eitaa logo
کشکول زندگی
768 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
7 فایل
🦋کشول زندگی ¦ محفل خانواده‌های دوست‌داشتنی 🌼خندوانه و خوشبختی 📖پندانه و نکات تربیتی 💗عاشقانه و روابط خانوادگی 🏠همسرانه و ترفندخانه‌داری 💡تلنگرانه و موفقيت در زندگی 👤مدیر @bahar_bavar 🔰کانون @fowj_media 📢تبلیغ @rowshanan_ir 🌐سایت fowjmedia.com
مشاهده در ایتا
دانلود
48.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ نورٌ، علی نورٍ، علی نورٍ، علی نورٍ... ✨ ذکرٌ، علی ذکرٍ، علی ذکرٍ، علی ذکرٍ... 🌷 نوحه و وصفی زیبا و دل‌نشین از بانوی دوعالم سلام‌الله‌علیها 🏴 🏴 🆔️ @kashkul_zendegi
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥جنایتکار مهربان🤔 👈حتی اگر رو‌قبول نداری❗️ 👈حتی اگر رو‌قبول نداری❗️ 👈حتی اگر مسلمان نیستی❗️ اما... 🌷ایرانی که هستی🌷 🔸️پس ۲دقیقه وقت بگذار و این فیلم رو‌ حتما مشاهده کن🧐 🆔️ @kashkul_zendegi
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 به همسرم شک دارم😕 تفکرات منفی ،پارانوئید ها❌ 🆔️ @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 تبلیغات غرب برای فرزند‌آوری 🔺چقدر زیبا🧐🧐 ایرانی: خوابی یا بیدار؟! 🆔️ @kashkul_zendegi
🍂درد دل ما بی تو فراوان شده آقا دل‌ها همه امروز پریشان شده آقا... 🍂آرامش دنیای نفس گیر، کجایی؟ بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا... 🆔️ @kashkul_zendegi
بدترین کارها پس از دعوای زن و شوهر؛ 👈 کش دادن مـسئله 👈 رفتار سـرد داشـتن 👈 جدا کردن جای خواب 👈 ناامید شـدن از رابطـه 👈 مـرور جمله‌های همسـر ‌‌‌ ‌ 🟣یاد بگیریم که دعوا نکنیم ✍اگر دعوا کردیم ، زود ازش عبور کنیم و سریعا داخل ذهنمون اتفاقات رو ریست کنیم و برگردیم سر زندگی عادی 🚷کش دادن دعوا حماقته 💚زود طرف مقابلتون رو ببخشید چون این صفت خداست.یا سریع الرضا☺️ 👆خودتون رو به صفات الهی مجهز کنید. 🆔️ @kashkul_zendegi
30.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 ❇️ "با رفتارهای خود دل دیگران را نسوزانیم" 🆔️ @kashkul_zendegi
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وی علاقه ای زیاد به امام جعفر صادق(ع) دارد....😘😘😘 🆔️ @kashkul_zendegi
✨السلام‌علیک‌یا‌علی‌بن‌موسی‌الرضا✨ 🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ 🌺 وَحُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ 🌺صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ نائب الزیاره شما همراهان گرامی در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام هستیم. ┄✾☆⊰༻🤲༺⊱☆✾┄ (ع) 🆔 @kashkul_zendegi
📝روایت‌هایی زنانه از قلب لبنان و در دل جنگ. روایت‌هایی بی‌واسطه، به قلم✏️ خانم رقیه کریمی 📚 نویسنده و مترجم جبهه مقاومت، برگزیده اولین دوره و داور دومین دوره دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان 1⃣ قسمت اول 🍃جنگ به روستای ما آمد 🍃 🔹از صبح همه فهميده بوديم كه امروز شبيه روزهاي ديگر نیست.‌ تا ديروز جنگ فقط در مناطق مرزی بود و مردم زندگی عادی شان را می کردند. بچه ها مدرسه می رفتند. مردها سر کار. زن ها قهوه حاضر می کردند و شب ها شب نشینی بود و اخبار جنگ. 🔸 فقط روستاهای مرزی خالی شده بود و مردم جای دوری نرفته بودند. مثلا از روستای میس الجبل یا خیام رفته بودند دیر قانون یا نبطیه. 🔹اما حالا صدای جنگنده ها و بمباران یک لحظه قطع نمیشد. منتظر بودیم که شاید آرامتر بشود. نشد. با هر انفجار خانه ما انگار که دینامیت زیر پایه هایش گذاشته باشی می لرزید و انفجارها تمامی نداشت. حالا شوهرم هم تلفنش را جواب نمی داد و من نمی دانستم که باید چکار بکنم. از پنجره بیرون را نگاه کردم هر کس که می توانست برود زندگی اش را برداشته بود و می رفت. 