🔰 تقابل شیطان با #نماز
✍ از بین بردن #تسبیح 📿 دو راه دارد: یکی پس از دیگری دانه ها را شکستن و راه آسان تر نخ را پاره کردن؛ نخ که پاره شود دیگر خبری از تسبیح نیست که نیست.
⭕️ شیطان هم برای اینکه تسبیح دینمان را از دستمان در بیاورد، دو راه دارد: از بین بردن دانه دانه دانه ها و راه دوم پاره کردن نخ تسبیح...
⚠️ #شیطان یک راست میرود سراغ نخ تسبیح، و آن چیزی نیست جز نماز؛ نماز است که از ما گرفته شود، دانه دانه خوبی های دیگر هم از وجود ما پر میکشند.
📚 محمد علی جابری، بررسی تقابل شیطان با نماز، ص ۱۳
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#پرسش_وپاسخ_نماز
😔 تو که هرچی نماز می خونی مشکلات زندگیت بیشتر میشه پس چرا دیگه نماز میخونی؟⁉️
⭕️ ما گاهی اوقات با حرفهای خوب و بلندپروازانه، خودمان را مأیوس و همّت خودمان را نابود میکنیم، لذا اصلاً برای اصلاح خودمان حرکت نمیکنیم!
⭕️ مثلاً میگوییم: «آدم باید دائماً به خدا توجه داشته باشد و یک لحظه هم نباید غفلت کند! باید همۀ خوبیها را داشته باشد و همۀ بدیها را کنار بگذارد و حتی یک گناه هم انجام ندهد!» خُب ما که نمیتوانیم اینگونه باشیم؛ لذا مأیوس میشویم!
⭕️ امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: تقوای خدا را داشته باش اگرچه؛ یکذره باشد. بین خودت و خدا پردهای از حیا بکش، اگرچه رقیق و نازک باشد. (تحفالعقول/361)
⭕️ لازمۀ توجه به خدا این نیست که آدم، یکدفعهای خوبِ خوب بشود و همۀ بدیها را کنار بگذارد! گاهی «یکلحظه توجه» غوغا میکند و مقدرات آدم را تغییر میدهد.
⭕️ در موقعیتهای خوب معنوی (مثل روضه و زیارت) دنبال همین «یکلحظه توجهِ خوب» باش! اتفاقاً وقتی دنبال این یکلحظه میگردی، خیلی بهتر و بیشتر، حالِ خوش پیدا میکنی نسبت به وقتی که انتظار «توجهِ دائمی» از خودت داری.
⭕️ داشتنِ آرمانهای بلند، خوب است اما نباید موجب ناامیدی شود. بدبختی انسان، وقتی شروع میشود که مأیوس شود. ابلیس سعی میکند با حرفهای خوب، ما را مأیوس کند، مثلاً میگوید: «تو چیزی نمیشوی! تو که نمیتوانی مثل آقای بهجت(ره) بشوی؛ لذا بیخودی همّت نکن!»
⭕️ در مسیر زیارت-خصوصاً در اربعین- نورانیت و رحمت، فراوان هست. شرط اینکه بتوانیم از این برکات، بهره ببریم، این است که یأس ابلیس، سراغ ما نیاید، به خدا حسنظن داشته باشیم و مطمئن باشیم که امامحسین(ع) به ما لطف میکند؛ حتی اگر گذشتۀ خوبی هم نداشته باشیم.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#احکام_نماز
✍گاهی اوقات دربین نماز بچه میاد و مهر رو برمیداره یا مهر گم میشه، حالا تکلیف ما در حین نماز چیه؟
🔰پاسخ را در این ویدیو #ببینید
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
52.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
#حرف_خاص
♨️ از نماز لذت نمیبرم!!!
صحنهی نماز یک صحنهی ملاقات خیالی نیست!
صحنهای است کاملاً حقیقی با حضورِ کسانی که امروز چشمانت نمیبیند...
در این صحنه، و در بین این مهمانان، کسانی مقربترند، که در #رکوع ، موفقترند.
✖️ این جملات نمیتوانند انتقالدهندهی مفاهیمی مثل "مهمانان صحنهی نماز"، و یا "نمازگزار موفق در رکوع" باشند ...
👈 ویدئوی بالا را بنوشید و تمارین رکوع نماز را آرام آرام آغاز کنید.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#قسمت_بیست_و_چهارم💗
نيمه هاى شبِ است. صحراى كربلا در سكوت است و لشكر كوفه در خواب هستند.
آنجا را نگاه كن! سه نفر به اين طرف مى آيند. خدايا، آنها چه كسانى هستند؟
او وَهَب است كه همراه همسر و مادر خود به سوى كربلا مى آيد.
آيا مى دانى اين سه نفر، مسيحى هستند؟ زمانى كه يك صحرا مسلمان جمع شده اند تا امام حسين(ع) را بكشند، اين سه مسيحى به كجا مى روند؟
همسفرم! عشق، مسيحى و مسلمان نمى شناسد. اگر عاشق آزادگى باشى، نمى توانى عاشق امام حسين(ع) نباشى.
آنها كه به خون امام حسين(ع) تشنه اند همه اسير دنيا هستند، پس آزاد نيستند. آنها كه آزاده اند و دل به دنيا نبسته اند به امام حسين(ع)دل مى بندند.
من جلو مى روم و مى خواهم با وَهَب سخن بگويم.
ــ اى وهب! در اين صحرا چه مى كنى؟ به كجا مى روى؟
ــ به سوى حسين(ع) فرزند پيامبر شما مى روم.
ــ مگر نمى بينى كه صحرا پر از آشوب است. سربازان ابن زياد همه جا نگهبانى مى دهند. اگر شما را دستگير كنند كشته خواهيد شد.
ــ اين راه عشق است. سود و زيان ندارد.
ــ آخر شما مولاى ما، حسين(ع) را از كجا مى شناسيد.
ــ اين حكايتى دارد كه بهتر است از مادرم بشنوى.
من نزد مادرش مى روم و سلام مى كنم. او برايم چنين حكايت مى كند:
ما در بيابان هاى اطراف كوفه زندگى مى كرديم. چند هفته گذشته چاه آبى كه كنار خيمه ما بود خشك شد. گوسفندان ما داشتند از تشنگى مى مردند. فرزندم وهب همراه همسرش، براى پيدا كردن آب به بيابان رفته بودند، امّا آنها خيلى دير برگشتند و من نگران آنها بودم.
آن روز، كاروانى در نزديكى خيمه ما منزل كرد و آقاى بزرگوارى نزد من آمد و گفت: "مادر اگر كارى دارى بگو تا برايت انجام دهم".
متانت و بزرگوارى را در سيماى او ديدم. به ذهنم رسيد كه از او طلب آب كنم چرا كه بى آبى، زندگى ما را بسيار سخت كرده بود. در دل خود، آرزوى آبى گوارا كردم. ناگهان ديدم كه چشمه زلالى از زمين جوشيد. باور نمى كردم، پس چنين گفتم:
ــ كيستى اى جوانمرد و در اين بيابان چه مى كنى؟ چه قدر شبيه حضرت مسيح()هستى!
ــ من حسين ام، فرزند آخرين پيامبر خدا. به كربلا مى روم. وقتى فرزندت رسيد; سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبرِ آخرالزّمان، تو را به يارى طلبيده است.
و بعد از لحظاتى كاروان به سوى اين سرزمين حركت كرد. ساعتى بعد پسر و عروسم آمدند. چشمه زلال آب چشم آنها را خيره كرده بود و گفت:
ــ اين جا چه خبر بوده است مادر؟
ــ حسين فرزند آخرين پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) اين جا بود و تو را به يارى فرا خواند و رفت.
فرزندم در فكر فرو رفت. اين حسين(ع) كيست كه چون حضرت عيسى(ع) معجزه مى كند؟ بايد پيش او بروم. پسرم تصميم خود را گرفت تا به سوى حسين(ع) برود. او مى خواست به سوى همه خوبى ها پرواز كند.
دل من هم حسينى شده بود و مى خواستم همسفر او باشم. براى همين به او گفتم "پسرم! حق مادرى را ادا نكرده اى اگر مرا هم به كربلا نبرى".
فرزندم به من نگاهى كرد و چيزى نگفت.
آن گاه همسرش جلو آمد و به او گفت: "همسر عزيزم! مرا تنها مى گذارى و مى روى. من نيز مى خواهم با تو بيايم". وهب جواب داد: "اين راه خون است و كشته شدن. مگر خبر ندارى همه دارند براى كشتن حسين(ع) به كربلا مى روند، امّا همسر وهب اصرار كرد كه من هم مى خواهم همراه تو بيايم.
و اين چنين بود كه ما هر سه با هم حركت كرديم تا حسين(ع) را ببينيم.
من با شنيدن اين حكايت به اين خانواده آفرين مى گويم وتصميم مى گيرم تا در دل تاريكى شب، آنها را همراهى مى كنم.
گويا امام حسين(ع) مى داند كه سه مهمان عزيز دارد. پيش از اينكه آنها به كربلا برسند خودش از خيمه بيرون آمده است. زينب(س)هم به استقبال ميهمانان مى آيد. اكنون وهب در آغوش امام حسين(ع) است و مادر و همسرش در آغوش زينب(س).
به خدا سوگند كه آرامش دو جهان را به دست آورده اى، اى وهب! خوشا به حال تو!
و اين سه نفر به دست امام حسين(ع) مسلمان مى شوند.
"أشهد أنْ لا اله الاّ الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله".
خوشا به حال شما كه مسلمان شدنتان با حسينى شدنتان يكى بود. ايمان آوردن شما در اين شرايط حساس، نشانه روحيّه حق طلبى شماست.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#کلیدبهشت🗝🏰
@kelidebeheshte
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#ادامه_قسمت_بیست_و_چهارم💗
نگاه كن! آن پيرمرد را مى گويم. آيا او را مى شناسى؟
او اَنس بن حارث، يكى از ياران پيامبر است. او نبرد قهرمانانه حمزه سيد الشّهدا را از نزديك ديده است و اينك با كوله بارى از خاطره هاى بزرگ به سوى امام حسين()مى آيد.
سن او بيش از هفتاد سال است، امّا او مى آيد تا اين بار در ركاب فرزند پيامبرشمشير بزند.
نگاهش به امام مى افتد. اشك در چشمانش حلقه مى زند. اندوهى غريب وجودش را فرا مى گيرد. او خودش از پيامبر شنيده است: "حسين من در سرزمين عراق مى جنگد و به شهادت مى رسد. هر كس كه او را درك كند بايد ياريش كند".او ديده است كه پيامبر چقدر به حسين عشق مىورزيد و چقدر در مورد او به مردم توصيه مى كرد.
اكنون پس از سال ها، آن هم در دل شب هشتم، اَنس بار ديگر مولايش حسين(ع) را مى بيند. تمام خاطره ها زنده مى شود. بوى مدينه در فضا مى پيچد. انس نزد امام مى رود و با او بيعت مى كند كه تا آخرين قطره خون خود در راه امام جهاد كند.
آرى! چنين است كه مدينه به عاشورا متصل مى شود. اَنس كه در ركاب پيامبر شمشير زده، آمده است تا در كربلا هم شمشير بزند. اگر در ركاب پيامبر شهادت نصيبش نشد، اكنون در ركاب فرزندش مى تواند شهد شهادت بنوشد.
آنجا را نگاه كن!
دو اسب سوار با شتاب به سوى ما مى آيند. خدايا! آنها كيستند؟ نكند دشمن باشند و قصد حمله داشته باشند؟
ــ ما آمده ايم امام حسين(ع) را يارى كنيم.
ــ شما كيستيد؟
ــ منم نُعمان اَزْدى، آن هم برادرم است.
ــ خوش آمديد.
آنها به سوى خيمه امام مى روند تا با او بيعت كنند. آيا آنها را مى شناسى؟ آنها كسانى هستند كه در جنگ صفيّن در ركاب حضرت على(ع) شمشير زده اند.
فرداى آن شب نزد نعمان و برادرش مى روم و مى گويم:
ــ ديشب از كدام راه به اردوگاه امام آمديد؟ مگر همه راه ها بسته نيست؟
ــ راست مى گويى، همه راه ها بسته شده است، امّا ما با يك نقشه توانستيم خود را به اين جا برسانيم.
ــ چه نقشه اى؟
ــ ما ابتدا خود را به اردوگاه ابن زياد رسانديم و همراه سپاهيان او به كربلا آمديم و سپس در دل شب خود را به اردوگاه حق رسانديم.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#کلیدبهشت🗝🏰
@kelidebeheshte
چند مورد از #آثار_نمازشب در روایات
1️⃣ ضمانت روزی
امام صادق علیه السلام:
دروغ گفته کسی که گمان کند نمازشب میخواند و گرسنگی می کشد؛ زیرا نمازشب غذای روز را ضمانت می کند.
📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۵۴، ح۳۳
2️⃣ از بین بردن گناهان
رسول خدا ص:
بر شما باد به نمازشب؛ زیرا... از گناه باز می دارد و گناهان را می پوشاند.
📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۵۵، ح۳۸
3️⃣ چراغ تاریکی قبر
رسول خدا ص:
نمازشب، برای صاحبش چراغی است در تاریکی قبر.
📚ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۹۰
#کلیدبهشت🗝🏰
@kelidebeheshte
💚نمازشب را با ما تجربه کنید💚