📝 #دلنوشتــ😌
🍃 #دلمان_از_زمین_گرفته_آسمان_میخواهد💚
گوشه ی #دلت که گیر کند
به #سیم_خاردارهای این #دنیا...
یا زخمی می شوی...🤕
یا می سوزی و آتش می گیری...
#سخت_است زندگی با جگرپاره شده...
سختِ سختِ سخت است...
اما چاره چیست؟
التیام از کجاست؟
جز آنکه باید دست دل را گرفت
و #راهی_شد...🚶
در این شهر شلوغ و هزار رنگ و فریب باید همپای دل بروی و ببینی که کجا او را آرام می یابی...😌
همراهش که می روی می بینی تو را به محضر #شاهدین می برد...
می برد تا #درد_دلت را بگویی...
از #زخم_های_زندگی
از #سیم_خاردارهای_گناه و بن بست های به #ظاهر مصلحتی...
می بردت تا بگویی به آن ها که دنیا چقدر سخت است😥
می بردت تا بخواهی از آن ها که نشانت دهند #آسمان یعنی چه؟!!
اصلا #آسمانی_شدن را یادت می دهند...😇
کافیست دل بدهی به حرف هایشان!!
سکوتشان ، فضای ملکوتی و بی آلایش مرقدهایشان...
برای توی #گمشده_در_راه ،هزار هزار حرف دارد...
به قول سید، #عالم_محضر_شهداست ،
اما کو محرمی که این حضور را دریابد...
این قطعه بی نشانیتان هزار هزار نشان است تا بفهماندمان که همه ی خوبی ها در بی نشانی هاست ، تا آن جا که مقدور است بی نشان بمان !
بی نشانی پر از #لذت است
اما حیف ✋
جز آنان که چشیده اند
کسی نمی داند #گمنامی یعنی چه...
حال بنگر لحظه ای در کنار #سرداران_بی پلاک بودن چه #صفایی دارد ، تصور حضور در محضرشان...😍
آسمانی شدن به این سبک هم که بماند...
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
#نیایش
خداوندا ❤️
برگ در هنگام زوال می افتد و ميوه به هنگام کمال ...
اگر قرار بر رفتن است ،ميوه ام گردان و بعد ببر ...
بارالها !
زمين تنگ است و آسمان دلتنگ ...بر من خرده نگير اگر نالانم...من هنوز رسم عاشقی نميدانم ...
پروردگارا !
کمکم کن پيمانی را که در طوفان با تو بستم ، در آرامش فراموش نکنم و در طوفان های زندگی با "خدا" باشم نه با ناخدا ..
آفریدگارا !
به دل نگير اگر گاهی "زبانم " از شکرت
باز می ايستد ...تقصيری ندارد ...قاصر است ...کم می آورد دربرابر
بزرگی ات ...
لکنت می گيرد واژه هايم در برابرت ...در دلم اما ...هميشه ذکر خيرت جاريست
من برای بندگی تو هزار و يک دليل می خواهم ...ممنونم که بی چون و چرا برايم " خدايی " ميکنی ...
امکان نداردکه کسی چراغی برای دیگران روشن کند و خودشدر تاریکی بماند...
خدايا !
پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم ...
اميدم به توست ...پس ... بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای ديروزم را ورق بزنی ...
رحمتت را بر همه دوستان و عزیزانم و من جاری فرما
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
#تلنگرانه
یکی گره روسری شو شُل کرد رفت جلو دوربــین واسه لایک
یکی بند پوتینش رو سفت کرد رفت رو میــــن واســه خـــاک
#شهدا_شرمنده_ایم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخواین یه دل سیر گریه کنین اینو ببینید حتمااگردلت خالصانه شکست من حقیرهم دعاکنید
التماس دعا 😭😭😭
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
❤️#بدون_تو_هرگز💔
#قسمت_بیست_و_دوم
#شهادت💖
🌟احدی حریف من نبود،گفتم یا مرگ یا علی.
به هر قیمتی باید برم جلو.
دیگه عقلم کار نمی کرد.
✔با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا. اما اجازه ندادن جلوتر برم.
دو هفته از رسیدنم می گذشت، هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن.
آتیش روی خط سنگین شده بود.جاده هم زیر آتیش.
❌به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه. توپخونه خودی هم حریف نمی شد.
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده.
🔷چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن.علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ، بدون پشتیبانی گیر کرده بودن.
ارتباط بی سیم هم قطع شده بود.
دو روز تحمل کردم.دیگه نمی تونستم.
اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود.
❤ذکرم شده بود علی علی ...
خواب و خوراک نداشتم.طاقتم طاق شد.
رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم،
یکی از بچه های سپاه فهمید،
دوید دنبالم...
🔸–خواهر ... خواهر...
جواب ندادم...
🔸–پرستار ... با تو ام پرستار...
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه،
با عصبانیت داد زد،
🔸–کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟
رسما قاطی کردم.
🔹–آره ... دارن حلوا پخش می کنن.
حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ...
می خوام برم حلوا خورون مجروح ها...
🔸–فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها وجنازه سوخته بچه ها هیچی نیست.
💥بغض گلوش رو گرفت.به جاده نرسیده می زننت. این ماشین هم بیت الماله.
زیر این آتیش نمیشه رفت.ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن.
🔹–بیت المال اون بچه های تکه تکه شده ان.
من هم ملک نیستم.من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن...
و پام رو گذاشتم روی گاز ...
دیگه هیچی برام مهم نبود.حتی جون خودم...
✳و جعلنا خوندم. پام تا ته روی پدال گاز بود.
ویراژ میدادم و می رفتم.حق با اون بود.
جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته و بدن های سوخته و تکه تکه شده بود.
آتیش دشمن وحشتناک بود.
چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود.
🍃تازه منظورش رو می فهمیدم.
وقتی گفت دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ، واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود.
باورم نمی شد توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو.
🌠تا چشم کار می کرد شهید بود و شهید. بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن.
با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم.
دیگه هیچی نمی فهمیدم.
صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم.
دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن...
🔶چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم.
بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم.
غرق در خون، تکه تکه و پاره پاره،بعضی ها بی دست، بی پا ، بی سر، بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ...
✴هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود.تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم...
بالاخره پیداش کردم.به سینه افتاده بود روی خاک. چرخوندمش.هنوز زنده بود.
به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد.
😢 سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون.
از بینی و دهنش، خون می جوشید. با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید.چشمش که بهم افتاد ، لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد.با اون شرایط، هنوز می خندید...
زمان برای من متوقف شده بود.
سرش رو چرخوند ، چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم.....
💞 لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد. آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام ... آرام ...
🔘آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش خوابیده بود...
🔴پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ،
علی الخصوص شهدای گمنام و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان سوختند و چشم از دنیا بستند،صلوات...
💮ان شاء الله به حرمت صلوات ، ادامه دهنده راه شهدا باشیم ، نه سربار اسلام...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
👈🏻با ما همراه باشید....❤️
💎ادامه دارد....💎
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte