6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔ٺو هفتہ اے دوبآر گـریہ میکنے برام
😔ٺو هفٺہ اے دوبآر ٺوبہ میڪنے به جام
اللهم عجل لولیڪ الفرج
کلید بهشت 🔑🌹🕊
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
3.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹در زندگی صبور باشیم!
🔸 #استاد_عالی
👌 تلنگری زیبا برای همه ما
کلید بهشت 🔑🌹🕊
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟در دنیا خوشبین باشیم
🎙 #استاد_عالی
کلید بهشت 🔑🌹🕊
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📿🌺🍃
🌺
❇️ دو ذکر مجرب برای رفع مشکلات مالی
💠 ذکر اول
📿 ذکر استغفار
✨استغفرالله ربی و اتوب الیه✨
✍ درباره اثرگذاری این ذکر در بحث های مالی و رفع مشکلات، نیازی به سند حدیثی نیست، چون آیه قرآنی در این باره داریم، سوره نوح، آنجایی که حضرت نوح علیهالسلام به قوم خود میگوید: استغفار کنید تا خدا آسمان و زمین را بر شما ببارد و شما را با مال و اولاد یاری کند.
👈 تا دلتان بخواهد میتوانید جستجوی حدیثی کنید و روایات متعدد و توصیه بزرگان دین درباره زیاد گفتن این ذکر (مثلا 500 تا هزار بار در روز) و اثر رفع مشکل مالی آن را ببینید که چون سند قرآنی آن را دادیم، نیازی به سند روایی آن نیست.
این ذکر عدد خاصی ندارد و هر مقدار که توانستید بگوئید.
💠 ذکر دوم
✨اللهم أغنِنی بِحلالِکَ عن حَرامِک و بِفَضلِکَ عَمَّن سِواک✨
✍ این ذکر را هم آیت الله بهجت رحمهاللهعلیه توصیه کردند برای زیادی روزی (به این ترتیب که اول یک صلوات بفرستید و بعد 110 بار این ذکر را بگوئید و بعد دوباره یک صلوات)
📚 سایت ایشان
✍ آیت الله شبیری زنجانی فرمودند که شیخ بهائی که خودشان اعجوبه زمان بودند و ذکرهای زیادی را به دیگران توصیه می کردند، این ذکر را بعد نمازهای خودشان با هر عدد دلخواهی، برای رفع مشکلات مالی خودشان میخواندند و اثر عجیب وزیادی می دیدند.
📚 جرعه ای از دریا، ج 4
👌 اما فراموش نکنید که این ذکرها در کنار کار و تلاش و عمل فایده خواهند داشت، این طور نباشد که طرف کاری نکند و بنشیند ذکر بگوید و بعدش هم اثری نبیند و بدبین بشود.
به قول معروف از تو حرکت، از خدا برکت.
کلید بهشت 🔑🌹🕊
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟اگر مَردی چهاررکعت نماز بخون..
هیچ چیزی مثل نماز بینی شیطان رو به خاک نمی ماله🍂
🎙استاد رائفی پور
#درس_اخلاق
کلید بهشت 🔑🌹🕊
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماز_شب
🌼یک کلمه!!! نمازشب بخوان⭐️
🎙استاد فاطمی نیا
هر شب به عشق #امام_زمان نمازشب بخوانیم💝
#نمازشب یادتون نره🌹
کلید بهشت 🔑🌹🕊
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@kelidebeheshte
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
677.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*💠 السَّلامُعَلَیڪَیابَقیھاللّہ.*
*💠اٰللـٌّٰهًٌُمٓ صَلِّ عٓـلٰىٰ مُحَمَّدٍ وُاّلِ مُحَمَّدٍ وٓعٓجٓلِ فٓرٰجٰهٌٓمّ*
🌺امروز از نماز اول ماه هدیه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فراموش نشود👇
امام جواد ع : هر کس نماز اول ماه را بخواند سلامتی تمام آن ماه را خریده است
🌸 کیفیت اقامه👇
در رکعت اول بعد از حمد ۳۰ مرتبه سوره توحید
در رکعت دوم بعد از حمد ۳۰ مرتبه سوره قدر
و بعد از نماز صدقه به هر اندازه ای که میسر می باشد
💠بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ💠
💗#عقیق💗
#قسمت_پانزدهم
خم شدم و همانجا پیشانی اش را بوسیدم و دم گوشش گفتم: غصه نخور مامانی!
خندید. میدانستم خیلی دوست دارد مادر صدایش کنم! حقش بود مادر صدا شود این بهترین غیرمادر اما عین مادر دنیا.اما ....
سفره که جمع شد مامان عمه و پریناز و بابا دور هم نشستند تا درباره سفر اخیرشان به خانه مادر زن بابا حرف بزنند.ابوذر خودش را با کانال های تلویزیونی مشغول کرده بود و کمیل هم برای سامره قصه میخواند تا خوابش ببرد! لبخندم آمده بود!چه عجب این برادر یک بار با دل این خواهر کوچک راه آمد.
چای آن سه نفر را برایشان گذاشتم و یک چای لیوانی برای ابوذر بردم و کنارش نشستم. نگاهش کردم. نگاهم نکرد! عجیب مشغول بود نگاهش این روزها. کنترل را گرفتم و کانال را عوض کردم.
اعتراضی نکرد. معلوم بود نگاه می کند ولی نمیبیند. چایم را برداشتم و جرعه ای نوشیدم. صدای تلویزیون را بلند تر کردم و گفتم: نمیخوای بگی؟ الآن خیلی وقته حبسش کردی؟
گیج سرش را برگرداند و نگاهم کرد. لبخند زدم و توت خشک شده را به دهانم گذاشتم: یه چیزی میخوای بهم بگی ولی نمیگی! حرف حبس شده پشت نگاهتو میگم.
چشمهایش را میبندد و گردنش را میدهد عقب تکیه به قسمت فوقانی مبل به دروغ میگوید: نه چیزی نیست.
میگویم: دروغ گناه کبیره است حاجی جون! همین شماها آبروی آخوندا رو بردید دیگه.
تلخندی میزند: خب چی بگم؟
با هیجان تصنعی میگویم: بزار من حدس بزنم! عاشق شدی نه؟
ناگهانی چشمهایش را باز میکند و خیره نگاهم میکند! بلند میخندم آنقدر که سرهای جمع سه نفره به سمتم برمیگردد! دستم را جلوی دهنم میگیرم و معذرت خواهی میکنم از آن سه فردی که میدانم.
عشق میکنند با صدای قهقه ام! ابوذر که میبیند هوا پس است دستم را میگرد و به تراس می برد.
هر بار که نگاهش را به یاد می آورم خنده ام میگیرد! دستش را روی صورتم میگذارد و عصبانی میگوید: زعفران!!! بسه دیگه!! نمیگوید زهر مار میگوید زعفران! خیلی وقت است که با حاج رضاعلی و رفقایش قرار گذاشته حرف بد نزند و بد دهنی نکند! با زور و زحمت قورت میدهم خنده ام را و با لبخند ته مانده آن خنده
میگویم: خب تعریف کن کی هست؟
نگاهم میکند و سکوت میکند بعد سرش پایین می اندازد و دستهایش را داخل جیب هایش میکند
و میگوید: از دخترای دانشگاهه ترم اولیه. تو انجمن باهاش آشنا شدم. ادبیات میخونه.
برادر کوچکم عاشق شده بود! ابوذر عاشق شده بود. آه خدای من چقدر سرم شلوغ شده این روزها! این دیگر جزو برنامه ام نبود.
دستم را دور گردنش می اندازم و میگویم: باریک الله! خوبه نه خوشم اومد! همیشه فکر میکردم آخر آخرش پریناز یه دختر برات پیدا میکنه میرید خواستگاری و مزدوج میشی! ولی خوشم اومد تو هم کم بیش فعال نیستی.
میخندد و هیچ نمیگوید. روی نوک دماغش میزنم و میگویم: راستی چرا به کسی نمیگی؟ خب بگو پری واست آستین بالا بزنه! میدونی که منتظره لب تر کنی!
پوفی میکشد و کلافه میگوید: نمیشه آیه نمیتونم! اصلا نمیدونم اینکار درسته یا نه! دختره یه پدر تاجر داره! از این بازاری های به نام! صبحا با سانتافه میرسوننش بعد از ظهرا با جگوار میان دنبالش ! من عمرا بتونم همچین زندگی ای براش بسازم!! اصلا عرفم بیخیال شم شرع و دین خدا میگه وظیفه اته در شان زنت براش زندگی بسازی! منم نمیتونم.
دستم را از دور گردنش بر میدارم و رو به رویش می ایستم به چشمهایش نگاه میکنم تردید را میخوانم: ابوذر تو راست میگی حرفت کاملا منطقیه ولی تو که هنوز چیزی نگفتی با دختره صحبت کن شاید کنار اومد. توکل کن به خدا!
نام توکل را که میشنود لبخند میزند زیر لب چند بار توکل را زمزمه میکند و بعد بی ربط میگوید: تا حالا گردو بازی کردی؟
تعجب میکنم: نه چی هست؟
پوزخند میزند و میگوید: همین کاری که تو پیشنهاد کردی!
چشمهایم گرد میشود: چی میگی ابوذر! منظورت چیه؟