﷽؛
#قسمت_دوم
یه روز یه ترکـه میره جبهه،
بعد از یه مدت فرمانده میشه ... 😎
یه روز بهش میگن داداشت شهید شده،
افتاده سمت عراقیها ...
اجازه بده بریم بیاریمِش ... 🙄
میگه کدوم داداشم؟ ⁉️
اینجا همه داداش من هستن 💞
اون ترکـه تا زنده بود جنگید و به داداشهای شهیدش ملحق شد 😍
👌 اون ترکـه کسی نبود جز
شهید مهدی باکری ❣
........................................
خواهشاً نشر بدیم، تا باعث تحکیم برادری بین قومیتها بشیم :) 🙏
#پدر_موشكي_ايران
#کرونا
﷽؛
🌱 #داستان
معمای توپ چهل تکه
#قسمت_دوم
... دیگه صحبتی از جایزهش نشد!
تا اینکه
۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادتش گذشته بود ....
که زنگ خونه به صدا دراومد ....
مرد محترمی پشت در بود ...
👤 گفت:
«من دبیر ریاضی محمود بودم.
کلی هم گشتم تا خونه شما رو پیدا کنم».
بعد احوالپرسی و ...
گفتن:
راستش من سه سال دبیر ریاضی محمود بودم.
سال آخری که دبیرش بودم،
متوجه شدم محمود مسائل ریاضی رو که حل میکرد ...
صبح، زودتر میاومد کلاس و
حل مسئله رو هر بار، به یکی از دانشآموزا که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میدادِ .... 😯
و جایزه هم اغلب به همون دانشآموزا میرسیدِ،
چون محمود از چند راه مختلف به جواب میرسید ...
همیشه برام سوال بود؛ که چرا محمود که همیشه ریاضی رو ۲۰ میگیره، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشه؟! 🤔
کشیدمش کنار؛ 🧐
گفتم بهش
امروز از فلانی شنیدم
این مسئله رو تو حل کردهای!😐
اول داشت طفره میرفت،
بعد قبول کرد!🙂
گفتم: چرا آخه؟
گفت:
همین فلانی،
اولا یک مسئله ریاضی رو یاد گرفته از چند راه حل کند ...
این کار بدیِ آقا معلم؟
ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم 😊
بهتر نبود این کتانی برسه دست این دوستمون که کتانیش از چند جا پاره شده؟☺️😇
اونجا بود که فهمیدم
چه روح بلندی داره این محمود شما ...🦋
خواستم موضوع رو با مدیر مدرسه درمیان بذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر بشه ... 🤩
قسمم داد؛
که اگه برا کس دیگهتی این موضوع رو بکم، دیگه این مدرسه نمیاد ....
👌برگی از دفتر زندگی #شهید_محمود_کاوه
به روایت مادر بزرگوارشون ✨
❣شادی روح شهدا صلوات ❣
#مرد_ميدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
📌 آموزش احکام
📚 موضوع: مُبطِلات روزه
📖 مبطلات:
کارهایی که روزه رو باطل میکنن
#قسمت_دوم
🌙🌱 #ماه_مبارك_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
💎 فضیلت و ارزش شب قدر 💎
📖 #قسمت_دوم
🌙🌱 #ماه_مبارك_رمضان
﷽؛
🥀 گلبرگی از یاس
#قسمت_دوم
کنیزک پیش آمد ....
به چشمهای خانم خانه نگریست ...
- بانوی من!
شما را چه شده!
چه چیزی شما را اینگونه پریشان کرده؟!
+ در تمام زندگی تلاش کردهام، چشم نامحرم مرا نبیند؛
حال نگران حجاب بعد از مرگم هستم!
بانو که تعجب را در چشمهای کنیز خوانده بود ادامه داد،
+ این تابوتهایی که مرسوم است، خیلی پوشیده نیست هر چند روی جنازه را پارچه میکشند، اما حجم بدن در برابر دیده نامحرم هاست!!
اسماء کنیزک مهربان بانو گفت:
- من در سرزمین مادریام دیدهام تابوتی درست میکنند که دیواره دارد ...
و اندام در مقابل دیده دیگران نیست.
بانو به اسما توصیه نمود یکی از آن تابوتها را برایش درست کند.
🦋 هیچ کس حضرت زهرا علیهاالسلام را از زمان رحلت پدرش تا آن روز که توانسته بود برای پوشش بعد از مرگش هم، کاری کند آنقدر خوشحال ندیده بود.
📚 کنزالعمال، جلد ۱۲، صفحه ۶۸۶
🕯 #فاطميه
﷽؛
🥀 #گلبرگی_از_یاس
#قسمت_دوم
کنیزک پیش آمد ....
به چشمهای خانم خانه نگریست ...
- بانوی من!
شما را چه شده!
چه چیزی شما را اینگونه پریشان کرده؟!
+ در تمام زندگی تلاش کردهام، چشم نامحرم مرا نبیند؛
حال نگران حجاب بعد از مرگم هستم!
بانو که تعجب را در چشمهای کنیز خوانده بود ادامه داد،
+ این تابوتهایی که مرسوم است، خیلی پوشیده نیست هر چند روی جنازه را پارچه میکشند، اما حجم بدن در برابر دیده نامحرم هاست!!
اسماء کنیزک مهربان بانو گفت:
- من در سرزمین مادریام دیدهام تابوتی درست میکنند که دیواره دارد ...
و اندام در مقابل دیده دیگران نیست.
بانو به اسما توصیه نمود یکی از آن تابوتها را برایش درست کند.
🦋 هیچ کس حضرت زهرا علیهاالسلام را از زمان رحلت پدرش تا آن روز که توانسته بود برای پوشش بعد از مرگش هم، کاری کند آنقدر خوشحال ندیده بود.
📚 کنزالعمال، جلد ۱۲، صفحه ۶۸۶
🕯 #فاطميه