eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸🇮🇷』
1.2هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
400 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 فوروارد قشنگترہ:) تبلیغات♥️ https://eitaa.com/AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💗💗 دفعه سوم بود و مادر شوهرى هم در كار نبود تا زير لفظى عروسش را بدهد، حسين احساس كردم چيزى در دستانم گذاشت، زير چادر سپيد به كف دستم نگاه كردم. یک جفت گوشواره ظريف و زيبا از طلا و سنگ زمرد، با عشق خالص و حقيقى سر بلند كردم: بله... هيچكس كل نكشيد و هلهله نكرد. صداى پدرم از گوشه اى بلند شد: - مبارک باشه. بعد گلرخ جلو آمد و ضمن بوسيدن صورتم، گردنبند زيبا و سنگينى به دور گردنم بست. پدرم هم جلو آمد و كيسۀ كوچكى به دستم داد. مادرم نيامده بود و در آن لحظه اصلا برايم اهميتى نداشت. سرانجام به خواست دلم رسيده بودم. ليلا و شادى هم در گوشۀ سالن محضر ايستاده بودند. نوبت به امضا كردن دفتر رسيده بود، بوى اسفند فضا را پر كرده بود. در كنارى، على دوست صميمى حسين به همراه پدرش ايستاده بودند، شاهدان حسين! پدر و سهيل هم شاهدان من بودند. تصميم گرفته بوديم هيچ جشنى برگزار نكنيم. حوصله اخم و تخم مادر و پدرم را نداشتم. حسين هم كسى را نداشت كه به عروسى دعوت كند، مى ماند فاميل پرمدعاى من، كه همان بهتر اصلا به جشنى دعوت نمى شدند كه تا ماهها پشت سرمان حرف بزنند و ايراد بنى اسرائيلى بگيرند. شب قبل وقتى حسين مى خواست برود، به دنبالش تا حياط رفتم. موقع خداحافظى گفتم: - آخرش مهر من رو معلوم نكردى... حسين دستپاچه گفت: راست مى گى، خوب خودت بگو، هر چى تو بگى. كمى فكر كردم و كنار استخر نشستم. حسين هم كنارم نشست. دستم را بلند كردم و گفتم: - یک جلد قرآن... حسين سرى تكان داد: خوب، ديگه؟ - چهارده شاخه گل مريم... - خوب؟ انگشت سومم را بلند كردم: یک شاخه نبات... حسين منتظر نگاهم كرد. كمى فكر كردم و با خنده گفتم: صد و بيست و چهار هزار... حسين متعجب گفت: سكه؟ قهقهه زدم: نه، بوسه! حسين نگاه عجيبى به من انداخت و گفت: بوسه؟ اون هم صد و بيست و چهار هزار تا؟ با لبخند گفتم: بله، اگر یک موقع خواستى طلاقم بدى بايد مهريه ام رو تمام و كمال بپردازى، اون موقع صد و بيست و چهار هزار بوسه به نيت صد و بيست و چهار پيغمبر، شايد تو رو از تصميمت منصرف كنه، بعد از صد هزارمين بوسه، با من آشتى می كنى و از طلاقم منصرف مى شى... حسين به خنده افتاد : قبوله، ولى اين آخرى بين خودمون مى مونه، باشه؟ سرى تكان دادم: باشه، ولى يادت نره. دوباره به اطراف نگاه كردم. پدر و سهيل داشتند دفتر را امضا مى كردند. پدر على، كه مرد مسن و جا افتاده اى بود، جلو آمد ريش و سبيل سفيدى داشت با ابرويى پرپشت و چشمان نافذى كه ناخودآگاه مى ترساندت. دستش را دراز كرد و دست حسين را گرفت. بعد خم شد و سر حسين را بوسيد: مباركت باشه، پسرم. الهى به حق على (ع)، خوشبخت بشى. بعد رو به من كرد: به شما هم تبریک مى گم دخترم... جعبه اى به طرفم دراز كرد: قابلى نداره. گرفتم و آهسته تشكر كردم. بعد ليلا جلو آمد. دستبند پهن و زيبايى با نگين هاى درشت برليان دور دستم بست و گفت: انشاءالله خوشبخت باشيد. اميدوارم سالهاى سال زير سايه حضرت على (ع)، كنار هم خوشبخت و سعادتمند باشيد... با بغض گفتم: شرمنده كردى ليلا جون... شادى هم گردن آويز زيبايى به گردنم انداخت و تبريک گفت. قرار بود بعد از محضر، يكسره به فرودگاه برويم. حسين براى مشهد بليط گرفته بود و اصرار داشت اول به پابوس امام رضا (ع) برويم و بعد وارد خانه شويم. پدرم یک چک با رقم بالا به من داده بود تا به انتخاب خودم، جهيزيه بخرم. كمى دلم گرفت ولى حرفى نزدم. عاقبت كارها به پايان رسيد و با همه خداحافظى كرديم. سهيل و گلرخ تا فرودگاه همراهى مان كردند، اما پدرم و بقيه همراهان از جلوى محضر خداحافظى كردند و رفتند. نمى دانم چرا انتظار داشتم مادرم، حداقل در آخرين لحظه ها براى خداحافظى با تنها دخترش به فرودگاه بيايد، تا موقع سوار شدن به هواپيما، چشم انتظار بودم، اما بيهوده بود، چون مادرم نيامد. ساک كوچكى همراهم آورده بودم. به دنبال حسين، سوار هواپيما شدم. وقتى هواپيما از زمين بلند شد، حسين چشمانش را بست و زير لب شروع به دعا خواندن كرد. بعد از چند دقيقه چشم گشود و با لبخند به من خيره شد. منهم لبخند زدم. خم شد و در گوشم گفت: تو ديگه مال من شدى، از امروز تا آخر دنيا بايد بدوم تا بتونم نذرهايم را ادا كنم. با تعجب پرسيدم: چه نذرى؟ حسين خنديد: هزار جور نذر و نياز كردم تا تو رو به دست بيارم، حالا بايد اداش كنم. از خستگى چشم روي هم گذاشتم. نفهميدم چقدر گذشته بود كه با صداى حسين به خود آمدم: - مهتاب، بلند شو عزيزم، رسيديم. با عجله بلند شدم و ساكم را برداشتم، خواب آلود گفتم: چقدر زود... - يكساعته خوابيدى خانوم! باورم نمى شد، به نظرم فقط لحظه اى چشم هايم را بسته بودم. با خيال راحت در تاكسى نشستم .... 🍁نویسنده تکین حمزه لو🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قضا و قدر الهی... ✍استاد عالی 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
...~ ✍امام علی (علیه السلام) : دوستی بهتر از حفظ زبان. و لباسی زیبا تر از تقوای الهی. و مالی ارزنده تر از قناعت و میانه روی در خرج های زندگی. احسانی بر تر از گفتار نیکو و حکمت آمیز و غذایی گوارا تر از فرو خوردن خشم نیافتم... 📚نصایح، صفحۀ ۲۲۳ 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴عاقبت عجیب یک ثروتمند ورشکست شده ...! ‌🎙 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎇نماز شب 🏴حضرت زینب (سلام الله علیها) الگوی عبادت و شب زنده داری 🖤🖤🖤🖤🖤🖤 امام سجاد (علیه السلام) می فرماید : «عمه ام زینب (سلام الله علیها) با تمام مصیبت هایی که بر ما وارد شده بعد از کربلا تا شام هیچ گاه نوافل خود را ترک نکرد.» هم چنین روایت شده است که چون امام حسین (علیه السلام) برای وداع نزد خواهر آمد، از جمله سخنانی که به او گفت این بود که فرمود:«یا اختاه! لاتنسینی فی نافلة اللیل» خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش نکن. برخی مورخان نقل کرده اند که شب زنده داری حضرت زینب (سلام الله علیها) در تمام عمرش ترک نشده است. امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: «در شب یازدهم محرم، عمه ام زینب (سلام الله علیها) را دیدم که در محل نماز نشسته و مشغول عبادت است.» در جای دیگری می فرماید: «عمه ام زینب (سلام الله علیها) همه ی نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیرها، از کوفه به شام ایستاده می خواند و در بعضی از منازل نشسته می خواند و این به خاطر گرسنگی و ضعف او بود، زیرا سه شب بود که غذایش را بین اطفال تقسیم می کرد، زیرا آن مردمان سنگدل شبانه روز یک قرص نان بیشتر نمی دادند.» از فاطمه صغرى ، دختر امام حسين (ع ) روايت شده كه مى فرمود:((اما عمتى زينب فانها لم تزل قائمة فى تلك الليلة ، اى العاشرة من المحرم فى محرابها))؛ عمه ام زينب در شب دهم محرم تا به صبح در محراب عبادتش به نماز ايستاده بود. 🖤أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها🖤 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮 💎از حضرت رسول اکرم {صلی الله علیه و آله و سلم} روایت است که فرمودند:💎 🪐 نماز شب شانزدهم ماه رجب، سی رکعت است، [یعنی به صورت ۱۵ تا دو رکعتی]، و در هر رکعت بعد از سوره حمد، سوره اخلاص را ۱۰ مرتبه بخواند.🪐 🎁 ⬅️هرکس این نماز را بخواند، از نماز خارج نشوند مگر اینکه خداوند ثواب هفتاد شهید را به او بدهد💚 و روز قیامت در حالی بیاید که نور اهل جمع را روشن کند💛و عطا می کند به او نجات از عذاب جهنم و عذاب قبر را از خود دفاع می کند💥 :{اقبال الاعمال،صفحه ۱۷۰}📚 کلیدبهشت🗝🏰 https://eitaa.com/kelidebeheshte 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید✔️
☀️ 💎حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] به سلمان فرمودند:💎 🌕نماز روز پانزدهم ماه رجب، ۱۰ رکعت است، {یعنی به صورت ۵تا دو رکعتی} که در هر رکعت بعد از سوره حمد، سوره اخلاص و کافرون هر یک را سه مرتبه بخواند. و وقتی که سلام نماز را داد دست ها را بلند کن به آسمان و بگو:🤲🏻✨ 💖لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ إِلَها وَاحِدا أَحَدا فَرْدا صَمَدا لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَهً وَ لا وَلَدا💖 پس دستها را بر صورت خود کشد و حاجات خود را بطلبد و از فواید این نماز نباید غفلت نمود که بسیار است.🌕 :{مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی،صفحه ۲۹۶/ اقبال الاعمال، صفحه ۶۵۷}📚 کلیدبهشت 🗝🏰 https://eitaa.com/kelidebeheshte 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید ✔️
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا