eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸🇮🇷』
1.1هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
400 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 فوروارد قشنگترہ:) تبلیغات♥️ https://eitaa.com/AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
کتاب حاج قاسم۲ تکلمه‌ای است بر کتاب حاج قاسم. این کتاب تلاش دیگری است برای مکتوب‌سازی سیره عملی ایشان که این بار علاوه بر خاطرات آن سپه‌دار، خاطراتی از زبان همرزمانش درباره او در سال‌های دفاع مقدس روایت و تدوین شده است ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
کتاب «سه نیمه سیب» به ماجرای دو برادر شهید مدافع حرم در سوریه با نام‌های مصطفی و مجتبی می‌پردازد. این دو برادر، ایرانی و ساکن قاسم‌آباد مشهد هستند که هرچه تلاش می‌کنند تا از طریق راه‌های قانونی به سوریه بروند، به نتیجه نمی‌رسند؛ در نهایت در سال ۹۴ در پوشش مدافعان افغانستانی با نام‌های بشیر و جواد رضایی راهی سوریه شده و بعد از چند ماه در یک زمان به شهادت می‌رسند. این دو شهید بعد از شهادت با همان نام‌های مستعار وارد ایران می‌شوند. وقتی مسوولان پیگیر آدرس خانواده این دو شهید می‌شوند، متوجه می‌شوند که آدرسی که آنها قید کرده‌اند، اشتباه است. در نهایت با اطلاعاتی که از گوشی همراه یکی از این دو برادر استخراج می‌کنند، شماره‌ای از خانواده می‌یابند و به آنها اطلاع می‌دهند ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
در ماجرای سیل سال ۱۳۹۸ گروه‌های مختلفی شروع به کمک‌رسانی و بازسازی مناطق سیل‌زده کردند. یکی از این گروه‌ها «جمعیت امام رضایی‌ها» به هدایت حاج حسین یکتا بود. حاج حسین یکتا یکی از رزمنده‌های دوران جنگ است که این روزها هم در عرصه‌های مختلف شروع به جهاد کرده است. زینب عرفانیان در کتاب مربع‌های قرمز خاطرات هشت سال جنگ حاج حسین یکتا را روایت کرده است. این کتاب که در شهریور ۱۳۹۹ منتشر شد، به سرعت توسط رهبر تقریظ شد و به طبع مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت. ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
یکی از جدیدترین کتاب‌های مرتبط با موضوع دفاع مقدس، کتاب خط مقدم است که در پاییز ۱۳۹۹ منتشر شد. در این کتاب فائضه غفار حدادی سعی کرده برشی از زندگی شهید طهرانی مقدم را روایت کند. شهید طرهرانی مقدم در سال‌های ۶۳ تا ۶۵ یگان موشکی ایران تشکیل داده است. ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗 💗 محمد سریع به اتاق برگشت و با دیدن کمیل که با سختی و درد در حال پوشیدن پیراهنش است،به سمتش رفت و گفت: ــ داری چیکار میکنی؟ ــ دایی چرا برگشتی؟برو دنبال سمانه ــ بهش نرسیدم،بعدشم نمیشد تورو تنها بزارم کمیل به سمت در رفت که محمد بازویش را گرفت: ــ کجا داری میری با این زخمت ــ حال من خوبه دایی ــ کمیل بشین استراحت کن خودم میرم کمیل کلافه گفت: ــ دایی من نگران سمانه ام ،اون الان بربرداشت کرده باید بهش بفهمونم قضیه چیه ــ باشه خودم میرم دنبالش ــ یا میزارید بیام بهاتون،یا بدون شما میرم **** کمیل عصبی گوشی را کنار دنده پرت کرد و زیر لب لعنتی گفت. محمد فرمون را چرخاند و نگران نگاهش کرد. ــ آروم باش اینجوری که نمیشه ــ چطور آروم باشم ساعت۱۲شبه ،تنها رفت بیرون از کجا مطمئنید اون عوضیا همون اطراف نبودن محمد خودش هم نگران بود ولی نمی خواست جلوی کمیل چیزی بگوید ،سریع شماره خواهرش را گرفت. ــ الو سلام فرحناز جان،خوبی؟ محمود خوبه؟ ــ ...... ــ سلامت باشی ،سلام میرسونن ،میگم سمانه هستش؟هرچقدر زنگ میزنم گوشی اش در دسترس نیست کمیل زیر لب آرام ذکر میگفت و منتظر خبر خوشی از محمد بود. ــ ...... ــ آها خیلی ممنون اجی،پس برگشت بهش بگو بهم زنگ بزنه ــ..... ــ یا علی ،خداحافظ تماس را قطع کرد و نگاه ناراحتش را به کمیل دوخت ،صدای کمیل که از عصبانیت و نگرانی میلرزید اتاقک ماشین پیچید. ــ حتما اتفاقی براش اتفاقی افتاده ،باید به بچه های گشت خبر بدم ــ آروم باش کمیل،سمانه بچه نیست،حتما یکم دیگه میره خونه ــ پس چرا گوشیشو جواب نمیده؟ ــ الان هم عصبیه هم ناراحت،حرفایی که شنید کم چیزی نیستند ــ اما من منظورم اونی که فکر میکنه نبود ــ میدونم اما اون الان اینطوری برداشت کرده 🍁فاطمه امیری زاده🍁