eitaa logo
کازرون نصر_رسانه غرب فارس
1.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
857 ویدیو
9 فایل
♦️رسـانــه خـبــری تحلیلی کــازرون نـصــر دیده‌بان عدالت و پیشرفت شهرستان کـازرون ♦️پایگاهی برای مطالبه مردمی ♦️روشنگری را از کانال ما در قسمت درگـوشـی👂دنبال کنید . جهت ارتباط با ادمین👇👇 https://eitaa.com/Javad_esk محمدجواد اسکندری :09138646207
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻احتمال افزایش میزان یارانه‌ها وجود دارد ♦️کوچکی‌نژاد، عضو کمیسیون تلفیق لایحه بودجه ۱۴۰۴ مجلس شورای اسلامی: در قانون بودجه ۱۴۰۴، ۱۱ میلیارد یورو برای تامین کالا‌های اساسی مردم از طریق کالابرگ و یا روش‌های دیگر مشخص کردیم. ♦️به دولت یادآور شدیم وقتی دلار ۲۸۵۰۰ تومانی را به ۳۸۰۰۰ تومان می‌رسانید، یعنی ۱۳۰ الی ۱۴۰ هزار میلیارد دلار از محل این مابه‌التفاوت، منابع به دست می‌آورید که می‌توانید به دهک‌های پایین جامعه کمک کنید. ♦️از همین منابع شاید دولت بتواند یارانه نقدی را افزایش دهد و احتمال افزایش میزان یارانه‌ها وجود دارد. @kazeroon_nasr
22.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻برنامه ویژه زنگ انقلاب دهه فجر واحد بسیج دبستان احمد مصلایی خبرنگار : یسنا جوکار کلاس ششم شهرستان کازرون | عضوشوید👇 @kazeroon_nasr
51.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻وقتی جشنواره بومی محلی همزمان میشود با دهه فجر و جشن انقلاب ♦️در راستای دهه فجر جشن انقلاب و نواختن زنگ انقلاب همزمان با سراسر کشور همراه شد با جشنواره بومی محلی و طرح یاریگران زندگی در شهرستان خبرنگار :محدثه محمدی | عضوشوید👇 @kazeroon_nasr
مهندس بخوبی می داند که کشورهای عربی مثل قطر، امارات، کویت و سعودی به مهندس و شرکت‌های بزرگ اروپایی، آمریکایی و چینی پول می‌دهند تا برایشان، ورزشگاه، سد، تاسیسات، فرودگاه و... بسازند! چون توان نیرو انسانی متخصص و فناوری ندارند. مهندس و شرکت ایرانی در کشورهای همسایه در رقابت با شرکت های بزرگ و سرمایه دار چینی، اروپایی و آمریکایی در تاجیکستان سد می سازد. در ارمنستان نیروگاه می سازد. در عراق راه و ورزشگاه می سازد. و با این کار ارز وارر کشور می‌کند. توان دارد‌. این قدرت است نه ضعف. داستان را برعکس راویت می‌کنید آقای دایی! شرکت های بزرگ خصوصی در جهان له له میزنند تا بازار بدست بیاورند ولی شما از اینکه مهندس و شرکت ایرانی در کشورهای دیگر قدرت حضور دارد داستان را کاملا برعکس جلوه میدهید. از طرف دیگر و هر دو ورزشکار ملی ما هستند. برای جامعه لحظات غرور و شادی خلق کرده اند‌. هر دو باید سَرجای خودشان باشند: ورزش جامعه نباید عقلش را به ورزشکار بدهد. همانطور که اروپایی ها عقل‌شان را به مسی و رونالدو نمی‌دهند. آنان نظریه پرداز، متفکر، اندیشمند، جامعه شناس، فیلسوف و دانشمند سیاسی نیستند تا با اظهار نظر آنان در کشور دو قطبی ایجاد شود. فقط ورزشکار برجسته ملی هستند و در تخصص خودشان باید بکار گرفته شوند. هرکس باید سرجای خودش باشد. نباید به هر بهانه ای در کشور یک صف بندی ایجاد شود. | عضوشوید👇 @kazeroon_nasr
🔻نتایج کتبی چند برابر ظرفیت آزمون استخدامی سازمان آتش نشانی کشور اعلام شد. لینک ورود به پروفایل👇 https://fire2.hrtc.ir/hrt/profile/ | عضوشوید 👇 @kazeroon_nasr
🔰 زنگ انقلاب در مدارس کازرون همزمان با سراسر کشور نواخته شد همزمان با آغاز چهل و ششمین بهار آزادی و تقارن دهه مبارک فجر با ایام فرخنده شعبانیه، مراسم زنگ انقلاب هماهنگ با مدارس سراسر کشور با حضور مسئولین شهرستان کازرون در دبیرستان متوسطه اول الزهرا (س) برگزار شد. در همین راستا صبح شنبه ۱۳ بهمن ماه ساعت ۹/۳۳ در همه مدارس شیفت صبح کازرون، زنگ انقلاب نواخته شد؛ که در مدرسه الزهرا(س) (متوسطه اول دخترانه) نیز با حضور فرماندار شهرستان، مدیر آموزش و پرورش کازرون، جمعی از روسای ادارات و مسئولین از مراسم جشن انقلاب برپا گردید. ▪️در این مراسم که با برنامه‌هایی همچون سرود نمایشی و همگانی، خوانندگی حماسی، رجزخوانی، شعرخوانی و خاطره گویی از دوران انقلاب اسلامی همراه بود، بخرد معاون استاندار و فرماندار شهرستان کازرون با اشاره به ویژگی‌های برجسته شهدا به ویژه شهدای دانش‌آموز و دانشجو، اظهار داشت: هرکدام از شهدا اگر امروز حضور داشتند، چه بسا مسئولی رده بالا در کشور می شدند و ما اینچنین شهدایی را در شهرستان‌مان کم نداشتیم. او ادامه داد: چنانکه شهید علی اکبر پیرویان یکی از این نمونه هاست که تحصیلات مدرسه را درخشان سپری کرد و با رتبه بسیار خوب پزشکی نیز در دانشگاه قبول شدند. اما به عشق دفاع از دین و میهنش و حفظ اقتدار وطن به جبهه حق علیه باطل شتافت و شربت شهادت را نوشید. بخرد گفت: شما دانش آموزان نیز سعی کنید از همین دوران مدرسه علاقه به شهرتان داشته باشید و برای سربلندی‌اش تلاش کنید. ▪️امیرحسین جمشیدی معاون مدیرکل و مدیر آموزش و پرورش کازرون آغاز جشن انقلاب مقتدر اسلامی را تبریک گفت و به ویژگی‌های ایران قوی اشاره کرد. وی ادامه داد: من یک ایرانی ام و به خودم می بالم چون در کشوری مقتدر زندگی می کنیم. چنانکه دشمن ۴۶ سال است با ما و کشورمان سر ستیز دارد اما میهن عزیزمان با قدرت و رأفت خود پایدار مانده و دنیا را مبهوت کرده است. جمشیدی با اشاره به اینکه اقتدار کشور، مرهون خون شهدا، ایثارگران و انقلابیون است، تصریح کرد: ما در شهری زندگی می کنیم که شهر شهداست. ۱۳۰۰ شهید در این شهر زندگی می کرده‌اند و و بیش از ۳ هزار جانباز داریم. امروز وظیفه ماست که نگهدار این انقلابی باشیم که با خون هزاران شهید و ایثارگران به ثمر رسیده است. او توصیه کرد: بدون شک امروز حفظ سنگر تعلیم و تربیت و موفقیت شما دانش آموزان عزیز، از مصادیق عمل به وصایا و توصیه های شهداست. در پایان این مراسم کیک جشن چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بریده و سپس توزیع شد. | عضو شوید👇 @kazeroon_nasr
. قسمت بیست و سوم با وجود حملۀ عراق، پدرم همچنان می‌رفت محل کارش‌‌‌. جاهایی مثل مخابرات و اداره آب و پالایشگاه نفت هنوز فعال بودند‌‌. یک لحظه به صورت او نگاه کردم، چشم‌‌های مشکی‌اش پر از تردید و سؤال بود‌‌‌. نگران پرسید: «چه خبر از خرمشهر‌؟» - جوون‌ها دارن خوب می‌جنگن‌‌، اما سلاح و پشتیبانی نیست‌‌‌. ما داریم از داخل ضربه می‌خوریم. ‌‌همان‌طور که حرف می‌زدیم دکتر آمد و زخم بینی‌ام را معاینه کرد‌‌. - رگ بینی باید سوزونده بشه وگرنه خونش بند نمی‌‌آد‌. همین کار را کردند و روز بعد از بیمارستان مرخص شدم‌‌. دوباره برگشتیم خانۀ شوهرخاله‌ام‌‌‌. یکی از رفقای پالایشگاهی‌ام همسایه‌شان بود‌‌‌. شب آمد عیادتم‌‌‌. زخم صورت و دستم را که دید با تأسف گفت: «نگاه کن چه بلایی سر خودت آوردی‌‌. برای کی‌؟ برای خرمشهری‌ها‌؟ به ما آبادانی‌ها چه مربوط؟» برایش توضیح دادم که عراقی‌ها برای اشغال یک شهر و چند تا روستا به خرمشهر حمله نکرده‌اند، می‌خواهند اسلام و انقلاب و کشور را نابود کنند‌‌، اما او حرف را عوض کرد‌‌. معتقد بود دفاع از خرمشهر فایده‌‌ای ندارد و فقط خودمان را هلاک می‌کنیم‌‌. با اینکه حدود دو سال از انقلاب اسلامی گذشته بود‌‌، هنوز عده‌‌ای بر مبنای عرب و عجم بودن قضاوت می‌کردند‌‌‌. بحث بیشتر فایده‌‌ای نداشت‌‌. بین مردم شایع شده بود خرمشهر سقوط کرده است‌‌. دیگر‌ نمی‌توانستم در خانه بمانم‌. صبح روز بعد می‌خواستم بروم که شوهرخاله مانعم شد‌‌‌. می‌گفت ممکن است رگ بینی دوباره پاره شود و خونریزی کند‌‌‌. تا ظهر تحمل کردم‌‌‌. خاله و شوهرش می‌گفتند رفتنم بی‌فایده است، چون با یک دست‌ نمی‌توانم بجنگم‌‌‌. بعد از ناهار پانسمان دستم را عوض کردم و محض احتیاط چند گاز بهداشتی گذاشتم داخل جیب شلوارم‌ و راه افتادم به‌سمت خرمشهر‌‌. نرسیده به پل در کوت شیخ سه تانک چیفتن کنار هم پارک کرده بودند‌‌. سر یکی از خدمه‌ها از داخل تانک اولی بیرون بود‌‌. رفتم سراغش و با تعجب پرسیدم: «شماها چرا اینجا وایسادین؟ چرا نمی‌رید داخل خرمشهر‌؟» - وضعیت شهر خیلی به هم ریخته‌ست‌‌. راحت زده می‌شیم‌. - خب تیر منحنی که می‌تونین بزنین؟ چرا از همین جا شلیک‌ نمی‌کنین؟ آه سردی کشید و سرش را تکان داد. - راستش این تانک‌ها اورهال نشدن‌‌. مهمات کافی هم نداریم برای اجرای آتش. حرصم گرفت‌‌. تانک‌ها را فقط برای نمایش آورده بودند آنجا‌‌. رفتیم روی پل‌‌. تعدادی از مدافعان شهر مشغول سنگر زدن بودند‌‌. چندتایشان را می‌شناختم‌‌. از آن‌هایی بودند که روزهای قبل در قسمت پلیس راه می‌جنگیدند‌‌. شایعاتی که در آبادان شنیده بودم در ذهنم تکرار شد‌‌‌. با خودم گفتم‌‌: یعنی تا اینجا عقب‌نشینی کردن؟ چطور تونستن به این خفت تن بِدن‌؟ با ناراحتی رفتم به‌طرف یکی از بچه‌ها‌‌‌. با دست راستم، که سالم بود، یقه‌اش را گرفتم‌. - چرا اینجا سنگر گرفتین‌‌. قضیه چیه؟ پلک‌هایش از خستگی و بی‌خوابی کامل باز‌ نمی‌شد‌‌. با صدایی گرفته گفت: «عراقی‌ها از کارون رد شدن‌‌. جادۀ آبادان‌اهواز رو هم گرفتن. دارن می‌آن.» بعثی‌ها در منطقۀ مارد روی رودخانه پل زده و خودشان را به دشت صاف شرق کارون رسانده بودند‌‌. حالا هیچ مانعی جلوی هجوم تانک‌‌‌‌هایشان نبود‌‌. می‌توانستند به‌راحتی کل خرمشهر و آبادان را دور بزنند و هر دو را محاصره کنند‌‌. بی‌خیال بچه‌‌های روی پل شدم و رفتم داخل شهر‌‌. فرمانداری نزدیک بود‌‌. برای اینکه از آخرین وضعیت دشمن و خودی باخبر شوم رفتم آنجا‌‌. چه ازدحامی بود‌! هرکسی چیزی می‌گفت. - پلیس راه رو گرفتن. - پادگان دژ سقوط کرده. - تعدادی از بچه‌ها سمت گمرک افتادن توی محاصره. - تانک‌ها اومدن توی شهر‌‌. جسد شهدای کوی طالقانی رو‌ نمی‌تونیم بیاریم عقب‌. انگار ‌‌هیچ‌کس به فکر دفاع از شهر و ایستادن جلوی دشمن نبود‌‌. اگر هم بود زمان و امکانات لازم برای اجرای طرح و ایده‌ها وجود نداشت‌. مهم‌ترین مسئله‌‌ای که در فرمانداری روی آن توافق کردند تخلیه مجروحان و پرسنل بیمارستان بود‌‌. کسی چیزی‌ نمی‌گفت‌‌، ولی پذیرفته بودند شهر در حال سقوط است و باید هرطور شده مردم و مدافعان را از تنها راه باقی‌مانده خارج کرد‌‌. عراقی‌ها نقاطی از شهر را که محل تجمع نیروها بود، با دقت گلوله‌باران می‌کردند‌‌. جاهایی مثل مسجد جامع، کوی طالقانی و ایستگاه راه‌آهن‌‌‌. معلوم بود ستون پنجم دشمن کارش را بلد است‌‌‌. عجیب‌‌تر اینکه بعضی زیرساخت‌‌های خرمشهر را‌ نمی‌زدند‌‌. مثلاً مخابرات، کارخانۀ صابون‌سازی و بیمارستان‌‌ ولی‌عصر(عج)‌‌. انگار خیالشان راحت بود که خرمشهر را می‌گیرند و از این امکانات استفاده می‌کنند‌.
برگشتم توی شهر‌‌. جنگ تن و تانک، کوچه‌به‌کوچه و خانه‌به‌خانه شده بود‌‌. هر گلوله تانکی که می‌آمد چندین نفر مثل گلبرگ گل پرپر می‌شدند‌‌. در همین حین یک ام113‌‌ ارتشی را دیدم‌‌‌. خودروی زرهی کارآمدی که موشک‌انداز‌‌ تاو روی سرش داشت به‌اضافۀ یک تیربار کالیبر پنجاه. ‌‌‌ می‌دانستم داخلش هم خمپاره‌انداز ۱۲۰میلی‌متری دارد‌‌‌. سرگردی که کلاه کاسکت مخصوص خدمۀ تانک پوشیده بود، ام 113 را می‌راند‌‌‌. نظامیِ رشید و باصلابتی به نظر می‌رسید‌‌‌. دویدم به‌طرفش و با صدای بلند گفتم: «جناب سرگرد چرا شلیک‌ نمی‌کنی؟» سرگرد زرهپوش را متوقف کرد‌‌‌. از همان بالا زُل زد به چشم‌هایم‌‌‌. انگار منتظر همین سؤال بود‌‌‌. با صدای بغض آلودی گفت: «همه نیروهام شهید شدن‌‌‌. مهمات ندارم‌‌‌. فقط خودم موندم و دو تا گلوله منور‌!» یکدفعه شانه‌هایش لرزید‌‌‌. سرگرد ارتشی با ‌آن‌همه ابهت و تجربه بیچاره و مستأصل شده بود‌‌‌. اشکش را با آستین لباس نظامی پاک کرد و دوباره ام۱۱۳ را گاز داد و از آنجا دور شد‌. *** دستور عقب‌نشینی از خرمشهر صادر شده بود‌‌. ناباورانه به معدود رزمندگانی که باقی مانده بودند نگاه می‌کردم‌‌‌. چشم‌‌‌‌هایشان از بی‌خوابی قرمز و ملتهب بود و سروصورتشان پر از دود باروت و خاک‌‌‌. بدن‌‌های تکیده‌شان زار می‌زد که خسته‌اند‌‌، اما عزمشان را جزم کرده بودند تا آخرین گلوله ام۱ و ژ۳ با تانک‌‌های عراقی بجنگند‌. بینشان ولوله افتاده بود که پل را بزنند یا نه‌‌. پل خرمشهر تنها راه ارتباطی بین این شهر به خون نشسته و خوزستان بود‌‌. اگر تانک‌‌های عراقی از آن می‌گذشتند آبادان را درو می‌کردند و دسترسی ایران به اروندرود به‌طور کامل قطع می‌شد‌‌. با وجود این من مخالف تخریب پل بودم‌‌. بدون محاسبه دقیق‌ نمی‌توانستیم این کار را انجام بدهیم‌‌‌. ما نه مهمات لازم را داشتیم نه فرد متخصصی که قادر به محاسبه و طراحی انفجار باشد‌‌. از این مهم‌تر هنوز سیدمحمد جهان آرا و نیروهایش داخل شهر بودند‌‌‌. هنوز رزمندگان بی‌نام‌ونشانی بودند که تک‌تک یا چندنفره گوشه‌‌ای سنگر گرفته و به امید رسیدن نیروهای کمکی مقاومت می‌کردند‌‌. هنوز بین غرش انفجار گلوله‌‌های توپ و خمپاره و تانک، صدای شلیک‌‌ ام۱و‌‌ ژ۳ مدافعان شهر می‌آمد‌. ‌‌هیچ‌کس نمی‌دانست چند رزمنده و مجروح و امدادگر در گوشه‌گوشۀ خرمشهر باقی مانده است‌‌. اگر پل زده می‌شد همه‌شان اسیر بعثی‌‌های گرگ‌صفت می‌شدند‌‌. تازه ما می‌توانستیم بعد از پل یک خط دفاعی ایجاد کنیم و جلوی نفوذ بیشتر اشغالگران را بگیریم‌‌‌. در آن وانفسا بحث بین مخالف‌ها و موافق‌ها بالا گرفت‌‌‌. هرکدام دلایل خاص خودشان را داشتند‌‌‌. نتیجه این شد که پل را نزنیم و تا می‌توانیم مقابل دشمن بایستیم‌. ناگهان باران گلولۀ خمپاره و توپ و راکت کاتیوشا روی سرمان شروع شد‌‌. انگار یک نفر ایستاده بود روی ساختمانی بلند و به عراقی‌ها گرا می‌داد کجا را بزنند‌‌. پنج هفته جنگ و گریز شهری رمق همه‌مان را گرفته بود‌‌. جان‌پناه کوچکی گیر آوردم و خزیدم داخلش‌‌. با خودم گفتم‌‌: یعنی ‌‌همه‌چیز تموم شد‌؟ ‌اون‌همه ایثار و جانفشانی بی‌فایده بود‌؟ لحظه‌‌ای پلک‌‌‌هایم را بستم و به روزهای گذشته فکر کردم‌‌‌. به مردمی که نان خشک و گوشت و خوراکی‌‌های باقی‌مانده در یخچال خانه‌شان را آورده بودند برای مدافعان شهر، به زنان و دخترانی که گوشۀ حیاط مسجدجامع بعد از پختن غذا و شستن ظرف‌ها نوار تیربار کالیبر پنجاه را فشنگ‌گذاری می‌کردند، و به ‌آن‌همه توپ 106میلی‌متری و اسلحه و مهماتی که در پادگان دژ به دست عراقی‌ها افتاده بود‌...
🇮🇷پاسداری، یک رسالت است و هدف آن حفظ ارزش های انقلاب اسلامی در ایران و همچنین پاسداری واقعی، قیام خونین کربلا در صدر اسلام به رهبری آقا ابا عبدالحسین (ع) و زنده نگهداشتن ارزش های اسلامی است. 🇮🇷روز پاسدار را خدمت همه پاسداران وطن تبریک می‌گوییم . | عضوشوید👇 @kazeroon_nasr
-بسم‌اللھ... بخونیم‌باهم...🤲🏻 اِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآوَبَرِحَ‌الخَفٰآءُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآء🌦 @kazeroon_nasr