🔻میبینه فلانی متاهله ها....
🔻میبینه زندگیش خوبه ها...
👈ولی سعی میکنه بره تو زندگیش
اسمشم میذاره داداش وآبجی😒
میگه؛ تو با همسرت باش
منم داداش یا آبجی
یکم باهم بحرفیم چیزی نمیشه که!!!
اما #شرافتت_کجااا_رفته !!!!😒
⛔️خیانت فقط زنا کردن نیست
خیانت یعنی :
❌👈احساست از غیر از همسرت تامین بشه
✨حواست جمع نباشه زمانی میفهمی که دیره و ارتباط با نامحرم تمام آرامش تو رو گرفته😣😣
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
روز شمار جمادی الثانی
َ ☀️
ِ 🌴 🍂
✏️روز بیست و هفتم:
1️⃣ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 116 هجری ﺟﻨﺎﺏ ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴﻦ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﺭﺩﻫﺎﻝ ﻛﺎﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ.(1)
ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﻰ ﭼﻬﻞ ﺣﺼﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻓﻴﻦ ﻛﺎﺷﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ، ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻣﺤﻀﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺭ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﺋﻰ ﻭ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻣﺎ ﻭ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺍﺣﻜﺎﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﺎ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﺪ.
ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩ، ﺟﻨﺎﺏ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﺳﻮﻟﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ، ﺭﻭﺍﻧﻪ ﻛﺎﺷﺎﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺳﻔﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺩﺭ ﻓﻴﻦ ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺪﺗﻰ ﺩﺭ ﺟﺎﺳﺐ ﻭ ﺧﺎﻭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﻛﺎﺷﺎﻥ -ﻛﻪ ﻓﻌﻠﺎً ﺩﺭ ﻛﻮﻯ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻛﻬﻨﻪ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ- ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺩﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﻣﺸﺮﻑ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.
ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﺋﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺣﺎﻟﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ، ﺗﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 114 هجری ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 116 هجری، ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻣﻮﺍﻟﻴﺎﻥ ﻭ ﻣﻨﺴﻮﺑﻴﻦ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ 27 ﺟﻤﺎﺩﻯ ﺍﻟﺜﺎﻧﻰ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎ 17 ﻣﻬﺮ ﻣﺎﻩ ﺷﻤﺴﻰ ﺑﻮﺩﻩ، ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﺮ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻗﺎﻟﻰ ﺷﻮﻳﺎﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﻯ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻫﻰ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﺒﺮ ﻣﻄﻬﺮﺵ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.
ﻫﻢ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺍﺏ ﺯﻳﺮ ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻘﺪﺱ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺑﺪﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺣﺪﻭﺩ ﺻﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﻬﺪﺍﻯ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺖ، ﻛﻪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﺳﻴّﺪ ﺷﻬﺎﺏ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻣﺮﻋﺸﻰ ﻧﺠﻔﻰ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.(2)
➖➖➖➖➖➖➖➖
❇ 📚 منابع:
1. ﺷﺮﺡ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻰ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻄﺎﻧﻌﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ: ﺹ 62. ﻣﺮﺍﻗﺪ ﺍﻟﻤﻌﺎﺭﻑ: ﺝ 2، ﺹ 82-79. ﺭﻭﺿﺎﺕ ﺍﻟﺠﻨّﺎﺕ: ﺝ 4، ﺹ 212
2. ﺑﻪ ﻛﺘﺎﺏ "ﻧﻮﺭ ﺑﺎﻫﺮ" ﺗﺄﻟﻴﻒ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻣﺮﻧﺪﻯ ﻭ "ﺍﺟﺴﺎﺩ ﺟﺎﻭﻳﺪﺍﻥ" ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻰ ﻧﺠﻔﻰ ﺍﺟﺴﺎﺩ ﻣﻄﻬﺮ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺷﻮﺩ.
➖➖➖➖➖➖➖➖
برف را ببین! اگر تند و شلاقی ببارد، نمی نشیند.
برف وقتی می نشیند که آرام و نرم ببارد.
حرف هم مثل برف است؛ اگر به قول قرآن کریم نرم و لَیِّن باشد بر دل می نشیند و دلنشین خواهد شد.
به همین خاطر خداوند به موسی و هارون فرمود: حال که پیش فرعون می روید با او نرم سخن بگویید.
یعنی اگر تند و خشن بگویید او بر نمی تابد، و بر دل سنگ او نخواهد نشست.
کلام و سخن حافظ چرا بر دل ها می نشیند، چون نرم است، مثل مخمل و حریر.
ببین وقتی که می خواهد بگوید با هر کس ننشین چه لطیف و چه نرم می گوید:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی.
مثل شاخه های گیلاس، محمدرضا رنجبر
#یک_جرعه_کتاب
زیبا_زندگی_کن 🦋
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸به تو چه که او را عوض کنی؟🔸
یکی از مسائلی که عموماً میآیند و از من سؤال میکنند، «#افسردگی » است.
میگوید در خانه، افسرده هستم. به او میگویم به خاطر این است که تو میخواهی خانمت را عوض کنی، خانمت هم میخواهد تو را عوض کند. نه تو میتوانی او را عوض کنی، نه او میتواند تو را عوض کند!
وقتی احساس میکنی نتوانستی، #احساس_شکست میکنی؛ احساس شکست که کردی، احساس افسردگی میکنی.
چرا اصلاً چنین ارادهای میکنی؟ به تو چه که او را عوض کنی؟ شما باید وظیفه خودت را انجام بدهی. شما خودت را خوب کن، او خودش خوب میشود؛ او را خوبش نکن.
این [عاملی] که انسان را وادار میکند به دیگران هی گیر بدهد، گیر بدهد را ریشهیابی کنید. همین گیردادنهای زیادی موجب این میشود که بچهات حتی از نماز متنفر بشود. چرا این کار را میکنی؟
زیبا_زندگی_کن 🦋
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺#آیت_الله_مجتهدی(ره)؛
ملاعلی همدانی رفت مشهد خدمت اقای نخودکی و به ایشان گفت مرا موعظه کن.
ایشان گفت؛ ○" مرنج و مرنجان " ○
گفت: خب مرنجانش راحت است,
کسی را نمیرنجانم ولی مرنج را چه کنم؟
ایشان جواب داد خودت را کسی ندان,
عیب کار ما این است که ما خودمان را کسی میدانیم. تا کسی به ما میگوید بالای چشمت ابروست عصبانی میشویم.
وقتی خودمان را کسی بدانیم,
از همه می رنجیم...
زیبا_زندگی_کن 🦋
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
تقویم نجومی اسلامی
✴️ شنبه 👈1 بهمن /دلو 1401
👈 28 جمادی الثانی 1444👈21 ژانویه 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🕋 طواف دادن پیامبر صلی الله علیه و آله دور کعبه توسط عبد المطلب و سپردن او به دایه (حلیمه سعدیه سلام الله علیها) برای طی کردن دوران شیرخواری در طفولیت.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز مبارک و خوبی برای امور زیر است :
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅خواستگاری و عقد و ازدواج.
✅خرید رفتن.
✅فروش اجناس.
✅دیدار روسا و مسئولین.
✅و تهیه مایحتاج منزل خوب است.
👶زایمان مناسب و نوزادش زیبا و دوست داشتنی و روزی دار خواهد شد.
🚖 مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز۹ مناسبی برای امور زیر است:
✳️کندن چاه و آبراه.
✳️عمل جراحی.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️امور شراکتی و شراکت.
✳️برداشت محصول.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️و وام و قرض نیک است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
👩❤️👨 امشب : ممکن است فرزند گروهی را به هلاکت برساند.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉💉 حجامت.
خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،موجب قوت دل می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 29 سوره مبارکه "عنکبوت"است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود .ان شاءالله و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(صل الله علیه وآله وسلم). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
وقتی که بیایی...
تو از دل عمیقترین چاه دلتنگی برون خواهی آمد و بوی پیراهن یوسفیات چشمهای منتظرمان را همچو یعقوب بینایی میبخشد.
تو قفل بستهٔ کعبه را خواهی گشود، وقتی که بر دیوار بلندش تکیه میزنی و طنین فریاد «انا بقیة الله» تو ابرهای سنگین جهالت و تردید را از هم خواهد پاشید.
وقتی که بیایی بهار خواهد شد.
#شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
#قسمت_بیستم_و_نهم (جایزه سر شاهرخ)
قضیہ ڪلہ پاچہ و #گوش بریدنهاے فرماندهاے دشمن بد جورے باعث ترس #بعثے ها شده بود.
یکے از بچہ ها ڪہ اخبــار مهــم را از رادیو عراق می شنید و براے #سید_مجتبے_هاشمے مےآورد یہ بار تا مرا ديد گفت:
يازده هزار دينار چقدر مي شــہ !؟
با تعجب گفتم:
نمي دونم، چطور مگہ !؟
گفــت:
الان #عراقيہـا در مورد #شــاهرخ صحبت مي کردنــد !
با تعجب گفتم:
#شاهرخ خودمون ! فرمانده گروه پيشرو ؟!
گفــت:
آره حســابـے هم بہـش فحش دادنــد. انگار خيلـے ازش ترســيدند. گوينده #عراقے مي گفت:
اين آدم شبيہ #غول ميمونه. اون آدم خواره هر کے سر اين جلاد رو بياره #يازده_هزار_دينار جايزه مي گيره ...!!
چند روز بعد #سید_مجتبے با #شاهرخ رفتند براے شناسایے قرار بود عملیات بشہ. اونا چند ساعتے طول کشیده بود ڪہ رفتہ بودند و خبرے ازشون نبود.
