شهیدابراهیمهادے:
تاخود را نسازیم و تغییر ندهیم ، جامعہ ساختہ نمیشود....🌸🍃
@katrat
🌹عید قربان بود و قربانگه منا
یاد باد از کُـشتِگان درکــربـلا
🌹خُولی نامـرد رَذل و "حَــرمَـلِه"
نقششان پیداست دراین مرحله
شادی روح شهدای #فاجعه_منا صلوات
@katrat
❌سلام بچه ها بیان تو این کانال ببینید چه خبره 😊
😳مطلبای قشنگ از شهدا 🌹
☺️زندگی نامه شهدا 🌹
😊خاطرات ودلنوشته شهدا 🌹
👌راستی شما هم میتونید اظهار نظر کنید ❌
😊بذار هر روز در گوشیت عکس شهدا و یادی از شهدا باشه😊
☺️سریع کلیک کنید🌹 👇👇
https://eitaa.com/katrat
خاطرات شهدایی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید
شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند
https://eitaa.com/katrat
اعضای محترم کانال
لطفا دوستان خود را دعوت کنید تا از مطالب ارزشمند شهدا استفاده کنند
و شما هم در این ثواب سهیم باشید
تا مکتب جبهه خوب معنا نشود
بار دگر، آن روحیه پیدا نشود
یاران به جا مانده مراقب باشیم
خون شهدا فرش ره ما نشود
کانال خاطرات شهدایی 🌷🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/katrat
🌷🌷🌷🌷🌷
قربانی می کنم در خود
تمام منیت ها را
قربانی میکنم حسادت را
قربانی میکنم حسرت را
قربانی میکنم ترس را
قربانی میکنم
وابستگی هایم را به این دنیای فانی
زیرا که میدانم هر چه در این مسیر
سبک تر باشم رهایی ام آسان تر میشود...
"عیـــــد قـــــربان مبـــــارک"
@katrat
🌼🍃🌺🍃🌸
┄┄┅┄┅┄✪﷽✪┄┅┄┅┄
#بسمربالشهداوالصدیقین🌹🕊
گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن
#خونشهداازخودشهادتکمترنیست
#ماچونبهشهداعادتکردهایموگذشتها
وایثارها و عظمتها و وصایا و راهی که
انها را به شهادت رساند زیاد دیده ایم
#عظمتاینحقیقتنورانیوبهشتی
برایمانمخفی میماند
مثل عظمت خورشید و افتاب که از شدت
ظهوربرای کسانی که دائم در آفتابند مخفی میماند
#زندهنگهداشتنیادوخاطرهشهداکمتراز
#شهادتنیست
#شهدایعملیاتنصر۷🌹
#روحشونشادیادشونهمراهباصلوات🌹
@katrat
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
📚سرگذشت واقعی وآموزنده تحت عنوان
#من_ازقعردوزخ_می_آیم...!
#قسمت_اول
راستش همیشه در دلم به مادرم که مجله اطلاعات هفتگی را می خرید و با ذوق و شوق تمام مطالب آن را می خواند، می خندیدم. گاهی برای گذراندن وقت داستان هایش را می خواندم و با خود می گفتم:« چند تا نویسنده خیالباف نشستن یه گوشه و یه مشت چرندیات رو به عنوان داستان های واقعی به خورد مردم ساده میدن! آخه مگه می شه از این اتفاقای عجیب و غریب و باورنکردنی توزندگی آدما بیفته؟ اتفاقاتی که با خوندنش آدم شاخ در میاره!»
مادرم اما نظرش چیز دیگری بود. او می گفت: «اشتباه می کنی پسرم! روزگار خوب بلده سر بازیچه هاش که ما آدما هستیم بازی در بیاره! اتفاقات خوب و بدی تو زندگی مون بی اونکه حتی کوچکترین اراده ای داشته باشیم می افته و سرنوشت مون رو به کل تغییر میده فقط خدا کنه اون اتفاق خوب باشه؛ از مسیر درست خارج نشیم و عاقبت بخیر بشیم!»
من آن روزها حرفهای مادر را جدی نمی گرفتم اما گذشت زمان ثابت کرد که حق با اوست. همانطور که گفتم برای سرگرمی گاهی داستان های مجله را می خواندم و انکار نمی کنم وقتی دو سرگذشت واقعی شگفتی دعای پدر(ش 3484) و قعر دوزخ، دعای مادر، اوج خوشبختی(ش 3502) را خواندم، مو بر تنم راست شد. با وجود آنکه صحت و سقم این دو سرگذشت را باور نکرده بودم اما در دلم گفتم چه سعادتی داشتن این دونفر که دعای پدر و مادرشون عاقبت بخیرشون کرده!» و حالا بعد از گذشت چند ماه از آن اتفاق عجیبی که در زندگی ام افتاد با ناباوری سرگذشت واقعی ام را برایتان می نویسم و هر روز و هرشب خداوند را شکر می کنم بابت اینکه من هم به واسطه دعای خیر مادرم از قعر دوزخ نجات یافتم!
مادر مثل همیشه با طمانینه و آرامش آیه الکرسی را خواند و دو سه باری به قول خودش دعا را به صورتم فوت کرد و سپس از زیر قرآن ردم کرد و گفت:
«برو پسرم، سپردمت دست خدا!« پیشانی مادر را بوسیدم و گفتم: «آخه مادرجون، می ترسی این پسر تحفه ت رو بدزدن؟
چند ساله که هر صبح وقتی می خوام برم سرکار برام دعا می خونی و منو از زیر قرآن رد می کنی. باور کن من همچین عتیقه ای هم نیستم ها!»
مادر در حالیکه سرشانه های کتم را مرتب می کرد گفت:
«تو گل پسر منی، همدم و مونس منی، عصای دست منی. برات آیه الکرسی می خونم و از خداوند می خوام که همیشه محافظ و پشتیبانت باشه.
خودش کمک کنه که هیچ وقت به دام شیطان نیفتی. برات دعا می کنم که عاقبت بخیر بشی!»
دیگر نتوانستم چیزی بگویم. یعنی از نگاههای مهربان و صمیمی مادر خجالت می کشیدم. دستان مادر را بوسیدم و خداحافظی کردم و به قول مادر راهی شرکتی شدم که آنجا مهندس بودم!
بیچاره مادر چقدر به تنها پسرش فخر می فروخت و خبر نداشت که......
#ادامہ_دارد
📚داستان های واقعی و آموزنده
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