eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
285 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
58 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
بوسه سردار رشید اسلام سردار سر لشکر حاج قاسم سلیمانی به پای مادر شهید.🌹* هروقت حساب اینا رو از لیبرال‌ها جدا دونستیم، کارمون درست میشه. چه کنم که بعضیها، بی‌شرفی مدیران نالایق رو با این شیرمردان قاطی میکنن 🔸🔸🔸🔸🔸 ❇️این امام ره بود که مقابل مادر چند شهید شانه هایش لرزید و اشک ریخت، وفرمود انقلاب را این مادر ها پیش بردند، اما درمقابل امریکا شجاعانه فرمود،دهانش را خورد می کنیم ❇️حضرت علی ع بود که در جنگ ها دشمن را خوار و ذلیل میکرد، اما در مقابل یتیمان پاهایش می لرزید و اشک میریخت و می گفت شرمنده اینها هستم. ❇️سردار سلیمانی شاگرد مکتب امیرالمومنین ع و امام خمینی ره است، کمر مستکبران جبهه عبری، غربی، عربی و داعش ملعون را شکسته، واینگونه به پای مادر یک شهید می افتد، خدایا حافظش باش @
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴آویزان کردن جنازه از تیر چراغ راهنمایی در بغداد!! ⏪جنایت در بغداد توسط نیروهای غربگرا و حامی عربستان سعودی توضیحات فرماندهی نیروهای مسلح عراق درباره حادثه دلخراش بغداد شخصی که در «میدان الوثبه» اعدام و به تیر برق آویزان شد، «هیثم علی اسماعیل» نام دارد که پس از درگیری لفظی با برخی از حاضران در تظاهرات، کشته شد. این جوان ۱۶ ساله از معترضانی که در نزدیکی خانه‌اش تجمع کرده بودند، خواسته بود آنجا را ترک کنند. مشاجره لفظی به درگیری منجر شد و او چند تیرهوایی شلیک کرد و همین امر موجب شد تا معترضان، منزلش را با کوکتل مولوتوف به آتش بکشند. سپس بر شمار معترضان افزوده شد و آنها پس از یورش به منزل و لخت کردن او، وی را کشتند و به تیربرق آویزان کردند. و این است نتیجه #نفوذ غرب و عربستان در راهپیمایی ضدفساد مردم عراق!
این عکس همون پسربچه‌ی ۱۶ ساله است که امروز اغتشاشگران عراقی اونو کشتند و به دار آویختند! خدا رهبرانقلاب رو برامون حفظ کنه که با هزینه کردن خودش در برابر کارهای روحانی، جرقه اغتشاش در کشور را از اغتشاش‌های بی‌پایان (مثل عراق و سوریه) نجات داد🙏
آنان که زمستان را از پشت پنجره دیده اند و گرسنگی را هم فقط در کتابها خواندند. نخواهند توانست که شایسته ای برای دفاع از حقوق مردم باشند. شهید_بهشتی (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پست های زیر ما با کانال های دیگر است لطفا صبور باشید....🍃🌸
بسم رب الصابرین از خستگی درحالت غش بودم صبح بعداز اذان صبح با تویتا راهی مناطق جنگی شدیم منو آقای عظیمی هم پای هم تو شلمچهـ راه میرفتیم تو حسینه شلمچه گفتم برادر عظیمی هماهنگ کنید حتما قبل از بیستم همه ی واحدهای فرهنگ تا قبل از اولین کاروان حتما اینجا اسکان بشن برادرعظیمی:چشم وووویییییی حرف گوش کن شده این عظیمی بعد از شلمچه رفتیم طلائیه عظیمی:خواهر احمدی فردا تمامی خادمین میان فقط منو شما بیسیم داریم -حواسم هست بعد هوزیه -برادرعظیمی چفیه ها کی میان ؟ عظیمی:‌تا آخرشب میان ۳روز مونده به اولین کاروان هم نون ها میان گوشیم زنگ خورد اسم زینب جوجه رو گوشی نمایان شد -ببخشید از برادر عظیمی فاصله گرفتم جوجه :سلام سلام پری سلام -علیک سلام چه خبرته بچه جوجه ‌:وای پریا دارم میام خادمی -‌وای واقعا راست میگی؟ جوجه:بخدا با اولین کاروان میام جنوب و حدود ۱۵روز خادم -عزیزدلم خوشحالم که میای عزیزم نام نویسنده :بانو....ش آیدی نویسنده : @Sarifi1372 🚫کپی بدون حفظ نام و آیدی نویسنده حرام است بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @shohda_shadat🌹
بسم رب الصابرین بچه ها خادم اومدن از سمت سپاه برای من اسم سمیه انتخاب کردن برای آقای عظیمی یاسر انتخاب شد وجدانا یکی بیاد به من بگه این اسمارو برای چی برای ما گذاشتن خدایی خنده دارها وای امان از لحظه ای که این زینب جوجه اومد شلمچه و من برای سرکشی رفتم اونجا خاک عالم بر سرم بچم نتونست هیجانش رو کنترل کنه و یهو وسط خادمین خودشو پرت کرد بغلم خیلی ممنونم روزهااز پس هم میگذشت و زینب دوستم که اهل کرمان بود با نامزدش اومدن راهیان نور شوهرش مدافع حرم بود و این موضوع از دوستامون فقط من و پریسا میدونستیم به بقیه گفته بود که شوهرش یه پاسدار عادیه اما شوهرش جزو سپاه قدس بود اومدن دوستام خیلی خوشحالم میکرد تمام مناطق پابرهنه میگشتم و فقط از شهدا کربلا میخواستم ❤️کم کم به قسمتهای اصلی و عاشقانه داستان نزدیک میشویم ❤️ نام نویسنده:بانو....ش آیدی نویسنده: @Sarifi1372
بسم رب الصابرین روزهای راهیان نور عالی بود دیگه کم کم داشتیم به آخرین روزهای خادمی نزدیک میشودیم تو حسینه طلاییه درحال جمع کردم وسایل بودم که زینب صدام کرد پریا بیا گوشیت خودشو کشت از نردبون اومدم پایین -بله بفرمایید سلام ببخشید خانم پریا احمدی ؟ -بله خودم هستم ببخشیدشما؟ *حسینی هستم از جامعة الزهرای قم مزاحمتون میشم -بله درخدمتم *حقیقتا خانم احمدی یه خبر خیلی خوب دارم براتون مقاله برسی وهابیت شما برنده کربلا شده شما و دوستتون هردو 😳😳😳😳 صداها برام گنگ شد جا و مکان فراموش کردم 😶😶😶 با زانو افتادم زمین فقط اشک میریختم نمیتونستم حرف بزنم ****************************** رواے صادق عظیمے با صدای افتادن چیزی همه دست از کار کشیدیم وقتی سرم برگردوندنم دیدم خانم احمدی افتاده زمین با سرعت خودمو بهش رسوندم خانم صادقی دوستش زودتر از من بهش رسید صداش میکرد و تکونش میداد پریا پریا چی شد، تا بهشون رسیدم نگرانیم چندبرابر شد از مشهد این دختر ذهنم رو درگیر خودش کرده سریع رو به یکی از خواهرا گفتم یه لیوان آب بیارید لطفا لطفا دوستشون خانم نورمحمدی هم صدا کنید خانم صادقی :داشت با تلفن حرف میزد یهو اینطوری شد -باشه آرامشتون حفظ کنید خانم نورمحمدی که رسید _وای پریا چی شد لیوان آب دادم دستش و گفتم این آب بپاچید تو صورتش خانم صادقی(زینب جوجه) چند تا زد تو صورتش گوشی تلفن خانم احمدی برداشتم و گفتم الو *ببخشید من داشتم با خانم احمدی حرف میزدم -ببخشید شوکه شدن میشه به بنده بگید چی شده؟ *شما؟ هول شدم ناخودآگاه گفتم همسرشونم 😐 (وای این چی بود گفتی اخه😳😳😳) *بهتون تبریک میگم خانمتون برنده کربلا شده 😯😯😯 نام نویسنده:بانو....ش آیدی نویسنده: @Sarifi1372 🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده حلال است 🚫 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا