eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
329 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁 بعد از رفتن خاله و سعیده، با این که کمی ضعف داشتم ولی شروع به درس خواندن کردم. نزدیک نیمه شب بود که یادم افتاد هنوز به کمیل پیام نداده‌ام. فوری گوشی را برداشتم، چون دیر وقت بود دو دل شدم برای پیام فرستادن. ولی وقتی یاد عصبانیتش افتادم فوری گوشی‌ام را باز کردم. چند ساعت پیش خودش پیام داده بود و حالم را پرسیده بود. تشکر کردم و نوشتم که فردا برای امتحان میروم. فوری جواب داد: –مگه حالتون خوب شده؟ از این که هنوز بیدار بود تعجب کردم. –بله بهترم. –خیلی نگرانتون بودم، از نگرانی خوابم نمیبرد، بخصوص که جواب پیامم رو هم ندادید. –ببخشید، مهمون داشتیم گوشیم رو چک نکردم. –خدا ببخشه، فردا می‌بینمتون. تا اذان صبح درس خواندم. همین که نمازم تمام شد سر سجاده از خستگی خوابم برد. با صدای زنگ گوشی‌ام از خواب پریدم. اسرا چادر به سر وارد اتاق شد و گفت: –راحیل صدات کردم باز خوابیدی؟ بعد نگاهی به صفحه‌ی گوشی‌ام انداخت. –اوه، اوه، بادیگارد خشنه پشت خطه، خدا به دادت برسه. با شنیدن حرف اسرا به طرف گوشی‌ام شیرجه زدم و پرسیدم: –مگه ساعت چنده؟ نگاهی به ساعت انداخت. – فکر کنم یه یه ربعی پایین وایساده باشه. –وای! اسرا، کاش با کتک بیدارم می‌کردی. فوری گوشی را جواب دادم. –الو. بر خلاف انتظارم خیلی آرام و متین گفت: –خواب موندید؟ شرمنده گفتم: –ببخشید. الان آماده میشم میام. –منتظرم. اسرا نوچ نوچی‌ کرد و گفت: –خدا به دادت برسه. من رفتم خداحافظ. به سرعت برق آماده شدم و صبحانه نخورده به طرف آسانسور دویدم. مادر لقمه‌ایی دستم داد و سفارش کرد که حتما بخورم. سوار ماشین که شدم دوباره عذر خواهی کردم. ریحانه داخل صندلی‌اش خواب بود. کمیل همانطور که به روبرو نگاه می‌کرد گفت: –یعنی من اینقدر بداخلاقم؟ با تعجب نگاهش کردم. –آخه خیلی با حول تلفن رو جواب دادید. الانم اونقدر دست پاچه و رنگ پریده‌اید انگار که از من وحشت دارید. حالا من یه بار نگرانتون شدم و صدام رو یه کم بردم بالا... –نه، رنگ پریدگیم واسه کم خوابیمه. دست پاچگیم هم واسه اینه که شما رو معطل گذاشتم. –حتما شب تا دیر وقت درس می‌خوندید؟ –بله. اصلا نفهمیدم کی خوابم برد. –البته من هم اون روز نباید اونجوری باهاتون حرف میزدم. –خب، شاید شما هم حق داشتید، من نباید... حرفم رابرید و گفت: –حق که داشتم ولی‌ خب می‌تونستم آرومتر مطرحش کنم. یک لحظه از این که اونجا تنها هستید عصبی شدم. راستی فنی زاده گفت هفته پیش برای فریدون احظاریه فرستاده، احتمالا تا حالا به دستش رسیده. با تعجب پرسیدم: – مگه آقای وکیل آدرسش رو داشتن؟ –نه، مثل این که زنگ زده به فریدون و با یه کلکی گرفته. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: –خدا به خیر بگذرونه. بعد از یک سکوت طولانی نزدیک دانشگاه ترمز کرد و پرسید: –امتحانتون کی تموم میشه؟ –کمتر از یک ساعت. –پس من ریحانه رو میبرم مهد، بعد میام دنبال شما. اگر دیر رسیدم بیرون نیایید زنگ میزنم.لبخند زدم و گفتم:حالا دیگه تروریست نیست که یهو غافلگیرم کنه...اخم کرد.چرا، بعضیها از اونام بدترن، شخصیت آدمها رو ترور می‌کنن.بعد از امتحان جلوی در دانشگاه ایستادم اثری از کمیل نبود. بچه‌ها در رفت و آمد بودند. دانشگاه تقریبا خلوت بود.داخل رفتم و قدم زنان به محوطه‌ی پشت دانشگاه رسیدم.روی صندلی شکسته‌ایی که هنوز آنجا بود نشستم و خاطراتم را مرور کردم.حرفهایی که سوگند در مورد آرش شنیده بود را اینجا به من گفت. ذهنم شرطی شده بود ناخوداگاه خودش این فکرها را پس زد. انگار واقعا ذهنم قوی شده بود و زورش به این جور افکارم میرسید. همه ی اینها را مدیون مادرم بودم.بلند شدم تا به طرف در دانشگاه بروم و نگاهی به خیابان بیندازم.همان لحظه با دیدن فریدون که به طرفم می‌آمد خشکم زد.خیلی وقته دنبالت می‌گردم، امدی اینجا؟ مطمئن بودم نرفتی چون اونی که بیرون وایساده گفت هنوز بادیگارتت نیومده. قدرت حرکت نداشتم. نترس کاریت ندارم. دیگه تلفن غریبه جواب نمیدی مجبور شدم حضوری خدمت برسم.بعد برگه‌ایی از جیبش درآورد.این چیه؟ مگه با این بادیگاردت قرار نزاشتیم که من رضایت بدم شمام شکایتی نکنید؟به لکنت گفتم:چون بعدش مزاحمم شدی، تلفن زدی و...باشه دیگه نمیشم به شرطی که توام شکایتت رو پس بگیری.چند قدم جلو امد. تکانی به خودم دادم و به طرف در دانشگاه حرکت کردم.کجا میری؟ دارم حرف میزنم.سرعتم را بیشتر کردم.او هم پشت سرم آمد و با صدای بلند گفت:اگر شکایتت رو پس نگیری بد می‌بینی، من که آب از سرم گذشته چه یک وجب چه صد وجب. احساس کردم صدایش نزدیک تر شد. شروع به دویدن کردم. از در دانشگاه رد شدم. کمیل نبود. به طرف خیابان اصلی می‌دویدم. تقریبا به سر خیابان رسیده بودم که کمیل را دیدم. جلوی پایم ترمز کرد و خم شد در جلوی ماشین را باز کرد. خودم را داخل ماشین انداختم. صدای موسیقی که پخش میشدا قطع کرد. 🍁به قلم‌لیلافتحی‌پور🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر اعضای محترم کانال. عزاداری هاتون مورد قبول درگاه حق انشاالله. امشب ساعت 22اولین رمانی که قولش رو داده بودم داخل کانال به صورت pdf قرار خواهم داد و دومین رمان هم همین روز ها ارسال میشه🙂. من همچنان روی حرفم هستم و می خواهم حودساز های کانال رو بفرستم ولی واقعا نتم خیلی ضعیفه و به خاطر رمان هم قراره وصل کسی بشم امیدوارم زودتر نت بگیرم و براتون ارسال کنم و پیش شما بزرگواران بدقول نشم.
✨﷽ا✨ 🔔 💠 امام حسین علیه السلام: هیچ کس در روز قیامت از شدائد و احوال آن در امان نمی‌باشد، مگر آن که در دنیا از خداوند متعال ترس داشته باشد. 📙 بحارالانوار ج ۴۴ ص ۱۹۲ کلید بهشت🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
✨﷽ا✨ 🔔 💠 امام سجاد علیه السلام: هرکس به آنچه خداوند برایش تقسیم کرده و روزی داده، قانع باشد، او از بی‌نیازترین مردم است. 📙 بحارالأنوار؛ ج ۷۵، ص۱۵۳ کلید بهشت🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
‌ ✨﷽ا✨ 🏴 ☘ امام سجاد (علیه السلام) فرمودند : ✍ چهار خصلت است كه در هر كس باشد ، ایمانش كامل و گناهانش بخشوده خواهد بود ، و درحالتی خداوند را ‏ملاقات می‌كند كه از او راضی و خوشنود است : 1⃣ تقوای الهی با كارهایی كه برای مردم به دوش می‌كشد ‏ 2⃣ راست گوئی و صداقت با مردم 3⃣ حیا و پاكدامنی نسبت به تمام زشتی‌های در پیشگاه خدا و مردم ‏ 4⃣ خـوش اخلاقی و خوش برخوردی با خانواده‌ی خود 📖 مشكاة‌الانوار ص۱۷۲ کمی تا بهجت🌷 کلید بهشت🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
✍ اهمیت شب زنده داری 🌷قرآن کریم ۹ بار برسحرخیزی سفارش فرموده: 🌷۱.مومنین سحرگاهان استغفارمی‌كنند۱۸ذاریات 🌷.۲سحرراعبادت کن.....۲مزمل 🌷۳.سحر راعبادت کن تاخدا تو را به مقامی بالابرساند.۷۹اسراء 🌷۴. پیش ازآفتاب، و قبل ازغروب و سحرها وقسمتی ازروزتسبیح بگو،تاخدا خوشحالت کند۱۳۰طه 🌷۵. پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور.۳۹ق 🌷۶.بخشی از شب او را تسبیح كن، و بعد از سجده‌ها.۴۰ ق 🌷۷. شب،وسحر و طلوع صبح‌ خداراتسبیح کن.۴۹طور 🌷شب برای او سجده كن، و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح کن.۲۶انسان 🌷۹.بدن هاشون رادر دل شب ازبستر جدا می‌کنند وخدارا باترس وامید می‌خوانند، و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم انفاق می‌كنند.۱۶سجده 🌷پاداش : 🌷هیچ كس نمی‌داند چه پاداشهای مهمّی كه مایه روشنی چشمهاست برای آنها پنهان شده، این پاداش كارهائی است كه انجام می‌دادند.۱۷سجده ─┅═༅𖣔🖤یاحسین🖤𖣔༅═┅─    🏴صلی الله علیڪ یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام کلید بهشت🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا