eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
285 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
58 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست خوب🌹 شهید 🌹 من 🌹شهید🌹😔😭 مهدی زین الدین✋🌹🍂 اذان به افق طهران ✅ نماز با عشق .. یعنی این
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت‌وگویی با مادر شهید رضا نادری «من پنج فرزند دارم و رضا فرزند سومم بود. رضا تولد امام‌هشتم(ع) به دنیا آمد؛ به همین خاطر نامش را رضا گذاشتیم. او از کودکی مهربان و فهمیده‌ بود. با استعداد بود و دستی به قلم داشت، گاهی اوقات می‌نوشت و بیشتر نوشته‌هایش در ستایش خدا است. از ویژگی‌های رضا، توجه خاص او به انجام فرایض دینی بود. نماز شبش هیچ گاه ترک نمی‌شد و پای سجاده‌اش مدام گریه می‌کرد. 16ساله بود که درسش را رها کرد به جبهه رفت. چند بار اولی که به جبهه رفت، بدون اطلاع ما بود، دوستش خبر ‌آورد که او به منطقه اعزام شده است. پدرش تا اهواز دنبال او رفت که او را برگرداند. وقتی رضا پدرش را دید، گفت: «من راه خود را انتخاب کردم. هر بار که از جبهه می‌آمد، مجروحیت پیدا کرده بود. چند روزی می‌ماند تا بهبود پیدا کند، مجددا به جبهه می‌رفت. زمانی که به او می‌گفتیم: «بمان و مانند هم‌کلاسی‌های دیگرت درست را ادامه بده!» در جواب می‌گفت: «همگی که نمی‌توانیم درس بخوانیم. الان زمان جنگ است. باید جنگید. باید از خاکمان دفاع کنیم. رضا از ابتدا متفاوت بود. هر ماه مبلغی از پس‌اندازهایش جمع می‌کرد و به خانواده هم‌رزمان نیازمندش در روستاهای دوردست می‌رساند، ذره‌ای برای خودش استفاده نمی‌کرد. همه دارایی رضا یک دست لباس سبز پاسداری، سه پیراهن، یک دفتر و تعدادی عکس که از او به جا مانده است. قطع‌نامه که امضا شد، رضا مدام گریه می‌کرد. من که سراغش رفتم، گفت: «مادر! این جنگ، جنگ حسینی نیست، حسنی است.» آخرین باری که می‌رفت، تنها سفری بود که با خداحافظی از خانواده و رضایت ما بود. آن زمان رضا یک پاشنه پایش در عملیات قبلی از بین رفته بود و با عصا و دمپایی عازم جبهه شد. از خانه که بیرون می‌رفت، چند بار برگشت و خداحافظی کرد. هم‌رزمانش می‌گفتند: «هوش و ابتکار شهید نادری به قدری بود که با وجود سن کم در واحد اطلاعات عملیات خدمت می‌کرد و نقشه‌های بسیاری در عملیات‌های گوناگون برای نابودی دشمن کشیده بود هیچ وقت از کارهایی که در جبهه انجام می‌داد، برای ما نمی‌گفت. ما هم فکر می‌کردیم او یک بسیجی ساده است که پشت جبهه فعالیت می‌کند. پس از شهادت او، هر یک از دوستانش خاطره‌ای تعریف می‌کردند و ما تازه فهمیدیم رضا چه انسان بزرگی بود. همیشه می‌گفت: «عراقی‌ها جرئت ندارند من را گیر بیاورند.» آخر سر هم به دست منافقان وطنی به شهادت رسید. در وصیت‌نامه‌اش خطاب به مردم این‌گونه می‌گوید : ای برادر به کجا می‌روی؟ کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه و خواندن یک فاتحه بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم فراموش خواهی کرد؟ ما نظاره‌گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد. هم‌رزمانش می‌گفتند: تأثیرگذاری‌ رضا در عملیات مرصاد، مانند حسین فهمیده بود.  
💐از وصیتنامه شهید رضا نادری. پروردگارا، نمیدانم چه شده است! قلب خود را سیاه می‌بینم و چشم خود را خشک از اشک. میخواهم ناله و فغان خود را بلند کنم و دل را آینه معرفت و عشق نسبت به تو نمایم. اما در دل جز هوی و هوس و تاریکی چیز دیگری را مشاهده نمیکنم. 🌸خدایا نمیدانم چرا از این مناجات محرومم. وقتی نَفْس خود را به میز محاکمه می‌کشانم از آینده و آخرت خود بیمناک میشوم. همه گمان واهی در رابطه با من دارند و تنها این منم که از خودم خبر دارم و میدانم که اسیری هستم در بند شیطان. سگ نفس دائماً بر من حمله ور میشود. 🌹الهی میخواهم خوب شوم اما حریف خودم نمیشوم. خدایا در این مکان مقدس و به این لحظات عزیز تو را به چهارده معصوم قسمت میدهم که به من توفیق دهی و از گناه دور گردانی. و عبادت خالصانه و گریه و زاری به درگاهت در دل شب عنایت فرمایی و مرا از زمره مُخلصان درگاهت قرار دهی. 🌹پس ای معبود من اکنون با حالتی زار از گذشته رو به سویت کرده ام. خدایا لطف و مرحمت تو نهایت ندارد. مانند دریایی است که اگر بخواهی میتوانی با یک موج کل گناه و عصیان خلایق را پاک کنی. الهی تو غنی هستی از مجازات ما و ما ضعیف در برابر عذابت. پس درگذر از گناه ما 🌹با شروع انقلاب در دل خود نوری را مشاهده کردم که نغمه آستان ربوبیت تو را سر داده بود. این تحول روزها و شبها بر من بیشتر آشکار شد. مرا به سوی تو می کشید، در اندرون من حالات روحانی ریشه دوانده بود. تا اینکه به من توفیق دادی که پای به مکانی بگذارم که همه اش نور و صفا و همه اش عشق بود. و آن خاک گلگون، جبهه نام داشت...
در پایان: بر روی قبرم این مطلب نوشته شود: ای برادر، به کجا میروی کمی درنگ کن آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد! ما نظاره میکنیم که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد. و اما مسئولیت ادامه دادن راه ماست و... پیکر مرا در گلزار شهدای شاهرود در کنار دوستم علی کلباسی دفن کنید. اگر جنازه ام برنگشت مزار هر یک از شهدا مزار من است. در نهایت از تمامی دوستانم حلالیت میطلبم و امیدوارم که هر بدی از طرف من به شما رسیده است را به بزرگی خود ببخشید. والسلام رضا نادری
شهید رضا نادری 10آبان1346 در شاهرود متولد شد. پدرش شغل آزاد داشت و مادرش خانه‌دار بود. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد و بعد از آن به‌خاطر کمک به هم‌وطنانش به جبهه عازم شد. او که از 16سالگی در برابر بعثی‌ها از کشورش دفاع می‌کرد، سرانجام 5مرداد1367 با مجاهدت‌های فراوان در عملیات مرصاد به شهادت رسید.
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 در وصیت به فرزند خردسالش محمد، زندگی کن برای امام مهدی (عج) محمد، درس بخون برای امام مهدی (عج) محمد، من تو را از خدا برای خودم نخواستم؛ تو را از خدا خواستم برای امام امام مهدی(عج)