eitaa logo
کشکول زندگی
758 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
7 فایل
🦋کشول زندگی ¦ محفل خانواده‌های دوست‌داشتنی 🌼خندوانه و خوشبختی 📖پندانه و نکات تربیتی 💗عاشقانه و روابط خانوادگی 🏠همسرانه و ترفندخانه‌داری 💡تلنگرانه و موفقيت در زندگی 👤مدیر @bahar_bavar 🔰کانون @fowj_media 📢تبلیغ @rowshanan_ir 🌐سایت fowjmedia.com
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 دلم آشفته و غم بی‌امان است 🍂 نگاهم خسته، چشمم نیمه‌جان است... 🌱 کجایی ای پناه بی‌پناهان! 🍂 زمانه با دلم نامهربان است... ┄┄┅✿❀ 🤲 ❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
🔹اول صبح بود که با سید رفیع برای رفتن به سر کار از منزل بیرون آمدیم و سوار ماشین شدیم. 🔸هنوز مسیر کوتاهی نرفته بودیم که سرعت ماشین را کم کرد و گفت: آقا جان، من می‌دانم تو بزرگِ من هستی و عمرت را برای من صرف کردی و موهایت سفید شده و چه زحمت‌هایی که کشیده‌ای. 🔹احترام شما بر من واجب است، ولی لطفا از ماشین پیاده شوید تا ماشین برایتان کرایه کنم؛ چون بعد از این مسیرمان یکی نیست و این ماشین بیت‌المال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم. 🔸من با این جسارت گفتار و امانتداری پسرم و برخورد زیبایش دست‌هایم را به سوی آسمان بلند کردم و خدا را شکر نمودم. 🔹در حالی که آب از دیدگانم جاری بود و او را تحسین می‌کردم، رویش را بوسیدم و به خدا سپردمش. 🕊🌹 🆔 @kashkul_zendegi
🔻یه اسمایی واسه بچشون میذارن که وقتی میپرسی، سه بار باید پشت بندش بپرسی چی؟ 🔸بعد میگی: خب معنیش چیه؟ 🔹میگن: اسم دختر دوم فرمانده جناح چپ سواره نظام داریوش سومه🤪 🆔 @kashkul_zendegi
🍂 درد دل ما بی تو فراوان شده آقا 🍃 دل‌ها همه امروز پریشان شده آقا... 🍂 آرامش دنیای نفس گیر، کجایی؟ 🍃 بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا... ┄┄┅✿❀ 🤲 ❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌خداوند چه نیازی به ما داره 😟🤔 پاسخ طنز 😂🤣😂 🆔 @kashkul_zendegi
😃شما یادتون نمیاد 🎈 ما وقتی بادکنک میخواستیم باباهامون از اینا میدادن بهمون و ساعتها باهاش بازی میکردیم😂 🆔 @kashkul_zendegi
🌱 شوقِ دیدارِ تو سر رفت زِ پیمانه ما 🍂 کِی قدم می‌نهی ای شاه به ویرانه ما؟! 🌱 ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم 🍂 سر و سامان بده بر این دلِ دیوانه ما ┄┄┅✿❀ 🤲 ❀✿┅┄┄ 🆔 @kashkul_zendegi
📚 داستان کوتاه 🧕نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج ساله‌‌ش می‌آید. 🔸امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه. 🔹پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله‌. 👧 بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ‌جا. شنبه‌ها روز خاله‌بازیه... 👧 کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ 🧕 مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح می‌ریم اون‌جا که یه بار من رو پله‌هاش سُر خوردم... بچه از خنده ریسه می‌رود. مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... 🔸مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست. 🔹نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب‌شور هم حرف می‌زنند. 🐜 بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه‌پله پیاده‌اش میکنند که بره پیش بچه‌هاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم. 🔹نظافت طبقه ما تمام میشود... دست هم راه میگیرند و همین‌طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن‌دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام‌زمینی گیر افتاده بودند. 🧕مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند، مادرانگی‌ای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ✨ ساختن دنیای زیبا وسط زشتی‌ها از مادر، مادر می‌سازد.✨ ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 🆔 @kashkul_zendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم ازدواج روی آوار..!👏 در غزه و زندگی جاریست. این ملت شکست نمیخورند👌 قابل توجه تمامی جوانانی که می‌گویند باید تمام شرایط فراهم شود تا ازدواج کنند.😔 🆔 @kashkul_zendegi