.
♨️ سی ان ان: سازمان های اطلاعاتی آمریکا اطلاعاتی از دخالت ایران در ترور نافرجام ترامپ پیدا کردند.
📌 خبر فوری سراسری
@fori_sarasari
44.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاهی-به-هیئت-دیدنی-حزب-الله_
مساجد توحید
صاحب الزمان عج
یزدیها
و شارعی
از خیابان مختاری چهارراه وحدت اسلامی تهران
❤️ #کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
🇮🇷#صلوات_برای_تعجیل_درفرج
کانال
🇮🇷 #کشکولطنازی(صلواتی) 🇮🇷
▪️https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
🇮🇷کانال
#کشکولصلواتبرمحمدوآلمحمدص
🔺@kashkoolesalavat
🔻@kashkoolesalavat
🍃🍃🍃🍃🍃
❣❣❣❣❣❣
💐💐💐
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🔹🔹🔹🔷🔹🔹🔹
#صلواتیادموننره
#برایبرآوردهشدنحاجاتجمیعمسلمانان
24.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️حمایت طوفانی عالم سنی از امام حسین علیه السلام
🔻بر اساس برخی از روایات، کسانی که با اهلبیت دشمنی کنند ناصبی هستند. بر اساس اعتقاد مسلمانان، نواصب، نجس بوده و از اسلام خارج می باشند.
🔻بنابراین اگر کسی نسبت به حسین بن علی دشمنی کند، جزو نواصب است. برخی از وهابیان را می توان در زمره نواصب قرار داد. مثل شیخ شعیب الارنووط وهابی که گفت اگر در کربلا بودم در کنار عمر سعد با امام حسین می جنگیدم!!!
🔻شیخ صالح المغامسی از علمای دگر اندیش سعودی از سخنان شعیب الارنووط برآشفته شده و پاسخ این ناصبی را می دهد.
🔻 پیشنهاد می کنم این کلیپ جذاب را دانلود کنید و حتما این سه دقیقه از سخنان طوفانی شیخ صالح المغامسی در توصیف امام حسین علیه السلام را از دست ندهید.
🖤🌹 #کشکولآیهوحدیث
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
خاطرهی دکتر عبدالحسین زرین کوب از عاشورا
📝 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم.. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود، پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد :
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند .
همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین ، سنگین و باوقار .
می گفت مکتب رفته و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند .
پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
گفت : سؤالی داشتم
گفتم : بفرما
پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم : خب بله ، صددرصد
گفت : ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟
گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟
گفت : یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم
بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال..
حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد.
متوجه تردیدم شد گفت : چی شد استاد؟
گفتم : هیچی، الان ، در خدمتتان هستم..
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم..
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت؛
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم؛
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس؛
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا؛
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی؛
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود؛
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود؛
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم؛
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؛
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم؛
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ؛
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
خدای من!؟ این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد..
سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده..
بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع کرد به زمزمه کردن با من.. از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد.. انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.
متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم..
بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم.
گفت معتقد شدم استاد، معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد..
آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند..
سلام بر حسین علیه السلام
🍀💙 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
خاطرهی دکتر عبدالحسین زرین کوب از عاشورا
📝 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم.. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود، پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد :
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند .
همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین ، سنگین و باوقار .
می گفت مکتب رفته و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند .
پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
گفت : سؤالی داشتم
گفتم : بفرما
پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم : خب بله ، صددرصد
گفت : ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟
گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟
گفت : یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم
بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال..
حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد.
متوجه تردیدم شد گفت : چی شد استاد؟
گفتم : هیچی، الان ، در خدمتتان هستم..
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم..
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت؛
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم؛
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس؛
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا؛
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی؛
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود؛
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود؛
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم؛
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؛
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم؛
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ؛
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
خدای من!؟ این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد..
سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده..
بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع کرد به زمزمه کردن با من.. از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد.. انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.
متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم..
بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم.
گفت معتقد شدم استاد، معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد..
آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند..
سلام بر حسین علیه السلام
🍀💙 #کشکولداستاندونی
تصاویری از چهره غمگین رهبر انقلاب، پزشکیان و محسنی اژه ای در مراسم بیت رهبری - خبرآنلاین
https://www.khabaronline.ir/news/1933207/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87-%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86%DB%8C-%D8%A7%DA%98%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند سال پیش در میان حجم زیادی از نوارهای شهید غلامعلی رجبی که به یادگار بجا مانده، نیت کرده و نواری را انتخاب می کردم تا قسمت هایی از آن را بصورت کوتاه برش بزنم و در کانال شهید غلامعلی قرار بدهم.
باید اقرار کنم بعد از شنیدن این بخش از صوت شهید، بشدت بهم ریختم.
در این قسمت، شهید غلامعلی اشاراتی دارند که چیزی از صحنه های عاشورا را به او نشان داده اند.
کسانی که این شهید را از نزدیک می شناختند بر صدق کلام شهید، شهادت می دهند.
ممنون از برادر عزیزم آقا میثم نساجی بابت تهیه این کلیپ زیبا
سیداحمد معصومی نژاد
شب یازدهم محرم ۱۴۰۳
#روضه
#شب_یازدهم_محرم
🛑 مطالب مهم "فرهنگی_اجتماعی" را در کانال "سیداحمد معصومی نژاد" دنبال کنید.
👇
@samasouminejad1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳🥀دخترک تاب نیاورد، جلو آمد و گفت:
میشود شمر!
که امسال سرش را نَبُری؟
💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 روضه تصویری روز عاشورا
کودکش را روی دست گرفته
فریاد میزند خدایا از ما راضی هستی؟
خدا را حمد و سپاس میگوید
ناسپاس نیست، نا امید نیست
برای ما این صحنه آشناست
روضهاش را نسل در نسل شنیده
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
هممیهن نوشت:«کیهان مدعی شده که میراث آقای رئیسی یک اسب زینکرده و قبراق و آماده یراقی است»
🔹 هم میهن نوشت: کیهان با فراربهجلو مدعی شده که میراث آقای رئیسی یک اسب زینکرده و قبراق و آماده یراقی است که فقط یک سوارکار ماهر کم دارد تا کشور را چهارنعل به سوی پیشرفت و ترقی بتازاند. چرا کسی نبود تا از نویسنده محترم این گزاره بپرسد، اگر چنین است پس چرا مردم شریف ایران سه گروه شدند و اکثریت نیامدند رای بدهند تا تعیین سوارکاری ماهر را بر این سمند زردرنگ بنشانند؟.
✅ @Khabar_Fouri
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
⚫️ هیئت متخلف کرجی لغو مجوز شد
رئیس سازمان هیأت و تشکلهای دینی:
▪️مجوز هیئت کرجی که افراد بیحجاب در دستهٔ عزاداریِ آن حضور پیدا کردند، لغو و مسئول آن از سوی نهادهای انتظامی احضار شده است.
▪️اقدام صورتگرفته در این هیئت متأسفانه برنامهریزیشده بود و با برنامه این فیلم تهیه و منتشر شد و به همین دلیل، مجوز هیئت لغو شد./دانشجو
@KhabarOnline_ir | Khabaronline.ir