eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
330 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤 دستورالعمل آیت الله کشمیری برای نزدیک شدن به امام زمان عجل الله فرجه الشریف. 🎤آیت الله کشمیری (رحمه الله علیه ) کلید بهشت🔑🌹🕊 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کـربلا واســــم ضـروریـه حسین اربعین اوضاع چه‌جوریه حسین کار مـن امـسال صبوریـه حسین دارم می‌میریم... کلید بهشت🔑🌹🕊 @kelidebeheshte
✨🌼✨ آن کوه استقامت و آن معدن وقار🥀 در ماتم رقیه دگر طاقتش نماند🥀 زینب که تا سحر همه شب در قیام بود🥀 آن شب دگر نماز شبش را نشسته خواند🥀 🏴 شهادت حضرت رقیه (س) تسلیت. 🏴 کلید بهشت🔑🌹🕊 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
امیر در سن ۱۲ سالگی به یار همیشگی خود حسن خیانت می‌کند و این گناه تا سال‌ها مانند یک استخوان در گلویش گیر مانده و حتی شادترین لحظات زندگی را برای او تیره و تار می‌کند. در سال 1979 با حمله روس ها به افغانستان امیر با پدرش (بابا) از افغانستان فراری میشوند، و تمام روزهای تلخ و شیرین گذشته را هم در ذهن خود به فریمانت می برند. در این زمان طالبان حسن و همسرش را به جرم هزاره بودن به قتل میرسانند و تنها پسری معصوم (سهراب) از آنها به یادگار می ماند، پسری که در دستان طالبان اسیر می شود. امیر با شنیدن این داستان به خاطر جبران خیانتش نسبت به حسن تصمیم به نجات دادن ان پسر می گیرد و از امریکا دوباره به افغانستان برمی گردد و ... اين كتاب توسط انتشارات مجيد با ترجمه رضا اسكندرى نيز ترجمه و چاپ شده است. ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
همه لحظه‌ای مکث کردند و خوب به صداهای اطرافشان گوش سپردند و درست در آن لحظه بود که آن‌ها نیز صداهای که کمی بلندتر از یک زمزمه بود را شنیدند. بی‌درنگ رنگی از امید صورت‌هایشان را شاداب‌تر کرد و زمانی که رد صدا را گرفتند، متوجه شدند که‌ موج صدا از سمت تپه‌ای که در سمت چپشان قرار داشت، قوی‌تر می‌شد پس با گام‌های بلند خود را بـه تـپه رسـاندند و درحالـی‌که بـه هم کمک می‌کـردند از آن بالا رفتند. هنگامی‌که با سینه‌های از نفس افتاده به بالای تپه رسیدند از دیدن چیزی که پیش رویشان بود، چشمانشان برقی زد و گل لبخند بر لبانشان شکفت. ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