eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
367 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
726 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کشکول مذهبی محراب
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| 🔸دعای هفتم صحیفه سجادیه ➕حاج محمود کریمی ⌚️مدت: "۴۲:'۴ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
💠شرح #دعای_هفتم صحیفه سجادیه (۲۴) ۲۳) فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، 🔹 ضقتُ:
💠شرح صحیفه سجادیه (۲۵) ۲۴) وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً 🔹 امتلأتُ: پر شده ام. 🔸 همّ: غم و اندوه شدید. در این فراز از دعا امام سجاد علیه السلام به درگاه الهی عرضه می دارد: خدایا به سبب تحمل کردن مشکلاتی که بر من حادث شده، غم و اندوه شدید سرتاسر وجودم را فرا گرفته است. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓چگونه توبه کنیم که خدا ما را ببخشد؟ ✍ توبه ندامت قلبی و پشيماني واقعي از گناهان گذشته است؛ که با ذکر: استغفراللّه ربى و أتوب اليه، بر زبان جاری می شود. توبه‌ واقعي آن است كه علاوه بر اعتراف به جهل و ندامت و تنفّر قلبي، با عمل نيكو و صالح ، كاستي ها جبران شود. ☀️ قرآن مي فرمايد : پروردگارت نسبت به آنان كه از روي جهل اعمال بد انجام داده اند، سپس توبه كردند و در مقام جبران بر آمدند، آمرزنده و مهربان است.(نحل/۱۱۹) ♻️ گناهاني كه از انسان سر مي زند، از دو حالت خارج نيست : 1⃣ يك دسته حق الله است: مثل ترك نماز و روزه، راه جبرانش اين است كه قضاي آن را به جا آوريم. اگر از عهده قضاي همه آن برنمي‌آييم، هر مقداري كه مي‌توانيم، انجام بدهيم. 2⃣ دسته دوم حق الناس است: جبران حق الناس آن است كه رضايت قلبي صاحبان حق را به هر صورتي شده، باید به دست آوريم. ✅ اگر مالي را از مردم تصرّف كرده ایم يا ضايع نموده ایم يا ضربه‌اي بر بدن آنان وارد كرده‌ايم كه ديه يا قصاص دارد، بايد يا رضايت آنان را جلب كنيم و يا مال و ديه را به آنان بدهيم. ✅ در غیر امور مالی، اگر با زبان يا عمل خود ، روح کسی را آزرده‌ايم و آبرو و حيثيت او را برده‌ايم، در صورت امكان از آنان رضايت بگيريم اما اگر ممكن نيست یا در قید حیات نیستند، براي آنان دعا و استغفار كنيم و صدقه و خیراتی برایشان هدیه نماییم. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_92 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• با رسیدگی مامان از نظر جسمی بهتر شده بودم. ومی
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• بعد از کلی اصرار ها و خوراندن دوا جوشاندنی ها به من توانستم مامان و راضی کنم که برم عمارت. میل ورغبتی به اون عمارت نداشتم ولی میترسیدم این کار رو از دست بدم زودتر از خانه بیرون امدم که مجبور نشم با این حالم بدو بدو کنم یک نسیم پاییزی هم منو به لرزه می انداخت. دستام رو ها کردم وخودم رو در اغوش گرفتم. مرتب ذکر "الا بذکر الله تطمئن القلوب" رو تکرار میکردم که حال روحیم هم بهتر بشه وتوی دلم باخدام حرف میزدم. * پروانه با هیجان داشت از اتفاقات دیروز که من نبودم تعریف میکرد دلم نمیومد دلش رو بشکنم با لبخند کمرنگی نگاهش میکردم وهر از چند گاهی سرم رو تکان میدادم. یعنی مثلا دارم میفهمم... عمارت، بعد از رفتن احسان و خانمی که دیگه حوصله حرف وبحث نداشت ومنی که جونش رو نداشتم، بی روح تر از قبل شده بود * هر روزی که میگذشت به ضرب العجل هفت روزه ی خانم نزدیک تر میشدیم درحال غبار روبی روی میز پذیرایی بودم البته غباری نداشت یه جورایی داشتم خودمو مشغول میکردم، که زنگ عمارت خورد. پروانه طبقه ی بالا بود صدا رساندم که من باز میکنم دیگه پایین نیا. رفتم سراغ ایفون تصویری که در ایفون میدیدم منو برای لحظاتی خشک کرد. با صدای زنگ دوباره اش به خودم اومدم ودر رو برای احسان و باز کردم. سریع دستمالم رو از روی میز برداشتم حتی حوصله سرد رفتار کردنم نداشتم رفتم که مثلا خودم روتو اشپزخانه قایم کنم. تو ذهنم فقط یک چیز رژه میرفت احتمالا اومده معشوقه اش رو معرفی کنه پوزخندی زدم وگفتم پس چرا همراه خودش نیاوردتش که با خانم جدید خونه اشنا بشیم؟ نفس عمیقی کشیدم وسرم را روی میز گذاشتم. تقه ای به در اشپزخانه خورد مثل برق گرفته ها از جا پریدم. احسان درست تو قاب چشمام بود سعی کردم خودمو جمع کنم بلند شدم وبه زمین چشم دوختم. ـ بله اقا امری داشتین؟ اومد جلوتر و پاکت قرص هارو گذاشت روی میز ادامه داد: پیمان نمیرسید داروهای مامان رو بگیره قرار شد من بگیرم بیارم یکم این پا اون پا کرد واز در اشپزخانه خارج شد. تا نشستم دیدم دوباره برگشت تا اومدم بلند بشم با دست اشاره کرد که بشینم. با من من پرسید : پروانه خانم کجاست؟ ـ طبقه بالا دارن گردگیری میکنن مثل کسی که خیالش راحت شده باشه طی چند قدم بلند خودش رو به میز رساند و روی صندلی نشست وفرصت هر عکس العملی رو از من گرفت سریع ادامه داد راحت باشید یعنی اینکه بلند نشم دستام که هیچی کل بدنم داشت میلرزید یکم سکوت کرد انگار که اونم استرس داشته باشه واین سکوت رو نیاز داشت که بر خودش تسلط پیدا کنه احسان:شما بهترید؟ سعی کردم موضعم رو حفظ کنم بله. با من امری داشتین اقا؟ همانطور که بلند میشدم گفتم اگه امری ندارین من به کارام برسم... با خشم پنهانی تشر زد: بشین... دستی کلافه به موهاش کشید اخه چرا اینجوری بامن رفتار میکنی؟ سرجام میخکوب شده بودم... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• حرفی برای گفتن نداشتم یعنی داشتم نمیتونستم حرفی بزنم باورم نمیشد متوجه این تفاوت رفتارم شده باشه احسان: خانم شرررریف حواسمو جمع کردم احسان:یه لحظه به من توجه کنین! مثل ادمایی که لکنت دارن جواب دادم ـ بـ بـ له احسان:من باید همینروزا باهاتون حرف بزنم هرچه زودتر بهتر ـ چرا؟ احسان: میگم بهتون فعلا شمارتونو بدین... باز تکرار کردم ـ چرا؟ مثل کسی که گیر یک ادم خنگ افتاده باشه گره ای به ابروهاش انداخت یک پوفی کرد واز سر میز سریع بلند شد با تعجب وگیج و مبهوت داشتم نگاهش میکردم رفت سرِ کوله ام گوشیمو در اورد و اورد داد دستم احسان:رمزشو باز کنین برای هماهنگی باید شمارتونو داشته باشم و من همچنان متحیر به صفحه قفل گوشیم زل زده بودم نگاهی به من کرد وگفت: خواهش میکنم باور نمیشد احسان داره از من خواهش میکنه رمزو باز کردم وشماره ای که احسان گفت رو تو گوشیم زدم احسان: خب دکمه تماس رو بزنین دیگه تازه خودمم متوجه خنگیم شده بودم سریع تماس گرفتم و با اولین بوغ گوشی رو قطع کردم در حداینکه شمارم رو گوشیش بیفته... احسان: پس میبنمتون فعلا ورفت... رفت و من با یک دنیا سوال تنها گذاشت. ** یکروز از ان دیدار کوتاه گذشته ولی هنوز فکرش رهام نمیکنه یعنی چیکارم داره؟ نمیخوام دوباره خوش خیال باشم که دوباره ضربه بخورم خسته شدم از فکرا وسوالایی که منو به هیچ جا نمیرسونه! هیچ کاری از دستم بر نمیومد جز صبر وتوکل! صدای اذان رو از مسجد بغل خانه مون شنیدم مثل کسی که نجات پیدا کرده باشه از افکار خود ساخته باخوشحالی گفتم: مامان من دارم میرم وضو بگیرم برم مسجد وسریع تو روشویی مشغول وضو شدم دنیا: اجی منم بیام؟ ـ اره قربونت برم بجنب الان حاج اقا قامت میبنده اصلا هوای مسجد حالمو خوب میکنه اصلا دوست دارم وقتی میرم سجده ساعت ها ، همونجا تو اغوش خدا بمونم یک نفس عمیق کشیدم وریه هامو پر از هوای ملکوتی مسجد کردم. سه شنبه بود و مسجد برنامه دعای توسل داشت مشتاقانه ماندم. وبا خلوص وخاضع از معبودم با واسطه گری بهترین ها خواستم تکلیفم ،هرچی که خیرمه هرچه زودتر معلوم بشه! * سه تا چای خوشرنگ ریختم و وارد حال شدم دنیا: پس قندش کو؟ ـ خب خودت بیار وقتی میبینی یادم رفته ولبخند دندان نمایی زدم چشمی گفت واز جاش بلند شد ـ چشات شم منم تا دنیا قندان رو بیاره رفتم کتابام رو جمع کنم وبگذارم تو کمدم دیدم رو کمدم صفحه گوشیم روشنه قلبم شروع کرد به تند تپیدن اخه من منتظر پیام یک نفرم! شماره یک غریبه بود شماره احسان روهم سیو نکرده بودم دیگه دستامم میلرزید پیامک رو باز کردم: سلام خانم شریف احسانم فردا ساعت پنج بعد از ظهر کافه یکی دوستام که ادرسش رو پیام بعدی براتون میفرستم منتظرتون هستم در ضمن نگران کارتونم نباشین کلمات توی ذهنم میچرخیدن احسانم ساعت پنج منتظرتونم.... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ چهارشنبه 👈 3 دی 99 👈 8 جمادی الاول 1442 👈 23 دسامبر 2020 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 👶مناسب زایمان و نوزادش عمر طولانی و ولادتی نیک خواهد داشت . ان شاءالله 🚘مسافرت : مسافرت مکروه و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ ختنه نوزاد . ✳️ خرید لوازم زندگی و منزل. ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ آغاز درمان و معالجات . ✳️ دیدار روسا و مسئولین . ✳️ و شکار و دام گذاری نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث درد سر شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث بیماری می شود . ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 297 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 چهارشنبه ۰۳ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۴ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۰ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۱:۵۲ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۶:۵۴ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۱۳ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۰۹ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا