eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸🇮🇷』
1.1هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
399 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 فوروارد قشنگترہ:) تبلیغات♥️ https://eitaa.com/AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 💗 قسمت_صد_و_هفتاد_و_دوم همون موقع حسين آقا آمدن بيمارستان ولى به تو خبر نداديم، گفتيم حامله اى و درست نيست بياى بيمارستان و ناراحت بشى، چند روز بعد هم على ديگه به حال خودش نبود، از شدت مسكن هاى تزريق شده همش تو خواب و بيدارى بود و ديروز حوالى ظهر، چشم باز كرد و لبخند زد. انگار همون على سابق شده بود. تو چشماش نشاط و شادابى موج مى زد. سرشو بلند كرد و از همه حلاليت خواست، بعد پلاک شناسايى خودش و رضا رو داد به حسين آقا، من و مادرش رو بوسيد... سحر دوباره به گريه افتاد و من خاموش در كنارش منتظر ماندم. - به من گفت اگر مى دونست اين وضعو داره امكان نداشت باهام ازدواج كنه و ازم معذرت خواست. بعد به حسين آقا گفت خدارو شكر مى كنه كه شهيد مى شه و ديگه شرمنده اش نيست. هميشه از اينكه تو اون موقعيت ماسكش رو جا گذاشته و باعث شده حسين ماسک خودش رو به او بده، ناراحت بود و عذاب وجدان داشت. اما از وقتى فهميد كه خودش هم شيميايى شده، انگار تا حدودى راحت شده بود و ديگه شبها كابوس نمى ديد و در خلوت اشک نمى ريخت... خلاصه وقتى حرفاش تموم شد، چشماش رو بست و رفت... سحر با گريه ادامه داد: به همين سادگى از كنارم رفت. مهتاب! نمى دونى چقدر آسوده و مظلوم خوابيده بود، انگار كه واقعا خواب باشه. صبح روز بعد، وقتى پيكر على را بالاى گودال بزرگى كه در زمين كنده بودند، گذاشتند و رويش را براى آخرين خداحافظى كنار زدند، حسين ديگر نتوانست خودش را كنترل كند. فريادش به آسمان بلند شد: على، شهادتت مبارک. على، على! چرا رفيق نيمه راه شدى؟ قرار نبود تو زودتر از من برى، قرار نبود پيمان شكن باشى، من و تو با هم عهد و پيمانى داشتيم... على حالا من با اين پلاكت چه كار كنم؟ مى خواستم پلاک خودم رو به تو بدم نه اينكه تو پلاكتو به من بدى. على! پاشو مسلمون، پاشو و دوباره بخند و بگو كه همه اينا شوخى بوده! تو نبايد زودتر از من مى رفتى!! وحشتزده به حسين كه فرياد مى زد و اشک مى ريخت، خيره مانده بودم. بعد ناگهان همه چيز بهم ريخت. نفس حسين گرفت و دهانش مثل ماهى كه روى خاک افتاده باشد، باز و بسته مى شد. در چشم بهم زدنى، حسين را داخل ماشين انداختند و من پشت فرمان نشستم و اشک ريزان به طرف بيمارستان حركت كردم. باز در بيمارستان بودم، اما اين بار به خاطر خودم! بعد از تشييع جنازه على، حسين چند روزى در بيمارستان بسترى بود. باز هم ديسترس تنفسى و تنگى نفس، گريبانش را گرفته بود. وقتى هم که مرخص شد چند هفته بعد براى ديدن گلرخ به بيمارستان رفتم. گلرخ هم بعد از دو روز درد كشيدن، سرانجام در آخرين روز شهريور، صاحب دخترى زيبا و ملوس شده بود. حالا دختر گلرخ و سهيل كه اسمش را سايه گذاشته بودند، يک ماهه بود و من در بيمارستان بسترى بودم. به ياد حسين و چشمهاى نگرانش افتادم و لبخند بر لبم شكوفا شد. ديشب، درد امانم را بريده بود. مشغول نگاه كردن تلويزيون بوديم كه ناگهان كيسه آبم پاره شد. چند ساعتى بود كه درد داشتم، درد مى آمد و مى رفت. آنقدر درد داشتم كه ترجيح دادم شام نخورم. براى اينكه خودم را مشغول كنم، تلويزيون نگاه مى كردم و ناله مى كردم. حسين هم با ملايمت شانه ها و كمرم را ماساژ مى داد. ولى بعد هراسان و وحشتزده دور خودش مى چرخيد و مرا هم مى ترساند. از چند روز قبل با پيش بينى دكترم، ساک بچه را آماده كرده بودم. با توافق من و حسين، قرار گذاشته بوديم كه از دكتر نخواهيم جنسيت فرزندمان را معلوم كند و دكتر هم كه خانمى منضبط و خونسرد بود، با كمال ميل قبول كرده بود تا سونوگرافى را فقط براى اطمينان از سلامت من و جنين داخل رحمم، انجام دهد و از بازگو كردن جنسيت بچه، حتى در صورت اطمينان، خوددارى كند. سرانجام حسين ساک را پيدا كرد و زير بغل مرا كه از درد اشک مى ريختم، گرفت و از پله ها پايين برد. تقريبا تا صبح درد كشيدم تا سرانجام كوچولوى لجباز تصميم گرفت تشريف بياورد. وقتى فارغ شدم، موقع اذان صبح بود. با اولين الله اكبر مؤذن، پسر من و حسين سالم و سلامت پا به دنيا گذاشت. صداى گريه جيغ مانندش كه بلند شد با آسودگى از حال رفتم. با صداى در، از افكارم بيرون آمدم. حسين بود كه با سبد بزرگى گل رز ليمويى و قرمز وارد شد. صداى خوشحالش بلند شد: سلام مامان كوچولو... 🍁نویسنده تکین حمزه لو🍁
💗💗 با خنده گفتم: همچين مى گى كوچولو انگار چهارده سالمه، من بيست و سه سالمه! حسين با مهربانى لبها و پيشانى ام را بوسيد: عروسک! تو براى من هميشه كوچولويى! حالت چطوره؟ درد ندارى؟ لبخند زدم: نه آنچنان! پسرمون چطوره؟ با اين حرف صورت حسين باز شد: واى! انقدر ناز و بامزه است كه نگو! قبل از اينكه حرفى بزنم، سهيل و گلرخ وارد شدند و فضاى اتاق پر از خنده و شادى شد. بعد پسرم را آوردند. انگشت شصتش را مى مكيد و چشمانش بسته بود. با دقت به صورت كوچكش خيره شدم. سر كوچكش را انبوهى از موهاى نرم و سياه پوشانده بود. ابروهايش پرپشت و صورتش هم پر از كرک نرم و سياه بود. پوست دستش چين خورده و ناخن هاى كوچكش، حسابى بلند بود. بنا به اطلاعات درون كارت، وزنش سه كيلو و خرده اى و قدش پنجاه و سه سانت بود. همه چيزش طبيعى و نرمال بود. با ملايمت لمسش كردم. قلبم براى موجود كوچكى كه در آغوشم بود، مى لرزيد. دلم از محبت اين كوچولو كه نقطه ارتباط من و حسين بود، پر شد. خم شدم و سر كوچک و نرمش را بوسيدم. حسين كنار تخت نشست و دستش را روى دستم گذاشت. - مهتاب خيلى ازت ممنونم... با تعجب پرسيدم: براى چى؟ - براى اين دسته گل! ديگه چى از اين بهتر؟ خنديدم: خواهش مى كنم! دو سه روز بعد، ليلا و شادى براى ديدن بچه، به خانه مان آمدند. ليلا كمى چاق تر شده بود و اوضاع روحى اش بهتر بود. بعد از اينكه بچه را ديدند، روى پتويش گذاشتم تا بخوابد. بعد ضمن تعارف شيرينى از ليلا پرسيدم: اوضاع شما چطوره؟ كارتون به كجا كشيد؟ ليلا خنديد: با فارغ شدن تو انگار منهم به نوعى فارغ شدم! عاقبت مهرداد با طلاق، موافقت كرد و چند روز پيش به طور رسمى از هم جدا شديم. متعجب پرسيدم: اصلا قابل باور نيست. مهرداد كه اينهمه اصرار داشت با تو ازدواج كنه، پس چى شد به اين راحتى حاضر شد طلاقت بده؟ ليلا نفس عميقى كشيد و گفت: خودش هم تو اين ازدواج مونده بود، يک هوسى كرده بود و بعدش هم پشيمون شد. نصف مهريه ام را داد و خلاص! انگار يک نفر رو پيدا كرده و قراره به زودى ازدواج كنه! يک هوس جديد! خدارو شكر مى كنم كه زود فهميدم مهرداد چه سرابى است، باز هم خدارو شكر مى كنم كه بچه دار نشدم وگرنه تا آخر عمر ارتباطم با مهرداد ادامه مى يافت. شادى شيرينى را برداشت و پرسيد: حالا مى خواى چه كار كنى؟ ليلا شانه اى بالا انداخت: زندگى! اگه بشه سر كار مى رم تا بعد هم خدا بزرگه! بعدازظهر، بچه ها رفته بودند و پسرم به اطراف نگاه مى كرد و در سكوت انگشتش را مى مكيد. همزمان با باز شدن در، تلفن زنگ زد. گوشى را برداشتم و با سر به سلام حسين جواب دادم. صداى ضعيف مادرم در گوشى پيچيد: مهتاب جون، قربونت برم... چطورى؟ با خوشحالى فرياد كشيدم: مامان! سلام، شما چطورى؟ بابا چطوره؟ - همه خوبند، سلام مى رسونن. دلم براى تو و سهيل يک ذره شده، از وقتى تو و گلرخ بچه دار شدين، همه اش دلم ايران پيش شماست. هر شب خواب مى بينم نوه هامو بغل كرده ام و مى بوسم. صداى مادرم از بغض مى لرزيد: دارم دق مى كنم، مهتاب. دلم براى همه چيز انقدر تنگ شده كه ساعتها اينجا زار مى زنم و به عكسهاى شما زل مى زنم. غمگين گفتم: مامان بى تابى نكن، بابا هم دلش به تو خوشه! پس از چند لحظه مادرم كه معلوم بود گريه مى كند، پرسيد: پسرت چطوره؟ حسين چطوره؟ اسم بچه رو چى گذاشتين؟ - حسين خوبه و سلام مى رسونه، پسره هم خوبه و الان سير و خشک داره براى خودش دست و پا تكون مى ده، هنوز اسمش قطعی نشده... مادرم دوباره ناليد: واى كه قربون دست و پاهاش برم، مهتاب شكل كيه؟ معلومه؟ با خنده گفتم: بيشتر شكل حسينه، البته حسين مى گه لب و دهنش شكل منه، تا بعد هم خدا مى دونه شكل كى مى شه. بعد با پدرم صحبت كردم و گوشى را به حسين دادم تا با پدر و مادرم صحبت كند. وقتى گوشى را گذاشت، من مشغول شير دادن به بچه بودم و همه انرژى اش را صرف شير خوردن مى كرد. حسين آهسته كنارم نشست و مشغول تماشاى ما شد. هزار گاهى من و پسرش را نوازش مى كرد. با خنده پرسيدم: - آقاى پدر، اين پسر شما بالاخره اسمش چيه؟ ما تا كى بايد بگيم بچه، نى نى، كوچولو؟ 🍁نویسنده تکین حمزه لو🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای ی ی...💔💔💔 🌌 باز هم شب جمعه و یاد شهدا با صلوات 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌷 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
2.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 شادی امام زمان به واسطهٔ نامه اعمالمون... 👤 استاد 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله: 🤲هر حاجتی که دارید، حتی اگر بند کفش باشد، دست خواهش به سوی خداوند عزوجل دراز کنید؛ زیرا تا او آن را آسان نگرداند، برآورده نمی‌شود. 📚بحار،۹۳/۷۹۵/۲۳ 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎇نماز شب ⁉️💉 چرا جسممان یاری نمی‌کند که برای نماز شب، بیدار شویم؟ ❄️ چون روح که خراب شود، جسمد را هم خراب می­‌کند. ❄️ حالا عزیز دلم! اگر مبتلای به گناه شدی، بدان که جسمت هم با تو همیاری نمی‌­کند و نمی‌­توانی برای نماز شب بلند شوی و کسل خواهی بود. 🦋 وقتی گناه کنیم، این جسمد، نمی‌­کشد و برای نماز شب بلند نمی‌­شود. ❄️ ببینید خصوصیّت تقوا را چطور تبیین می­‌فرمایند: «و شِفاءُ مَرَضِ أجسادِکُم». 🦋 شاید شما بفرمایید که من خیلی حالم خوب است و بدنم قبراق است، امّا همین که اجازه نمی­‌دهند، یعنی این بدن شما، سست است، مریضی دارد و تقوای قلب، شفای این اجساد است. 📚 درس اخلاق آیت‌الله قرهی 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتۍ نصف شب بلند میشۍ....... موقعی ڪه وضومیگیری میری نمازبخونی و استغفارمیڪنی خدا حتما نظر رحمت می ڪنه بهت..... پس بلندشدی نگیری بخوابی حداقل یه سلام به فرشته ها بڪن.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت الله ناصری # هر شب به عشق امام زمان (عج)و به نیت سلامتی و تعجیل در فرج نماز شب بخوانیم🌹 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ 💫 از حضرت رسول اکرم {صلی الله علیه و آله و سلم} روایت است که فرمودند:💫 🌈هرکس در روز جمعه ماه رجب، چهار رکعت نماز بخواند، مابین ظهر و عصر، در هر رکعت، بعد از سوره حمد، آیت الکرسی ۷ مرتبه،و سوره اخلاص پنج مرتبه، پس ۱۰ مرتبه بگوید(استغفرالله الذی لا اله الا هو و اسئله التوبه) 🌈 🎁 ✍🏻هر کس این نماز را بخواند، حق تعالی بنویسد، برای او از روزی که این نماز را گذارده تا روزی که بمیرد، هر روزی هزار حسنه و عطا فرماید او را بهر آیه ای که خوانده، شهری در بهشت از یاقوت سرخ، و بهر حرفی قصری در بهشت از در سفید، و تزویج فرماید اورا حورالعین. و راضی شود از او به غیر سخط(یعنی خشم و غضب) نوشته شود از عابدین. و ختم فرماید برای او به سعادت و مغفرت💎 :مفاتیح الجنان.شیخ عباس قمی📖 🤲🏻✨ 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای☝🏻نفر ارسال کنید:)
🔮 💚از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت است که فرمودند:💚 ✍🏻نماز شب بیست و چهارم ماه رجب، چهار رکعت است،{یعنی به صورت ۲تا دورکعت} که در هر رکعت بعد از سوره حمد، آیه آمن الرسول یک مرتبه و سوره اخلاص یک مرتبه خوانده شود.📿 🎁 ⬅️هرکس این نماز را بخواند، خداوند متعال می‌نویسد:هزار حسنه و نابود می کند،هزار گناه و او را هزار درجه بالا می‌برد.💎 : اقبال الأعمال صفحه ۱۷۴📚 🕊 @kelidebeheshte 💛 💌حداقل برای ☝️🏻نفر ارسال کنید:)