eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
331 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💗💗 با کنجکاوی پرسیدم: من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد باشی یا آزارت به کسی رسیده باشه... چرا برام تعریف نمیکنی؟ قسم میخورم این راز رو با خودم به گور ببرم. او خنده ی تلخی گوشه ی لبش نشست و گفت: راز تا زمانی رازه که کنج قلبت باشه..وقتی بیاد بیرون دیگه راز نیست..قصه ست!! درد دله..گاهی وقتها هم دردسره. حرفهاش رو قبول داشتم. ولی دوست داشتم بدونم قصه ی دوستش چی بوده؟  گفتم:در مورد دوستت الهام..چرا قبلن بهم حرفی نزدی؟؟  این الهام کی بود که تا اسمش میومد چشمان فاطمه پراز اشک میشد؟ با صدای بغص آلود گفت:چی بگم؟ از کجاش دوست داری بشنوی؟  من خوشحال از اعتماد او گفتم:نمیدونم! از جایی که لازمه بدونم! او با آهی عمیق شروع کرد به حرف زدن: _من والهام با هم دختر عمو بودیم.از بچگی باهم بزرگ شدیم.تفاوت سنیمون هم یک ماه بود.بخاطر همین حتی در یک مدرسه و یک کلاس درس میخوندیم.ما حتی روحیاتمون هم مثل هم بود.البته بدون اغراق میگم الهام از من خیلی بهتر بود.وقتی نماز میخوند دلت میخواست روبروش بشینی یک دل سیر نگاش کنی.اینقدر که این دختر خالص بود.ما با هم بزرگ شدیم.قد کشیدیم.الهام رفت حوزه و من هم رفتم دانشگاه!یک روز الهام با کلی شرم وحیا بهم گفت یکی ازمدرسین حوزه برای پسرش ازش خواستگاری کرده.طولی نکشید که الهام با یک مجلس ساده و رسمی به عقد ایشون در اومد..میخوای بدونی اون مرد کی بود؟؟ آب دهانم رو قورت دادم..!! نکنه؟!!! با ناباوری گفتم:حااااااج مهدوی؟  فاطمه سرش رو به حالت تایید تکون داد.. مثل کسی که تازه از خواب بیدار شده باشه. گفتم:یعنی حاج مهدوی قبلا ازدواج کرده؟؟؟ پس چرا زودتر بهم نگفتی؟؟ فاطمه آهی کشید و با بغض گفت: خب هیچ وقت حرفش پیش نیومد.اگه یادت باشه اونروزی هم که ازم پرسیدی متاهله، گفتم هییت امنا میخوان براش استین بالا بزنن ولی نمیتونن.ولی تو بعدش نپرسیدی چرا.؟؟ از طرفی چیزی که منو یاد الهام بندازه... بعضش شکست.. من هنوز در شوک بودم...این فرصت خوبی بود تا فاطمه گریه کند. پرسیدم:این اتفاق واسه چندسال پیشه؟ فاطمه آهی کشید و گفت:هفت سال پیش! _خخ..ب ..بعدش چیشد؟ دانه های درشت اشک از صورت فاطمه پایین میریخت: _رقیه سادات..نمیدونی چقدر این دوتا عاشق بودن! حاج مهدوی اینقدر همسر نمونه و انسان خوبی بود که همه رو مجذوب خودش کرده بود. دوسال بعد الهام حامله شد.اونموقع من یک چندماهی میشد که با پسرعموم که برادر الهام بود، نامزد شده بودم. چشمهام گرد شد..با لکنت گفتم:چی؟؟؟ تو قبلا نامزد داشتی؟؟ فاطمه اشکش رو پاک کرد و با لبخندی تلخ گفت:آره...ما خیلی وقت بود همو میخواستیم..منتها به هوای اینکه حامد سرباز بود و یک سری مشکلات دیگه، یک کم دیرتر از الهام نامزد کردیم. با کنجکاوی گفتم.:خب پس چرا الان حامد..؟!! او سرش را با تاسف تکان داد و گفت:چی بگم؟؟!! همه چی بر میگرده به اون تصادف لعنتی.. تولد الهام بود..میخواستم به هرترتیبی شده سورپرایزش کنم.چون از همون اوایل بارداریش دچار افسردگی شده بود.حاج مهدوی هم که همش به سفرهای مختلف میرفت واسه کار تبلیغ. .اونموقع ها خیلی باد تو سرم بود..سرتق بودم.حرف حرف خودم بود.واقعا با الانم کلی فرق داشتم.به الهام گفتم بریم جایی که به هوای اونجا ببرمش یک کافه ی درست وحسابی و با باقی دوستان دبیرستان براش جشن تولد بگیریم. الهام قبول نمیکرد..هزار تا بهونه آورد. از تهوع وبیحالیش گرفته تا مرتب کردن خونه..چون قرار بود فردای اونروز حاج مهدوی برگرده.ولی من گوشم بدهکار نبود..کااااش به حرفش گوش میدادم..کاش نمیرفتم.. فاطمه بلند گریه میکرد وحرف میزد.  _رقیه سادات بخداوندی خدا انگارهمه ی قدرتها جمع شده بودند که من الهام و نبرم.