6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جادوی اذان شهید ابراهیم هادی
خاطره یکی از همرزمان شهید به همراه صوت اذان ابراهیم هادی...
🕊 کانال خاطرات شهدا
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
#ماجرای_ازدواج مادر #شهید_عادلی با اشاره به جریان ازدواج فرزند شهیدش گفت: او میخواست خودش را کامل
کمای 3 روزه
از همان دوران کودکی پسرم عاشق این بود که در عزاداریها لباس مشکی بپوشد و در مجلس اباعبدالله الحسین(ع) شرکت کند. کلاس پنجم وارد پایگاه بسیج شد و در طرح میثاق و برنامههای مرتبط با آن شرکت کرد تا دوم دبیرستان، در آن سال بعد از امتحانات ثلث دوم با موتور تصادف کرد و سه روز در کما بود و با نذر و نیاز از کما بیرون آمد.
انگار این جریان برای بنده هشداری بود، اینکه خداوند به من گفت میتوانم او را از تو بگیرم اما این اتفاق نیفتاد، خلاصه بعد از کلی دعا و نذر و نیاز خوب شد و به خانه برگشت.
#شهید_رضا_عادلی 🕊
بینام و نشان میآیند و بیهیاهو میروند، بیصدا هستند اما صداها میشنوند، در درونشان غوغایی برپاست، غوغایی که هر آن میخواندشان به راهی که به نور مطلق منتهی میشود، همین است که از جان و مال و آسایش خود میگذرند تا تمام موانع را از پای خود و دیگران بردارند، چه آنجا که باید در مسجد و پایگاه گرههای کور شبهات نوجوانان را باز کنند، چه آنجا که باید صحنه رشادت دلیرمردان ایران زمین را در 8 سال دفاع مقدس به تصویر بکشند و چه در میدان نبرد با شقیترین انسانها مانند کوه بایستند و با رجزهای خود صحنه عاشورا را تداعی کنند تا باز هم معبری دیگر به سوی آسمان باز کنند، آری رضاها رفتند تا بدانیم در باغ شهادت همواره باز است...
به منطقه باهنر اهواز منزل شهید والامقام رضا عادلی رفتم؛ زهرا کرد زنگنه، مادر شهید رضا عادلی از فرزندش گفت. رضایی که هدیه امام رضا(ع)است و امانتی که باید به صاحبش برمیگشت تا در جوار رحمت مولایش آرام گیرد. مادر رضا با صبری زینبوار قصه جگرگوشهاش را برایمان گفت، گفت که رضا در نوجوانی به کما رفته و خداوند او را برای ماموریتی بزرگتر برگردانده، گفت که رضا دیگر پای ماندن نداشت و رفتنی شده بود...
حتی گفت، زمانی که برای خواستگاری پسرم رفتیم، رضا به همسرش گفته بود «من سرباز هستم و میخواهم به سوریه بروم» که همسرش نیز شرط او را پذیرفت و در نخستین سالروز عقدش به شهادت رسید.
مادر شهید آرام بود و رضا را برایمان به تصویر میکشید، طوری که میشد از لابهلای کلماتش حضور رضا را حس کرد، میگفت: رضا اینجاست، همیشه هست، او زنده است...👇
#شهید_رضا_عادلی
🕊
#خادم_راهیان_نور
رضا عکس شهدا را که میدید میگفت چرا من آن زمان نبودم که بروم جبهه، اصلا فکرش را هم نمیکردیم که دوباره جنگ شود و رضا برود.به خاطر همین علاقهاش به شهید و شهادت و چون دیدند او خیلی مسئولیت پذیر است، برای خدمت در اردوگاه شهید مسعودیان انتخاب شد، قرار شد بچهها را ببرد آنجا و از جنگ برای آنها بگوید. آنها شبی 20 هزار نفر را اسکان میدادند و جنگ را به جوانان نشان میدادند، وقتی هم میدیدند کار او خیلی خوب است از اردوگاه شهید باکری خرمشهر زنگ زدند که این جوان باید بیاید آنجا، این طوری شد که هم در پایگاه شهید مسعودیان و هم شهید باکری خرمشهر خدمت میکرد. 4 سال به همین صورت و بدون دستمزد کار کرد، او میگفت کار فرهنگی است، اگر ما نرویم چگونه جوانان را به خودمان جذب کنیم. #شهید_رضا_عادلی 🕊
#سیره_شهدا
برای کمک به فقرا با آنها طرح دوستی میریخت که آبرویشان نرود.
مادر شهید گفت: راهیان نور ماهی 500 هزار تومان یا روزی 15 هزار تومان دستمزد برای او تعیین کرده بود و با این حال ما این پول را نمیدیدیم! یکی از اقوام بیمار بود، 100 هزار تومان را به او میداد و بقیه را هم به فقرا میبخشید. با نیازمندان طرح دوستی میریخت که آبروی آنها نرود و چون خودم هم در کار جمعآوری جهیزیه برای نیازمندان بودم، به من زنگ میزد و میگفت رفتم خانه فلانی دیدم آبگرمکن ندارد، تلویزیون و بخاری ندارد، ما هم آماده میکردیم و میفرستادیم و او تحویل میگرفت. برای مساجد روستاها چادر میبرد، برای بچههایی که تازه به دنیا میآمدند از نام ائمه میگذاشت.
مال دنیا و ثروت و پول و حقوق نمیخواست، وقتی به او میگفتم داری کار بیمزد میکنی و خطرناک هم هست، میگفت: کار فرهنگی است و برای شهدا کار میکنم، هر خانوادهای سه تا چهارتا شهید داده است، شما 7 تا فرزند داری، یکی یا دوتا در راه خدا برود چه میشود؟
#شهید_رضا_عادلی
#فقرا
🕊
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مدافعان_حرم
🌿عشق یعی مدافع حرم باشم
🎤 #سیدرضانریمانی
#تصنیف_عشق
ای عبور لحظه ها دیگر شوید
ای تمام نخل ها بی سر شوید
ای زمین، ای رمل ها، ای ماسه ها
ای صدای تیرها، خناسه ها
جمعی از ما بارها سر داده ایم
عده ای از ما برادر داده ایم
در کمین مرگ شرجی مانده ام
ای جماعت من بسیجی مانده ام
🕊