راديو #عراق هم اعلام کرد یکے از فرماند هان بہ نام #سید_مجتبے را اسیر گرفتیم،
همہ ے بچہ ها ناراحت بودند و از اونجایـے ڪہ براے سر #شاهرخ جایزه تعین کرده بودند نگرانـے همہ بیشتر شده بود.
بعد از چند ساعت صداے #صلوات بچہ ها بلند شد. #سید_و_شاهرخ از شناسایـے برگشتند.
صبح فردا جلســہ اے با حضور فرماندهان برگزار شد و در آخر قرار شــد در غروب روز #شانزده_آذر نيروهاے فدائيان اسلام با عبور از خطوط #مقدم نبرد در شــمال شرق #آبادان بہ مواضع دشمن حمله کنند . ســہ روز تا شــروع #عمليات مانده بود . شــب جمعہ براے #دعاي_کميل به مقر رفتیم #شــاهرخ ، همہ نيروهايــش را آورده بود . رفتار او خيلے عجيب شــده بود . وقتے #ســيد دعاے کميل را مي خواند #شاهرخ بہ شدت گریہ مے کرد.
دستانش را بہ سمت آسمان گرفتہ بود مرتب مےگفت:
#الهے_العفو ... #سيد خيلے ســوزناك مي خواند.
آخر دعا گفت: عمليات نزديڪہ، خدايا اگہ ما لياقت داريم ما رو پاک کن و #شــهادت رو نصيبمان کن.
#شاهرخ هم سرش را گذشت روی سجده و بلند بلند گریہ می کرد.
بچہ هایـے ڪہ از گذشتہ #شاهرخ خبر داشتند مانده بودند ڪہ دم مسیحایـے امام با #شاهرخ چہ کرده است.
صبح فرداش یکے از خبرنگاران تلوزیون بہ منطقہ آمد و با همہ مصاحبہ کرد.
وقتے مقابل #شاهرخ رسید از او پرسید چہ آرزویـے دارے؟
#شاهرخ بدون مکث گفت:
پیروزے نہائے براے رزمندگان اسلام و #شہـادت براے خودم.
#ادامه_دارد
#شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
#قسمت_سی_ام ( وصـال)
عصر روز يڪشنبہ #شــانزدهم_آذر پنجاه و نه بود.
#سيد_مجتبے همہ بچہ ها را جمع ڪرد و گفت:
برادرها، امشــب با يارے خدا براے آزادسازے #دشت_و_روستاهاے اشغال شده حرڪت مي کنيم.
#شــاهرخ_ضرغام هم معاونت اين عمليات را بر عهده دارند.
شاهرخ اون چند روز خيلے تغيير ڪرده بود.هميشہ #لباسهاے_گلے داشت.
موهاش بہ هم ريختہ بود. مرتب هم با بچہ ها #شوخے مي ڪرد و مےخنديد اما حالا ! سر بہ زير شدہ بود و ذڪر مے گفت.
#حمام رفتہ بود و #لباس_تمیز پوشيده بود. #سيد_مجتبے هم متوجہ تعقیرات اون روز #شاهرخ شده بود. #سید براے لحظاتے در چهره #شاهرخ خيره شد. بعد بہ من گفت:
از #شاهرخ حلاليت بطلبيد، اين چهره نشون ميده ڪہ #آسمونے شده، مطمئن باشيد ڪه #شهيد مي شہ !
شب #عملیات، آزاد سازی شروع شد. بچه ها بی وقفہ در حال مبارزه بودند. ســاعت #هشــت صبح بود. ســنگرها و خاڪريزها تصرف شده بود.نيروے #پشــتيبانے هم نبود. هر لحظہ احتمال داشت ڪہ همگے محاصره شويم.
ســاعتے بعد احساس ڪردیم زمين می لرزد. #تانڪـهاے عراقے به ســمت ما مي آمدند. تا چشم ڪار مي ڪرد #تانڪـ بود ڪه به سمت ما مي آمد.
ســنگر ما ڪلا روے هم شــش گلولہ -#آرپيجے داشــت اما چند برابر آن #تانڪـ مي آمد.
هر گلوله براي چند #تانڪـ ؟!! ترسيده بودم
#شاهرخ با آرامش گفت:
چرا ترسیدی ؟! #خدا بخواد ما #پيروز مي شيم.
ســاعت نه صبح بود. #تانڪهاے دشــمن مرتب شــليڪ مي ڪردند. فاصله #تانڪها با ما ڪمتر از #صد_متر بود. #شاهرخ در حال زدن آرپےجے بود. پرسيد چقدر گلولہ داریم ؟!
گفتم:
این آخرے بود . گفت:
توے اون یڪے سنگر یڪے هست. برو بیار.
هنوز چند قدمی دور نشده بودم ڪہ صدایے شنیدم. چیزے ڪہ دیدم باور نمے کردم.
#ادامه_دارد ...