ماشین حاج مهدوی تو پارکینگ بود.باخودم گفتم اگه با ماشین خودشون بریم بهتره وراحت تر.ولی الهام گفت حاج مهدوی گفته این ماشین مشکل داره باید بعد از برگشت ببرتش تعمیر. .پرسیدم مشکلش چیه؟ الهام گفت: نمیدونم. گفتم پس بشین بریم.الهام دوباره بهونه آورد که حاج مهدوی گفته بخاطر بارداریش حق نداره پشت فرمون بشینه. همون وقت زن عموم زنگ زد به الهام..وقتی فهمید ما تصمیممون چیه به الهام گفت: نرو تو امانتی.اگه ال بشی بل بشی من نه خودم تحمل دارم نه میتونم جواب حاج مهدوی رو بدم... الهام داشت پشت تلفن راضی میشد که من بیشعور و بخت برگشته گوشی رو گرفتم و به زن عموم گفتم : زن عمو هرچی شد با من..طفلی این دختر پوسید تو این خونه..میخوام ببرمش.اصلن خودم پشت فرمون میشینم. اینو گفتم از رو غرورم و جوونیم ولی ته ته دلم میترسیدم چون من همیشه از رانندگی وحشت داشتم و زیاد وارد نبودم.. 🍁نویسنده : ف مقیمی 🍁 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
😍 ✨میگن با هر ڪسی ڪه دوست بشی شڪل و فرم اونو میگیری 💫فڪرش را بڪن اگر با خدا دوست بشی چه زیبا شڪل میگیری 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 🔴ماجرای مشروبخوار وآیت الله بهجت(ره): 👈وقتی رسیدیم پیش آقای بچه ها تک تک وارد شدن و سلام گفتن ،آقای بهجت به همه سلامی میگفت وتعارف میکرد.من چندبار خواستم سلام بگم منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن یه لحظه تو دلم گفتم:حمید!میگن،آقا از آدما خبر داره…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره!… ⭕️تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!” اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، کردم، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم ،از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم ،من هم اسممُ نوشتم… 🔰اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت ،دم در سرم رو پایین انداخته بودم ،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن:"حمید..حمید…حاج آقا باشماست."نگاه کردم دیدم آقای بهجت به اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن: ✅یکماهه که روخوشحال کردی… ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را منتشر کنید. متشکریم👇🏻👇🏻 [●@kelidebeheshte●]
🔻 ✨امام صادق علیه السلام به سلیمان دیلمی فرمود: ای سلیمان را ترک نکن ، همانا زیانکار کسی است که از نماز شب محروم بماند. ✨در جایی دیگر حضرت فرمودند: "بر شما باد به ؛ چون رویه پیغمبر شما ، و خوی مردان صالح پیش از شماست و باعث دوری امراض از بدن شما می باشد." 📚برگرفته از کتاب ثواب الاعمال 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte 💙نمازشب را باما تجربه کنید💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم🌺
°•[[ ]]•° 🌱💛|| . 🍃✨ میگفت: ـــــــ انسان یڪ ٺذڪر در هر ۴ ساعٺ به خودش بدهد بد نیسٺ بہٺرین موقع بعد از پایان نماز،وقٺے سر به سجده می گذارید ،مروری بر اعمال از صبح ٺا شب خود بیندازد، آیا کارمان برای رضای خدا بود. :)💔 • 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
•••🌸 ☘💧 میگن؛ همش دنبال این ‌نباش ؛ کہ چے ثواب داࢪه ..! اَول دنبال این باش ؛ چے گناه داره ..!🥀 تا بویِ گناه ࢪو نشناسی؛ کیسہ ی ثواب‌هات سوࢪاخ ‌میمونه‌رفیق🌱 🌸✨ |‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
<> تصمیم بگیر براے همه ڪارات نیت داشته باشےِ فعل قلبے در کنار عمل ظاهریت وجود داشته باشه !! <>🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
{✨} ❥•خوشــبختے یعــنے..🖇 ❥•واقف بودݩ بــہ هرچـــہ ڪہ داریـــم.. ❥•خوشبختــے یعـــݩے..♥️ ❥•لذت بـــردڹ از داشـــتہ هــات...! 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte