#نمازشب_ششم_ماه_رجب 🔮
💚نماز شب ششم ماه رجب، دو ركعت است، که در هر رکعت بعد از سوره ی حمد، هفت بار آية الكرسى خوانده شود.💚
#ثواب_نماز 🎁
⬅️منادىاى از آسمان ندا در مىدهد: اى بندهى خدا، تو حقيقتا و واقعا دوست خدا هستى و در برابر هر حرف كه در اين نماز خواندهاى، شفاعت يك مسلمان براى تو است و نيز هفتاد هزار عمل نيك كه هر كدام از آنها نزد خدا برتر از كوههاى دنيا است، براى تو خواهد بود.♥️
#منبع:اقبال الاعمال.ص150📚
#التماس_دعا 🤲🏻🌿
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
❣#سلام_امام_زمانم❣
کاش صاحب برسد،بنده به زنجير کند
ماجوانان همه را در ره خود پير کند
کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد
با نگاهش به دل غمزده تاثير کند
#العجل_مولاےمن💙
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌿
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فضیلت #ماه_رجب در کلام مقام معظم رهبری (حفظه الله)
#رهبرانھ
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
5.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام و علیک یا امام رئوف
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
ریحانـہ خلـقـت:)🌱:
•••🌸☔️•••
گـــاهۍدرشــتـاݕِزنــدگی🌪
گــوشـهـایبـایســتوبگـو:🌱
خــدایــامـیدانــمکہهسـتۍ🙂🤞🏻♥️
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
✍🏼 #امام_علی_علیهالسلام :
✅ عقل، درختى است كه
ريشه آن " تقوا "
شاخه هايش " حياء "
و ميوه آن " پارسايى " است.
" تقوا " به سه چيز دعوت میكند:
✨ دين شناسى،
✨ بى رغبتى به دنيا،
✨ و دل بستگى به خداوند...
و " حيا " به سه چيز دعوت میكند:
✨ يقين،
✨ خوش اخلاقى
✨ و تواضع...
و"پارسايى"بهسه چيزدعوت میكند:
✨ راستگويى،
✨ سرعت و شتاب در نيكى ها،
✨ و دورى از كارهاى شبهه ناك...
📚 مواعظ العددية، ص ۱۶۰
🌸 #أین_الرجبیون
🍃 #ماه_رجب
🌸 #لیله_الرغائب
🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
کلید بهشت🔑🌹🕊️ https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
•❤️•لیلة الرغائب•❤️•
پنجشنبه 99/11/30
ماه رجب ماه پربرکتیه. اولین شب جمعه ماه رجب شب لیلة الرغائب (شب آرزوها) است! تو هم مثل من این شب را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!!
دعای مخصوص شب آرزوها:
سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين
حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسی مردم را از اين دعا باخبر کند در گرفتاريش گشايش پيدا ميکند🌹
خیلی ها گرفتارن و خیلی ها آرزوهای کوچیک و بزرگ دارن. به همه یادآوری کنید.
❤️التماس دعا❤️
ـ ـ ـ ـــــــــــــــ↻ـــــــــــــــ ـ ـ ـ🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
💗#گامهای_عاشقی💗
#قسمت_هفتاد_وسوم
در اتاق باز شد و امیر وارد اتاق شد
کنارم نشست
امیر : حالت خوبه آیه؟
- خوبم
امیر: همه چی یه دفعه شد ما خودمون هم چند روز پیش فهمیدیم ،این سارای دهن لق هم هیچ حرفی تو دلش نمیمونه
- امیر تنهام بزار
امیر: میخوای بریم بیرون دور بزنیم
( دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم ): تو رو خدا تنهام بزار
امیر: بابا و مامان و بی بی رو میبرم خونه ،خودم میام پیشت تنها نباشی
زل زدم تو چشماش
- چقدر برات عزیزم
امیر: این حرفا چیه ،معلومه خیلی
- پس تنهام بزار
امیر : باشه
امیر بلند شد و رفت
فکر میکردم فراموش کردم ،همه چیزو ،اما اشتباه میکردم ،من فرار کردم نه فراموش
روی تخت دراز کشیدمو آروم گریه میکردم ،تا صدای شکسته شدن دلمو کسی نشنوه ،تا صدای له شدنمو کسی نشنوه
اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
چشمامو که باز کردم همه جا تاریک بود
بلند شدم برقا رو روشن کردمو رفتم وضو گرفتم و سجادمو پهن کردمو نمازمو خوندم
خدایا ...خسته ام ... خیلی خسته ام
روزای خوبت کی میرسه؟دیگه نمیکشم ،دارم کم میارم ..
ااااااخ ...چشمام دیگه نمیشنوه ...گوشام کر شده ....گریه هام بی صداست هنوز ...یه عقده تو گلومه داره خفم میکنه ...درد بی کسی داره منو میکشه ..چرا دیگه صدامو نمیشنوی؟،،تو که تنها کسم بودی
خدایا شکستم ..خدایا شکستم
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
💗#گامهای_عاشقی💗
#قسمت_هفتاد_وچهارم
احساس میکردم تمام تنم داره میلرزه
رفتم زیر پتو تا گرم بشم
ولی بازم میلرزیدم
صدای زنگ درو شنیدم پاهام توان راه رفتن نداشت
تمام تنم یخ زده بود ،صدای دندونامو که به هم میخوردن میشنیدم
در اتاق باز شد
چشمامو به زور باز کردم دیدم امیره
امیر کنارم نشت ،دستشو گذاشت روی صورتم
امیر: آیه ،یا فاطمه زهرا ،داری میسوزی تو تب
امیر لباسامو پوشید،ماشین و داخل حیاط آورد کمکم کرد سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان
- امیر سردمه ،دارم میلرزم
امیر: الهی قربونت برم الان میرسیم بیمارستان ،تب و لرز کردی
بعد از اینکه رسیدیم بیمارستان یه سرم بهم زدن که کم کم حالم بهتر شد
تا نصفحه های شب تو بیمارستان بودیم که حالم بهتر شد و برگشتیم خونه بی بی
به کمک امیر رفتم تو اتاقم دراز کشیدم
امیر هم یه مسکن خواب آور بهم داد خوردم نفهمیدم روحم کی از این دنیا جدا شد
با احساس خیسی روی صورتم بیدار شدم
دیدم امیر بالای سرم نشسته دستمال خیس میزاره رو پیشونیم
- ساعت چنده ؟
امیر لبخند زد و گفت: نزدیکای ظهره
- پاشو برو پیش سارا ،حتما تا حالا نگرانت شده
امیر: دیشب بهش گفتم که میمونم پیشت
-میبینی که الان خوبم ،پاشو برو
امیر: یه کلمه دیگه حرف بزنی ،با همین کتاب میزنم تو سرت
- میگم ،گشنمه چیزی نداریم واسه خوردن ؟
امیر: الان میرم برات یه چیزی درست میکنم
- دستت درد نکنه
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte