-
عقل گفت : دشوارتر از مُردن چیست ؟
عشق گفت : فراق از همه دشوارتر است : )
" از خودمان بگذریم تا چیز های بزرگتری
به دست بیاریم "
تا بوده این اصل ثابت بوده ..
موفق شدن ، سختیش موقتیه
موفق نشدن ، سختیش مادام العمره!
انتخاب تو کدومه؟ 🤔
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📋 فرمول موفقیت لو رفت🤭
عینک نمیزد که بهش نگن عینکی
یبار جــلو پاشو ندیــد افــتــاد حــالــا
صداش میزنن لَنــگ بــرای خــودت
زنــدگی کــن و از حواشی دور باش
#نسخههای_خودسازی 🌱
آمیرزا جواد ملکی تبریزی میگفتند: 👇🏻
کسایی که در طول ماه رمضان خسته میشن
و دوســت دارن هرچــه زودتـر عید فطر بشه،
هـمــون کــســانی هــستــند کـه مــاه رجــب رو
مفت از دست دادند🥺💔:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آخر الــــزمان آنقـــدر به بـــلا دچـار میشوید که بفهـــمید تنها نداشــــته تان مهـــــدی موعـــد اســــت. ❤️
#اللهمعجللولیڪالفرج #امام_زمان
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه خوش درس وفا دادی یل خوش قدوبالا را
کربلایی مهرداد ملکی
✅ خوشبختی انسان در۶ چیزاست،
که همگی با یاد و اطاعت خدا ممکن میشود:
۱ .لذت....یامن ذکره حلو،جوشن کبیر
ای خدایی که ذکرت شیرین است
۲.عزت،یامن ذکره شرف للذاکرین
ای خدایی که ذکرت باعث عزت است
۳.آرامش،الا بذکرالله تطمئن القلوب
یادخداباعث آرامش است۲۸ رعد
۴.سلامتی،یامن اسمه دواء وذکره شفا
ای خدایی که اسمت،دوا وذکرت شفاست
۵.صبر وشرح صدر.
ذکرخدا باعث شرح صدر است.۹۷ تا ۹۹ حجر
۶.شادی.فبذالک فلیفرحوا.باقرآن شادباشید
🌸🍃🌸🍃
آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود.
در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان میریزد و مردگان جمع میکنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آنها نمیکند!!
جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟
جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که میگویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برای مردگان میآید؛
این کاغذها، براءت آزادی از آتش جهنم است.
پرسیدم: چرا شما استفاده نمیکنید؟
گفت: من پسری دارم که شبهای جمعه یک کاسه آب برای من میفرستد، این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند، میگذارم.
پرسیدم: اسم پسرت چیست؟
گفت: حسین و در نزدیکی صحن، بساط خرازی پهن میکند.
صبح که از خواب بیدار شدم، به نشانی ای که گفته بود رفتم و آن جوان را دیدم.
گفتم: شما پدر دارید؟
جواب داد: نه، مدتی است که از دنیا رفته است.
پرسیدم: برایش خیرات میفرستید؟ گفت: من چیزی ندارم، فقط شبهای جمعه یک کاسه آب به نیت او میدهم.
پس از شش ماه، دوباره همان منظره را در خواب دیدم؛ ولی این بار، آن مرد که از آن کاغذها برنمیداشت، برمیداشت.
پرسیدم: شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی میگذارم که کسی برایشان خیرات نمیکند، پس چرا حالا برمیداری؟
گفت: دو هفته است که آب برایم نیامده...
صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم، گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است.