eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
328 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
مجموعه ۲۳ جلدی روزگاران درباره وقایع مختلف جنگ تحمیلی و یا گروه‌های مختلفی که در جنگ شرکت کرده‌اند، است. گروه‌هایی مانند غواصان، پزشکان، پرستاران، نیروهای هوانیروز و وقایعی مانند فتح خونین‌شهر، اسارت، وقایع دزفول و ماجرای غواصان لشکر ۱۴. در این مجموعه تصویرهایی از سال‌های جنگ به کمک خاطرات افراد مختلف ترسیم شده و برای آن‌ها که آن روزها را دیده‌اند، خاطره بازی و آن‌ها که ندیده‌اند، آگاهی را به ارمغان می‌آورد. در «کتاب زنان خرمشهر» از مجموعه روزگاران، بتول کازرونیان به نقش زنان در جنگ تحمیلی با محوریت اشغال و آزادسازی خرمشهر می‌پردازد. زنانی که تا پیش از ترک اجباری خرمشهر وظیفه آشپزی و پرستاری از رزمنده‌‌ها را بر عهده داشتند. در نوشتن این کتاب کازرونیان توانسته صد خاطره از زنان خرمشهری را گرد هم آورد ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
یکی از جذاب‌ترین کتاب‌ها در زمینه دفاع مقدس مجموعه کتاب‌های کمیک حسن ودود است. در این مجموعه ودود سعی کرده با قلم هنرمندانه خود بخشی از وقایع دفاع مقدس را به تصویر بکشد. بخشی از کتاب حمله به اچ ۳ را در تصویر زیر می‌بینیم. عملیات اچ ۳ یکی از مهم‌ترین عملیات‌های نیروی هوایی ایران در جنگ بود و از جمله بزرگترین عملیات‌های هوایی دنیا از آن یاد می‌شود. در این عملیات ارتش ایران پایگاه هوایی الولید را در غربی‌ترین نقطه عراق منهدم کرد. ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
«در کمین گل سرخ» زندگی‌نامه داستانی شهید سپهبد علی صیادشیرازی به قلم محسن مؤمنی‌شریف است. که شامل بخش‌های پیش از انقلاب زندگی شهید و بخش‌های مربوط به کردستان و سال‌های پایانی جنگ است. که روایت نویسنده علاوه بر بسیاری از منابع مکتوب، مبتنی بر ساعت‌ها گفتگو و تحقیق است. «در کمین گل سرخ» که در این دوره از نمایشگاه در اختیار مخاطبان قرار داشت و به‌نظر می‌رسد انتشار تقریظ رهبری بر این کتاب که چند روز قبل از نمایشگاه کتاب صورت گرفت، در استقبال مردمی از این اثر تأثیرگذار بوده است. مؤمنی‌شریف که قصه‌نویس قهاری است خاطر روایت زندگی صیادشیرازی با جذابیت‌های داستانی و تعلیق پیش می‌برد که این کار بر شیرینی این کتاب افزوده است ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
«سرباز کوچک امام»، نوشته فاطمه دوست‌کامی، دربردارنده خاطرات مهدی طحانیان، کوچک‌ترین آزاده ایرانی در دوران هشت سال دفاع مقدس است. خاطرات کتاب هرچند از دوران کودکی راوی و از زمان پیش از انقلاب آغاز می‌شود، اما عمده تمرکز کتاب بر خاطرات طحانیان از دوران اسارت در اردوگاه‌های عراق است. این کتاب از پرفروش‌های انتشارات پیام آزادگان در ایام نمایشگاه کتاب بود که جشن ۱۰۰ هزارتایی شدن آن هم در مراسمی در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد. ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗 💗 ــ باورم نمیشه یاسر دستش را بر شانه اش گذاشت وفشرد. ــ دیدی جواب این همه سختی هایی که کشیدی ،گرفتی؟ ــ برام همه چیزو بگو یاسر به ماشین سمانه اشاره کرد و گفت: ــ فک کنم قبلش کار دیگه ای بخوای انجام بدی کمیل با دیدن ماشین سمانه،بدون هیچ حرفی سریع به سمت ماشین رفت. ضربه ای به شیشه ی ماشین زد،سمانه که سرش را بر روی فرمون گذاشته بود،با وحشت سرش را بالا آورد، امابا گره خوردن چشمان خیس و سرخش در چشمان کمیل،نفس راحتی کشید. در را باز کرد و از ماشین پیاده شد. کمیل این را درک می کرد که سمانه الان نیاز به تنهایی دارد،تا بتواند اتفاقات سنگین امروز را،هضم کند # به یکی از نیروها اشاره کرد که به طرفش بیاید. ــ بله قربان ــ خانم حسینی رو تا منزل برسونید ــ چشم قربان روبه سمانه گفت: ــ تنهات میزارم تا درست فکر کنی،میدونم برات سخت بوده،اما مطمئن باش برای من سخت تر بوده،امیدوارم درست تصمیم بگیری و نبود من تو این چهارسالو پاب خودخواهیِ من نزاری،من فردا دوباره میام تا بهتر بتونیم حرف بزنیم سمانه که ترس دقایق پیش را فراموش کرده بود،عصبی پوزخندی زد و گفت: ــ لازم نکرده ما حرفی نداریم ددر ضمن من ماشین دارم ،با ماشین خودم میرم به طرف ماشین رفت وسریع پشت فرمون نشست،خودش هم از این همه جراتی که پیدا کرده تعجب کرده بود،نمی دانست جرات الانش را باور کند یا ترس و لرز دقایق پیش را..... یاسر که متوجه اوضاع شده بود،به یکی از نیروها اشاره کرد که ماشین را از سر راه بردارد. به محض اینکه سمانه از کوچه خارج شد، دستور داد که یک ماشین تا خانه آن را اسکورت کند،با اینکه تیمور دستگیر شده بود اما نمی توانست ریسک کند. کمیل نگاهی قدردان به خاطر همه چیز به یاسر انداخت که یاسر با لبخند جوابش را داد. ــ میخوای صحبت کنیم ــ آره ،یاسر چه خبره؟تیمور چطور دستگیرشد؟چرا من در جریان نیستم ــ میگم همه ی اینارو میگم،اما الام باید برگردیم وزارت 🍁فاطمه امیری زاده🍁