🔸شوهرم جواب نمیداد. مشغول تلفن بودم كه دختر کوچکم چهار دست و پا رفت روی بالکن خانه و با انفجاری بزرگ نزدیک خانه ما صدای جیغش بلند شد. تمام شیشه ها ریخته بود و با وحشت بدون اینکه به فکر شیشه های شکسته باشم دویدم روی بالکن و محکم بغلش کردم. قلبش مثل گنجشکی کوچک می زد و وحشت زده نگاهم می کرد. فقط دعا می کردم که سالم باشد و دستم را که از صورتش بر می دارم خونی نباشد. حتی متوجه نشدم که شیشه پاهایم را بریده. 🔹 تمام بالکن و سالن خانه جای پای خونی شده بود. دوباره زنگ زدم به شوهرم. نمی دانستم باید چکار کنم. من بودم و چهار دختر بچه کوچک و خواهرهایی که شوهرهایشان در جبهه بودند. همه نگاه ها به من بود. دوباره زنگ زدم اینبار جواب داد. گفت خودمان را برسانیم تا شهر صور . گفت آنجا منتظرمان است. حالا باید هر چه که لازم بود بر می داشتم. این وقت هاست که می فهمی خیلی چیزهایی که برایت روزی مهم بوده است دیگر مهم نیست. اینکه دوست داشتی رنگ اتاقت صورتی باشد یا کرمی. پرده های سالن چه شکلی باشد. حالا فرقی نمی کرد دیگر. حالا که قرار بود همه چیز را پشت سرت بگذاری و بروی. حالا که قرار بود شاید همه چیز بماند زیر آوار. چند تکه لباس برای بچه ها. چند لقمه نان و پنیر. چیز دیگری هم می خواستیم؟ 🔸 حتى آب را هم فراموش كرديم. ذهنم یاری نمی کرد. چادرهايمان را سر كرديم آخرین لحظه که می خواستیم سوار ماشین بشویم دیدم خواهر بزرگترم نیست. به سرعت به خانه برگشتم و صدایش زدم‌ - منال ... نشسته بود توی اتاق و گریه می کرد. می گفت نمی آید. می گفت اینجا خانه ماست. چرا باید خانه هایمان را رها کنیم. می گفت می خواهد همینجا بمیرد. در جنوب. 🔹نه اینکه حرف هایش را نمی فهمیدم. می فهمیدم. من هم عاشق جنوب و سكوتش بودم. همانقدر كه عاشق ضاحيه و شلوغي هايش. شاید اگر وضع بهتری بود می نشستم کنارش و با هم گریه می کردیم. اما حالا وقتش نبود. صدای انفجار دیگری بلند شد و دود و گرد و خاک خانه را برداشت داد زدم اینبار - اینجا موندن تو چه کمکی به مقاومت می کنه؟‌ فکر می کردی مقاومت خوشحال میشه جنازه تو از زیر آوار بیرون بیاید؟ 🔸خواست حرفی بزند. نگذاشتم. می دانستم که می خواهد راضی ام کند که بماند. داد زدم - جون بقيه رو به خطر ننداز . چادرت رو سرت کن ... باید بریم ... همین حالا اینبار حرفی نزد. با گریه راه افتاد . دلم می خواست بغلش کنم. دلم می خواست با هم بنشینیم و گریه کنیم. برای خانه ای که شاید تا ساعتی بعد دیگر نبود. خانه اي كه دوستش داشتم. برای روستایی که داشت خالی می شد. اما حالا وقت این حرف ها نبود. باید خودمان را به صور می رساندیم. شوهرم آنجا منتظر بود ... ادامه دارد ... 📚راوی : زنی از روستاهای جنوب لبنان 🆔 @kashkul_zendegi
♡﷽♡ ❣ 🌱إنّي اُحبُّ هرچه که دارد هوای تو 🥀شرمنده ام قدم نزدم جای پای تو 🌱إنّي بَرِئتُ هر که بخواهد به جز تو را 🥀إنّي عَجِبتُ هر که ندیده عطای تو 🌱هر روز وشب، منتظرت نُدبه می کند 🥀مولای من! کجاست محلِ لقای تو؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄✾☆⊰༻🤲༺⊱☆✾┄ 🆔 @kashkul_zendegi
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید توجه کنیم فقط موقع خرابکاری بچه‌ها وارد صحبت نشویم و مچ آنها را نگیریم! قبل از حادثه باید گفتگو کرد تا بین ما و بچه‌ها ارتباط برقرار شود تا در بحرانهای دوران بلوغ، پدر و مادر خود را بشناسد و احساس غریبگی با آنها نکند. 🆔 @kashkul_zendegi