ بزن ديگه. ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روی زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشک کوبيد. هنوز كشتی تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلی عصبانی بود. فکر کردم از اين‌که تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتی در راه برگشت صحبت مي‌کرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوی شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت می‌كنم می‌خوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگه‌ای هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهم‌تر اينه که آدم بشيم. آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهایی، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را مي‌گفت: «ورزش نبايد هدف زندگی شود.» . از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 ٩۶٨ 🌹سلام بر ابراهیم🌹 این قسمت:قهرمان راوی: حسين الله كرم مسابقات قهرمانی 74 کيلو باشگاه‌ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکی پس از ديگری شكست داد و به نيمه نهایی رسيد. آن سال ابراهيم خيلی خوب تمرين کرده بود. اکثر حريف‌ها را با اقتدار شکست داد. اگر اين مســابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان مي‌شــد. اما در نيمه نهایی خيلي بد کشتی گرفت. بالاخره با يک امتياز بازی را واگذار كرد! آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. اما سال‌ها بعد، همان پسری که حريف نيمه نهایی ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف می‌کــرد. همه ما هم گوش می‌کرديم. تا اين‌که رســيد به ماجرای آشــنایی خودش با ابراهيم و گفت: آشنایی ما برمی‌گردد به نيمه‌نهایی کشتی باشگاه‌ها در وزن 74 کيلو. قرار بود من با ابراهيم کشتی بگيرم. اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض مي‌کرد! آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم: اگه ميشه قضيه کشتی خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهی به من کرد. نََفس عميقی کشــيد و گفت: آن سال من در نيمه‌نهایی حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد. به ابراهيم که تا آن موقع نميشــناختمش گفتم: رفيق، اين پای من آســيب ديده. هوای ما رو داشته باش. َ ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم. بازی‌های او را ديده بودم. توی كشــتی اســتاد بود. با اين‌که شــگرد ابراهيم فن‌هایی بود که روی پا مي‌زد. اما اصلاً به پای من نزديک نشد! ولی من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزی به فينال رفتم. ابراهيم با اين‌که راحت مي‌تونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد. بعد ادامه داد: البته فكر مي‌كنم او از قصد كاری كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعريف ديگه‌ای داشت. ولی من خوش‌حال بودم. خوش‌حالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر مي‌کردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توی فينال با اين‌که قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقًا با اولين حرکت همان پای آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرمانی بود. از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهای عجيبی هم از او ديده‌ام. خدا را هم شکر مي‌کنم که چنين رفيقی نصيبم کرده. صحبت‌هايش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت‌هايش فکر مي‌کردم. يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روی يکی از ديوارها براي هركدام از رزمنده‌ها جمله‌ای نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادی رزمنده‌ای با خصائص پوريای ولی» . از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتشر شد... 💣 ♦️👌🏻 عزیزان همراه بفرستید برای تک تک دوستان و عزیزانتون تا حق این شهید جاویدالاثر، این دلاور و الگوی جوونای ایرانی، ادا بشه. ما رو همراهی کنید در پخش❤️ نماهنگ "¦ 🎞🎵 شعر و ملودی: سید صادق آتشی تنظیم: هادی کولیوند رکورد: رضا پارساییان کارگردان: حامد سالاری 🙏🏻❤️ با تشکر فراوان از تیم تولید (دوستان عزیزم در موزیک و کارگردان خوش ذوق و عوامل پشت صحنه)، اداره حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس یزد و سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری یزد که : ما رو در ساخت این اثر همراهی کردند. 🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿 شما و دوستان ارجمندتون هم به : 👇👇👇 دعوتید👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 📚 ٩٨٨ ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت . از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود. همیشه می گفت : دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نرید چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی می کشید . ابراهیم همیشه می گفت : اگر خانم‌ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند ، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر می شود و نامحرم جرأت پیدا نمی کند کاری انجام دهد . 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• . از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 ٩٨٩ 🔰غفلت از سبک زندگی بیشترین ضربه را به ما وارد میکند. "مراقب باشیم که دشمنان قصد دارند روی فرهنگ شهادت🌷 و سبک زندی شهدا خاک بریزند" 🔸ما با ترویج این هم این دنیا و هم اخرت خود را تضمین میکنیم. تا میتوانید از این گنجینه تمام نشدنی و از این امامزادگان🕌 عشق بهره ببرید" مثل باشیم"برای خدا باشیم😇 تا خدا هم برای ما باشد♥️ . از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون
📚 ٩٩٠ در جبهه یک فرمانده ارتشی داشتیم که خیلی با ابراهیم رفیق بود. مرتب به ما سر می زد و ابراهیم هم حسابی او را تحویل می گرفت. تعجب کردم که اینها از کجا همدیگر را می شناسند. این فرمانده می گفت: ماجرای آشنایی ما به یک امر به معروف بر می گردد. یکبار من عمل حرامی انجام دادم و نمی دانستم این کار گناه است. همان روز دیدم جوانی خوش سیما از سنگر بسیجی ها به سمت من آمد. بعد از سلام و احوالپرسی، مقداری میوه تعارف کرد و کمی صحبت کردیم. بعد مرا از میان جمع بیرون آورد و خیلی محترمانه تذکر داد که : کار من اشتباه بوده و بهتر است دیگر انجام ندهم. اینقدر با مهربانی و روی خوش تذکر داد که شیفته این جوان شدم و مرید اخلاق خوبش شدم. شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اند ،(چون) امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید. آل عمران/۱۱۰ 📚 . از 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat ودیگر شهدای جاویدالاثر وپدران ومادرانشون