#تلنگر
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
🔸استادی میگفت :
این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد
این جمله یعنی خدا می گوید:
جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری
❗️تفاوت ظریفی است
اگر بیقراری
اگر دلتنگی
اگر دلگیری
گیر کار آنجاست که هزار یاد،
جز یاد او، در دلت جولان میدهد
و خواسته هایت را از مردم طلب میکنی نه او
چاره ساز فقط خداست به دست مردم چشم ندوز
🌟اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌟
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات🌼
#کلیدبهشت🏰🗝
https://eitaa.com/kelidebeheshte
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درس_اخلاق
موضوعی که خدا برایش هفت بار قسم خورده است !!!
🔺اونایی که دنیا و آخرت رو با هم میخوان، این راهکار معنوی رو از دست ندن!
🎤 حجت الاسلام امینی خواه
🌟اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌟
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات🌼
#کلیدبهشت🏰🗝
https://eitaa.com/kelidebeheshte
═══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
🌷 #نماز_شب 🌷
🤲 نماز شب ، موجب رضايت پروردگار ، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايمان، آسايش بدنها ، مايه ناراحتى شيطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مايه اجابت دعا ، قبولى اعمال و بركت در روزى است.
📖 ارشاد القلوب ج۱، ص۱۹۱
🤲 نماز شب ، انسان را خوش سيما و روزى را زياد و قرض را ادا مى نمايد و غم و اندوه را از بين مى برد و چشم را نورانى مےكند.
📖 ثواب الاعمال ص۴۲
═══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══
#کیفیت_خواندن_نماز_شب
۱۱ رکعت است :
✨۴ تا دو رکعتی (مثل نمازصبح) بنام نافله شب
✨یک دو رکعتی بنام شفع
✨یک یک رکعتی بنام وتر
👈میتوان در هررکعت فقط «سوره حمد» را خواند ؛
👈میتوان نماز را نشسته خواند؛
👈میتوان از ۱۱ رکعت فقط دورکعت شفع یا یک رکعت وتر را خواند ؛
👈میتوان قضای آنها را روز بعد خواند.
═══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══
🔅در یک رکعت نماز وترمی توان جهت اختصار قنوت را کوتاه و مختصر انجامداد
ولی بهتر است موارد زیر در قنوت خوانده شود
۱. چهل بار بگویید: اَللّهُمَّ اِغْفِر لِ..... و نام یکنفر را بگویید
یا اینکه چهل مرتبه بگویید
( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنینَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمینَ وَ اَلْمُسلِماتْ )
۲. هفتاد بار ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبی وَ اَتُوبُ اِلَیه)
۳. ۷ مرتبه بگویید: هذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ اَلْنار
۴. سیصد مرتبه ( اَلْعَفو ) و یک بار( رَبّ اغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی وَ تُبْ عَلیََّ اِنَّکَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحیم )
#کلیدبهشت🏰🗝
https://eitaa.com/kelidebeheshte
💗#داستان_ظهور💗
#قسمت_بیستم
آيا تاكنون نام "سيّدحَسَنى" را شنيده اى؟
او از فرزندان امام حسن(ع) است كه در "خراسان" قيام مى كند و مردم را به يارى امام زمان دعوت مى كند.
سيّدحسنى شنيده است كه كوفه در تصرّف سُفيانى است براى همين با لشكر خود به سمت كوفه حركت كرده تا سفيانى را شكست دهد و كوفه را آزاد كند.
او پرچم هايى به رنگ سياه براى لشكر خود انتخاب مى كند و با دوازده هزار نفر به سمت كوفه به پيش مى تازد.
وقتى اين خبر به سفيانى مى رسد از كوفه بيرون مى رود و اين شهر به تصرّف سيّدحسنى در مى آيد.
فرار سفيانى از كوفه، يك تاكتيك نظامى است; زيرا هدف اصلى او جنگ با امام زمان است، براى همين او مى خواهد قواى خود را براى آن جنگ اصلى نگاه دارد.
هنوز به كوفه نرسيده ايم كه خبر فتح كوفه به دست سيّدحسنى به ما مى رسد.
حالا ديگر لشكر حق به راحتى مى تواند وارد اين شهر شود.
خيلى دلم مى خواهد مسجد كوفه را ببينم.
لحظه شمارى مى كنم تا هر چه زودتر وارد كوفه شويم; امّا لشكر متوقّف مى شود.
به راستى چه خبر است؟
امام دستور داده اند كه لشكر، همين جا بيرون كوفه متوقف شود.
آن طرف را نگاه كن !
سيّدحسنى با ياران خود به سمت ما مى آيند. او خدمت امام مى رسد و عرض سلام و ادب مى كند.
او به مولاى خود، اعتقاد محكمى دارد; امّا براى اينكه يقين ياران او زيادتر شود، خطاب به امام مى گويد: "اگر شما مهدى آل محمّد هستيد، نشانه هاى امامت را به ما نشان بدهيد".
شايد بگويى نشانه هاى امامت ديگر چيست؟
منظور سيّدحسنى، عصاى موسى(ع) و انگشتر و عمامه پيامبر اسلام است.
امام زمان تمام آنچه را سيّدحسنى تقاضا كرده است به او نشان مى دهد.
سيّدحسنى فرياد مى زند: الله أكبر، الله أكبر.
همه نگاه مى كنند، او پيشانى امام را مى بوسد.
و بعد چنين مى گويد: "اى فرزند رسول خدا ! من مى خواهم با شما بيعت كنم".
سيّدحسنى با امام بيعت كرده و پيمان يارى مى بندد. وقتى ياران او اين صحنه را مى بينند، آنها نيز با امام بيعت مى كنند.
ديگر وقت آن رسيده است كه امام وارد شهر كوفه شود.
ياران امام در مسجد كوفه مستقر شده و در جاى جاى اين مسجد خيمه به پا مى كنند.
امشب اوّلين شبى است كه لشكريان امام به مسجد كوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نياز با خداى مهربان مى شوند.
آيا مى دانى خواندن نماز مستحبى در اين مسجد به اندازه ثواب يك عُمره (سفر زيارتى خانه خدا) است.
چند روز مى گذرد...
خبردار مى شويم كه امام همراه با گروهى از ياران خود به سمت بيابان هاى اطراف كوفه مى روند. پس ما نيز همراه آنان مى رويم تا ببينيم چه خبر است.
بعد از مدّتى راه پيمايى، امام در وسط بيابان مى ايستد و به ياران خود دستور مى دهد تا در زمين گودالى بكَنند.
بعد از مدتّى، همه متوجّه چيز عجيبى مى شوند. نگاه كن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاك !
آرى، اين ها اسلحه هايى است كه خدا براى امام و ياران او آماده كرده است.
امام به ياران خود دستور مى دهد تا اين اسلحه ها را به شهر كوفه ببرند و در ميان لشكريان تقسيم كنند.
نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#داستان_ظهور💗
#قسمت_بیست_و_یک
در اين مدتى كه امام در كوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشكر او پيوسته اند.
هدف اصلى امام برقرارى عدالت و امنيت است و براى همين امام تصميم مى گيرد تا به جنگ سفيانى برود. اين خبر به سفيانى مى رسد.
سفيانى به فكر فرو مى رود. او به ياد سيصد هزار نفرى مى افتد كه در سرزمين "بَيْدا" به دل زمين فرو رفتند. او مى ترسد كه خودش هم به چنين سرنوشتى دچار شود.
اكنون، سفيانى تصميم مى گيرد توبه كند و جان خويش را نجات دهد.
به راستى آيا امام توبه او را مى پذيرد؟
نگاه كن ! اين سفيانى است كه از لشكر خود جدا شده و تنهاىِ تنها به سوى امام مى آيد. چون او تنها آمده و سلاحى همراه خود ندارد، ياران به او اجازه مى دهند تا نزديك شود.
سفيانى نزد امام مى رود و با او گفتگو مى كند.
من بى صبرانه منتظر مى مانم ببينم نتيجه چه مى شود، آيا امام او را مى پذيرد.
هيچ كس فراموش نمى كند كه سفيانى جنايت هاى زيادى كرده است و هزاران نفر از شيعيان را به شهادت رسانده است.
آيا درست مى بينم؟ اين سفيانى است كه با امام بيعت مى كند ! امام توبه سفيانى را پذيرفته است.
جان به فداى تو اى امامِ مهربانى ها!
تو آن قدر مهربانى كه سفيانى را كه قاتلِ هزاران نفر است را نيز مى بخشى!
پس چرا عدّه اى به دروغ مرا از شمشير تو ترسانده اند؟ براى چه من اين سخنان دروغ را باور كرده ام؟ چرا؟
اكنون سفيانى كه با امام بيعت كرده است به سوى لشكر خود باز مى گردد.
وقتى سفيانى به لشكر خود مى رسد، سربازانش به او مى گويند:
ــ جناب فرمانده! سرانجام كار شما چه شد؟
ــ من تسليم شدم و با امام بيعت كردم.
ــ چه كار اشتباهى كرديد و ذلّت را براى خود خريديد.
ــ منظور شما چيست؟
ــ شما فرمانده لشكرى بزرگ بوديد و ما همه گوش به فرمان تو بوديم; امّا اكنون سربازى بيش نيستى كه بايد از فرمانده خود اطاعت كنى !
آرى سربازان سفيانى از نقطه ضعف او باخبرند و مى دانند كه او تشنه قدرت است. آنها اين گونه با احساسات او بازى مى كنند.
سفيانى ساعتى به فكر فرو مى رود و متأسفانه، سخنان آنان كار خودش را مى كند و سرانجام سفيانى را از تصميم خود پشيمان مى كند.
نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19