eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
360 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
673 ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ یکشنبه 👈 ۱۱ شهریور ۹۷ 👈 دوم سپتامبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۱ ذی الحجه ۱۴۳۹ ⚪️ روز صنعت چاپ ✅ این روز ، روز مبارکی برای امور زیر است: 🔘 شروع ساخت وساز 🔘 خرید جواهرات 🔘 سفر ❤ در این یکشنبه شب ، امید است حافظ قرآن شود و راضی به قسمت خدا باشد. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، موجب دولت یافتن است. 🔴 یا در این روز، از ماه قمری ، موجب قوت و شجاعت و روشنی دل میگردد. 🔵 یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕 یکشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه 23 ☀️ ءَأَتِّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَّا
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه ی 24 و 25 ☀️ إِنِّی إِذاً لَّفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ. ☀️ إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ. 🌟 در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود. 🌟 (ای مردم! بدانید) من به پروردگارتان ایمان آوردم، پس (شما نیز سخن مرا) بشنوید (و ایمان آورید). 💠پیام ه💠 ✅1- گاهی گمراهی ها عامل مخفی و پنهانی ندارد، بلکه ضلال مبین است. مانند بت پرستی.* ضلال مبین * ✅ 2- در مقابل ضلال مبین، بلاغ مبین و دعوت آشکار لازم است. * ضلال مبین * ✅ 3- بهترین راه دعوت، عمل است. * انی آمنت *. 📚 تفسیر نور/جلد 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
🍃 🍃🍃 🍃🌻🍃 🍃🌻🌻🍃 🍃🌻🌻🌻🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_یازدهم
🔆 🔅🔅 🔅💠🔅 🔅💠💠🔅 🔅💠💠💠🔅 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: آسمان صاف بود و آفتاب می تابید، اما هوا گرم نبود. پرفسور آستروفسکی زنگ در کلیسا را برای سومین بار فشار داد. به ساعتش نگاه کرد؛ هفت دقیقه از ۱۱ صبح گذشته بود و کشیش هنوز نیامده بود. پرفسور دکمه های پالتوی طوسی رنگش را تا بالا بست، به طرف نیمکت چوبی که زیر درخت کاج کهنسال بود رفت و روی آن نشست. او مردی بود ۷۹ ساله با جثه ای نحیف و کمی خمیده و به قول کشیش «کج و کوله»، با چشم های آبی روشن و یک عینک پنسی لق و الوق و موهای کاملا سفید و کم پشت. کلاه شاپویی که به سر داشت، در مسکو مرسوم نبود و آن را به سال پیش در سفری به باکو خریده بود. او استاد سابق دانشگاه شرق شناسی مسکو و از کارشناسان ارشد انستیتوی نسخ خطی روسیه بود و تبحر خاصی در شناخت زبان و خط کشورهای شرقی و آسیایی داشت. پرفسور حتی اگر دوست صمیمی کشیش نبود هر وقت با یک تلفن از او خواسته می شد یک نسخه ی قدیمی را بررسی کند زودتر از ساعت مقرر در محل قرار حاضر میشد. ناگهان صدای آوازی که آهنگ «قایقرانان ولگاه را می خواند، او را از فکر کتاب و نسخ خطی بیرون آورد. سرش را به طرف صدا کج کرد. کشیش با ردای مشکی اش در کنارش ایستاده بود؛ در حالی که با هر تابی که به سرش می داد و قایقرانان ولگا را می خواند، ریش بلندش مثل پاندول ساعت به چپ و راست تاب می خورد. پرفسور از جا بلند شد. لبخندی که بر صورتش نشست، چروک های دو طرف چشم و دهانش را عمیق تر کرد. از دیدن کشیش خوشحال شد؛ مخصوصا که او با آهنگ مورد علاقه اش به انتظار کسل کننده اش پایان داده بود. کشیش از خواندن باز ایستاد و به خاطر تأخیری که داشت عذرخواهی کرد و در همان حال دستش را جلو آورد. وقتی پرفسور به او دست میداد گفت: «کاش میشد «قایقرانان» را تا آخرش می خواندی پدر. کشیش به دماغ عقابی او نگاه کرد که نوک آن سرخ شده بود. گفت: شرمنده ام دوست عزیز که کمی دیر آمدم و تو را اسیر سرمای صبحگاهی کردم.» پرفسور لبخند زد و گفت: «کجا بودی رفیق؟ کبکت خروس می خواند.» به طرف کلیسا به راه افتادند. - دیدن دوست عزیزی چون تو، مرا سر شوق آورده است. » پرفسور پرسید: «من یا آن کتابی که به خاطرش مرا تا این جا کشاندی؟ کشیش گفت: «اگر امکان داشت، خودم می آمدم.» کشیش قبل از این که کلید را در قفل بیندازد، به پشت و اطرافش نگاه کرد؛ فرد مشکوکی در آن حوالی نبود. در را باز کرد. پرفسور به محض ورود به کلیسا، رو به تندیس حضرت عیسی در بالای محراب، صلیب ‌کشید. داخل اتاقک پشت محراب، هوا نسبتا گرم بود. پرفسور پالتو و کلاهش را در آورد و کشیش آن ها را گرفت و به رخت آویز آویخت. پرفسور در حالی که از گرمای مطبوع لذت می برد، پرسید: خوب! این گنجی که می گفتی کجاست؟» ادامه دارد... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🔆 🔅🔅 🔅💠🔅 🔅💠💠🔅 🔅💠💠💠🔅 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: کشیش کلید کشوی میز را از جیبش در آورد، آن را جلوی صورتش گرفت و گفت: «کلید گنج در دست های من است!» بعد خم شد و در حال باز کردن در کشور ادامه داد: « البته اگر گنجی در کار باشد. بقچه را روی میز گذاشت. پرفسور روی صندلی نشست و به کشیش نگاه کرد که داشت گره بقچه را باز می کرد. چشمش که به ورق های کاغذ پاپیروس افتاد، نیم تنه اش را به جلو خم کرد. آن چه می دید قانعش نمی کرد، عینک مطالعه اش را که با نخی به دور گردنش انداخته بود، به چشم زد. حالا به وضوح کاغذهای پاپیروس و دست نوشته های روی آن را ببیند، برگ رویی را برداشت و آن را جلوی چشم هایش گرفت. - خدای من! این خط عربی کوفی است! کشیش در حالی که روی صندلی می نشست گفت: «به همین دلیل خواندنش سخت است.» پرفسور با دو انگشت، کاغذ و نوشته های روی آن را لمس کرد و گفت: « برای تو البته نباید خواندنش چندان سخت باشد.» بعد ورق کاغذ را بلند کرد و آن را جلوی نور لامپ گرفت و رو به کشیش گفت: «چنین اثری را حتی در موزه ی لوور فرانسه هم ندیده ام. دست تو چه می کند؟ کشیش، ذوق زده پاسخ داد: «یک مرد جوان تاجیک آن را به قصد فروش آورد. می گفت بین اجدادش دست به دست گشته و به او رسیده است. پرفسور شروع کرد به ورق زدن کتاب، هر ورق را با دقت نگاه می کرد. بعد از کاغذهای پاپیروس، اوراق پوست آهو بود که خط نوشته های آن عربی بود. آثار پارگی و پوسیدگی هم در برخی اوراق دیده می شد. پرفسور حالا كاملا يقين داشت که این کتاب منحصر به فرد است. ورق ها را روی هم گذاشت. عینکش را برداشت و گفت: «پدر جان چمدانت را ببند و از این سرزمین برو. این کتاب را می توانی به چند میلیون دلار بفروشی و در جایی مثل جزایر قناری یک قصر برای خودت بخری.» کشیش خوشحالی اش را با لبخند نشان داد و گفت: «جزایر قناری پیشکش ستاره های هالیوود جناب پرفسور. من که اهل معامله با کتاب و کسب در آمد نیستم. لذت غایی، داشتن چنین کتابی است. باید آن را با دقت بخوانم و بدانم که نویسنده اش كيست و درباره ی چه چیزی نوشته است؟ پرفسور گفت: «قطع یقین، این کتاب را چندین نفر نوشته اند؛ چندین نفر در چندین دوره ی تاریخی. تفاوت کاغذها و خط نوشته ها مؤید این نکته است.» کشیش گفت: «رسیدن این کتاب به دست من، بیشتر به یک معجزه شبیه است.» پرفسور نوک بینی اش را خاراند و گفت: «البته من به معجزه اعتقادی ندارم پدر، و ترجیح می دهم بگویم این کتاب هدیه ای است به تو از سوی عیسی مسیح که تو خادم کلیسای اویی» این جمله ی پرفسور، کشیش را منقلب کرد. به یاد واقعه ی شب قبل افتاد؛ دیدن عیسی بن مریم و کودکی که به او هدیه داده بود. به یقین آنچه دیده بود یک رویا نبود. هدیه ای از سوی عیسی مسیح ... این جمله ی پرفسور چون پژواک صدایی در کوه در قلب او ارتعاش یافت. دست هایش را روی میز گذاشت و سرش را به روی آن خم کرد. صدای پرفسور را می شنید که می گفت: «چه شده پدر؟ زیاد هم ذوق زده نشوید! برای قلب تان خوب نیست.» ادامـــہ دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ دوشنبه 👈 ۱۲ شهریور ماه ۹۷ 👈 ۳ سپتامبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۲ ذی الحجه ۱۴۳۹ ⭕️ شهادت رئیسعلی دلواری (روز مبارزه با استعمار انگلیس) ⭕️ صدقه این روز فراموش نشود. ✅ این روز ، روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘 انجام امور مهم 🔘 ازدواج 🔘 نقل و انتقال منزل ❤️ فرزند حاصل از در این دوشنبه شب (دوشنبه که شب شد) دهانی خوشبو دارد، دل رحیم و جوانمرد است و زبانش از غیبت و بهتان پاک باشد. (وشهادت در راه خدا نصیبش گردد.) انشاالله ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، موجب بی پولی میگردد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری، از هفتاد عارضه جلوگیری و باعث قوت دل انسان میگردد. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی دارد. 👕 دوشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه ی 24 و 25 ☀️ إِنِّی إِذاً لَّفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ. ☀️ إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّک
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه 26 و 27 ☀️ قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ. ☀️ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ. 🌟 (سرانجام او را شهید کردند) به او گفته شد: به بهشت وارد شو. گفت: ای کاش قوم من می دانستند. 🌟 که پروردگارم مرا بخشید و از گرامی داشتگان قرارم داد. 💠پیام ها💠 ✅ 1- شهادت در راه حمایت از رهبر آسمانی و امر به معروف سابقه ای بس طولانی دارد. «قیل ادخل الجنّة» ✅ 2- میان شهادت و بهشت فاصله ای نیست. «قیل ادخل الجنّة» ✅ 3- مردان خدا حتّی بعد از مرگ و شهادت نیز در فکر زنده ها هستند. «یا لیت قومی یعلمون» ✅ 4- حیات و بهشت برزخی قبل از بهشت موعود است. «قیل ادخل الجنّة» ✅ 5- شهادت سبب مغفرت است. «بما غفر لی» 📚 تفسیر نور/ جلد 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
✅ داستان کوتاه پندآموز 💭 ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . . ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ. اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. 💭 ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ. ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد🌹 ✨▫️حدیثی از معصوم▫️✨ امام سجاد علیه السلام می فرمایند: ▪️لان ادخل السوق ومعی درهم ابتاع به لحما لعیالی وقد قرموا الیه احب الی من ان اعتق نسمة; «برای من به بازار رفتن و خرید یک درهم گوشت برای خانواده ام که میل به گوشت دارند، از بنده آزاد کردن دوست داشتنی تر است .» 📚 وسائل الشیعة ص ۲۵۱ 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
🔆 🔅🔅 🔅💠🔅 🔅💠💠🔅 🔅💠💠💠🔅 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_سیزدهم
⚜❣⚜ ⚜❣❣⚜ ⚜❣❣❣⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: سپس خندید و دستش را روے شانہ ے او گذاشت. ڪشیش سرش را بلند ڪرد. چند قطره اشڪ روے گونہ هایش غلتید. - خداے بزرگ! شما گریہ مے ڪنید؟ البتہ شاید حسرت این را مے خورید ڪہ چرا چنین گنجے در جوانے بہ دست شما نیفتاده است. حق دارید پدر این هدیہ ڪمے دیر بہ دست شما رسیده است. بازوے ڪشیش را فشرد و گفت: از شما بعید است پدر! ڪشیش در حالے ڪہ بہ نقطه اے روے میز خیره شده بود گفت: «دیشب اتفاق عجیبے افتاد. مشغول مطالعہ ڪتابے بودم. ناگہان دیدم مرد جوانے ڪہ شباهت زیادے بہ تندیس و شمایل عیسے بن مریم داشت مقابلم ظاهر شد. ڪودڪے در آغوش داشت. او را بہ من داد و گفت من ڪودڪم را بہ دست تو مے سپارم. از او بہ خوبے مراقبت ڪن. گفت او عیسے بن مریم است. با آمدن همسرم بہ اتاق ناگہان غیب شد. احساس مےڪنم بین واقعہ ے دیشب و این ڪتاب، باید رابطہ اے وجود داشته باشد.» پرفسور گفت: من آدمے مذهبے نیستم، اما مذهب همیشہ براے من چیز جالبے بوده است. من از اتفاقات خارق العاده خوشم مے آید و آن را باور دارم، لذا مے پذیرم ڪہ شما دیشب عیسے بن مریم را دیده باشے؛ بخصوص ڪہ معجزه ے او را روے میزتان مے بینم. بعد سرش را تڪان داد و گفت: «خیلے جالب است. همه چیز دارد رؤیایي مے شود. این را به فال نیڪ بگیرید... بلند شوید، باید یڪ گردان پلیس را خبر ڪنیم تا تو و ڪتابت را تا منزل اسڪورت ڪنند!» با خنده ے پرفسور، ڪشیش تبســمے ڪرد و گفت: «من درباره ے معجزات الهے ڪتاب هاے زیادے خوانده ام و مطالب فراوانے شنیده ام. به آن اعتقاد راسخ دارم، اما نمے دانم چہ رازي در این ڪتـــاب نہفتہ است و رابطہ ے آن با عیسے مسیح چیست؟ پرفسور گفت: «حتما رازش را بعد از مطالعہ ے ڪتاب بہ دست خواهے آورد. فعلا دویست سیصد دلار بگذار ڪف دست صاحب ڪتاب و بگو خیرش را ببیند.» ڪشیش گفت: «نہ! باید چند هزار دلارے بہ او بدهم. مے گفت مے خواهد با پول این ڪتاب زندگی خود و خانواده اش را سر و سامانی بدهد.» بعد توے دلش گفت: «او فرستاده ے عیسے مسیح است؛ امانت دارے ڪہ امانت او را بہ دستم رسانده است.» پرفسور از جا بلند شد و گفت: «توے این ڪلیساے شما چاے یا قہوه پیدا نمے شود؟ ڪشیش در حالے ڪہ داشت بقچہ را گره مےزد گفت: «الان مےرویم بہ دفترم و یڪ چاے سبز چینے برایت دم مے ڪنم با عسل ناب «باغیری» ڪہ چند روز پیش، از اوفا برایم آورده اند.» آن روز، ڪشیش بقچہ ے ڪتاب را داخل نایلونے گذاشت و با ترس و وحشتے ڪہ در او سابقه نداشت، از ڪلیسا خارج شد و بہ آپارتمانش رفت و تا وقتے ایرینا در را بہ روے او گشود و گرماے مطبوع و بوے سوپ «بورش، بہ مشامش رسید، همچنان نگران بود و مے ترسید ڪہ آن دو جوان مشڪــوڪ دیروزے بہ سراغش بیایند و ڪتاب را از چنگش در آورند. پس از نہار بہ بانڪ رفت، دو هزار دلار از حسابش برداشت و بہ ڪلیسا برگشت تا ساعت پنج ڪہ مرد جوان تاجیڪ مے آمد، با پرداخت پول ڪتاب ڪار را بہ خوبے و خوشے بہ پایان برساند. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
⚜❣⚜ ⚜❣❣⚜ ⚜❣❣❣⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: اما نہ آن روز و نہ روزهاے دیگر از مرد تاجیڪ خبرے نشد و غیبت ناگہانے او، معماے دیگرے شد ڪہ ڪشیش نمے توانست آن را حل ڪند. با وجود این دو هزار دلار پول ڪتاب را همان روز در ڪشوے میز ڪارش در ڪلیسا گذاشت تا هر وقت او را دید بہ او بدهد. حس ڪشیش براے مطالعہ ے ڪتاب، نہ براے پے بردن بہ ارزش مادے آن، بلڪہ بہ خاطر رؤیایے بود ڪہ در آن حضرت مسیح از آن بہ عنوان فرزندش و امانتے ڪہ بہ دست او مے سپرد یاد ڪرده بود. مگر در این ڪتاب چہ نوشتہ شده بود ڪہ رسالت نگہدارے از آن از سوے مسیح بہ او سپرده شده بود؟ عصر همان روز ڪہ مرد تاجیڪ نیامد و بر معماي پیچیده ے ڪتاب معماے دیگرے افزوده شد، ڪشیش بہ منزل رفت و از سوپ «بورشے» ڪہ ایرینا همیشہ آن را لذيذ طبخ مے ڪرد، چند قاشق بیشتر نخورد و با گفتن امشب اشتہا ندارم، بہ اتاق ڪارش رفت. پشت میزش نشست، بقچہ را گشود و عینڪش را بہ چشم زد و سعے ڪرد با غلبہ بر هیجانے ڪہ داشت مطالعہ ے ڪتاب را آغاز ڪند. نخست چند برگ رویے را برداشت و ڪاغذ را ڪہ چهارده قرن پیش مردے در جایے از ڪره ے زمین روي آن نوشتہ بود، چند بار لمس ڪرد و بویید. سعے ڪرد حدس بزند در قرن ششم میلادے دنیاے پیچیده ے امروز چقدر ساده بوده و مردم دور از هیاهوے زندگے ماشینے و ازدحام سرسام آور انسان ها، چگونہ در ڪنار هم مے زیستند. ڪشیش عادت داشت هر گاه ڪہ یڪ نسخہ ے خطے را مے خواند، شرایط زندگے آن دوران را تجسم ڪند و موقعیت آدم ها، بخصوص نویسنده ے ڪتاب را بفهمد. او با چنین حسے مطالعہ ے صفحہ نخست ڪتاب را آغاز ڪرد. هر چند خواندن خط عربے ڪوفے بہ آسانے خط عربے امروزے نبود، اما او با تسلطے ڪہ بہ خط و زبان عربے داشت، مطالعہ ے ڪتاب براے او دشوارے زیادے نداشت. برخلاف آنچہ در اغلب نسخہ هاے خطے دیده بود ڪہ نام نویسنده و تاریخ ڪتابت در پایان ڪتاب نوشتہ مے شد، در این ڪتاب نویسنده و سال ڪتابت را بالاے صفحہ اول نوشتہ بودند: شروع ڪتابت: ســال ۳۹ ڪاتب: عــمـرو بــن عــاص ڪشیش سعے ڪرد این نام را در زوایاے تاریڪ تاریخ عرب ها و مسلمانان بیابد، اما عمروعاص نامے نبود ڪہ او حتے یڪ بار در جایے آن را شنیده یا در ڪتابے خوانده باشد. صفحہ ے اول را با آهستگے و با دقت بیشترے خواند. گاهے حروف ڪم رنگ و ناخوانا بودند. مےدانست ڪہ بزودے بر مطالعہ ڪتاب خواهد تسلط یافت. نثر ڪتاب مثل نثر بسیارے از ڪتاب هاے قدیمے، فاخر و از الفاظ مستہلڪ نبود. عمروعاص هرڪہ بود، بر نثر و زبان عربے تسلط خوبے داشت. شاید او یڪے از نویسندگان بزرگ تاریخ عرب بوده باشد. باید مطالعہ ے ڪتاب را ادامہ مے داد تا پرده از آریا بیشمارے ڪہ داشت ڪنار مےرفت. لذا شروع بہ خواندن ڪرد. ♦️ ادامـــہ دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
☑️سوال خوردن و اشامیدن در هنگام جنابت اشکال دارد؟ ــــــــــــــــــــــ ✅پاسخ خوردن وآشامیدن درحال جنابت مکروه است که با گرفتن وضو کراهت برداشته میشود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ------------------------- مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی ______________________ 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍 ✴️ سه شنبه 👈 ۱۳ شهریور ۹۷ 👈 ۴ سپتامبر ۲۰۱۸ 👈 ۲۳ ذی الحجه ۱۴۳۹ ➕ روز تعاون ⚪️ بزرگداشت ابوریحان بیرونی 👥 روز مردم شناسی ✅ این روز ، روز مناسبی برای امور زیر است: 🔘 انجام کارهای مهم 🔘 ازدواج 🔘 نقل و انتقال منزل 🔘 سفر 🔘 طلب حوائج ❤️🚫 سه شنبه شب طبق روایات (سه شنبه که شب شد) مباشرت ، برای فرزند دار شدن خوب نیست و کراهت دارد. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث اصلاح شدن کارهایی میگردد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث برکت و شادی دل است. 🔵 سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و از این کار پرهیز شود. 👕 سه شنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.) ✴️️ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه 26 و 27 ☀️ قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ. ☀️
⏪ تفسیر سوره ی یس، آیه ی 29،28 ☀️ وَ مَآ أَنْزَلْنَا عَلَی قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَمَا کُنَّا مُنزِلِینَ ☀️ إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ 🌟 و ما بعد از (شهادت آن مرد خدا) هیچ لشگری از آسمان برای هلاک قوم او نفرستادیم و اصولاً سنّت ما قبل از این هم چنین نبود (که برای عذاب اهل زمین سپاهی از آسمان بفرستیم). 🌟 تنها یک صیحه (آسمانی، صیجهای تکان دهنده و مرگبار که) ناگهان همگی خاموش شدند. 💠پیام ها💠 ✅1- فرشتگان مأموران قهر یا مهر الهی هستند و فرود آمدن یا نیامدن آنها به امر خداوند است. «ما انزلنا... جند من السماء» ✅ 2- قهر الهی ناگهانی است، غافل نباشیم. «صیحة واحدة» ✅ 3- گاهی بخاطر ریختن خون یک مؤمن بی گناه و یک مجاهد و مبلّغ دینی، مردم یک منطقه نابود می شوند. «هم خامدون» ✅ 4- ابر قدرتهایی که دیروز می گفتند: «لنرجمنکم و لیمسّنکم منا عذاب الیم» امروز با یک صیحه نابود شدند. «هم خامدون». 📚 تفسیر نور/ ج 7 🌍 @kashkoolmazhabimehrab