همراهان گرامی سلام
صبح به خیر
🍃آفتــاب و مــاه، تـا در چـرخِ گیتیپرور است
🍃سایۀ گلدستههایت بر سرِ اینکشور است
🍃دخت موسایی وصد موسی مقیمِ طور توست
🍃وسعتِ ملکِ خـدا، غـرقِ شعـاعِ نــورِ توست
🍃عصمت و تقوا و پاکی و شرف،
منشورِ توست
🍃قم اگر گردیده مشهورِ جهان، مشهورِ توست
🏴وفات حضرت فاطمه معصومه(س) را تسلیت می گوییم.
🪴با ما همراه باشید🪴
📌در محضر معصوم
راوی میگوید: از امام رضا (ع) پیرامون حضرت معصومه (ع) پرسیدم.
فرمود: مَن زارَها فَلَهُ الجَنَّة.
هر کس او را زیارت کند بهشت از آن اوست.
امام جواد (ع) نیز میفرماید: مَن زَار قَبرَ عَمَّتی بِقُم فَلَهُ الجَنَّة.
کسی که قبر عمهام را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست.
📚مستدرک سفینة البحار، ج 8، ص 258.
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
روضه-حضرت-معصومه-سلام-الله-علیها.mp3
7.61M
﷽
🏴 السَّلامُ عَلَیْكِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللهِ
️ 🔳 مرثیه و روضه 🏴
🚩 روضه حضرت معصومه سلام الله علیها
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
📜برگی از تاریخ
روزی جمعی از شیعیان وارد مدینه شدند و تعدادی پرسش در نامهای نوشته به خانهی امام کاظم (ع) بردند. امام در سفر بود، امام رضا (ع) نیز در مدینه حضور نداشت.
هیأت اعزامی از این که خدمت امام زمان خود نرسیده بودند و با دست خالی باز میگشتند اندوهگین بودند. حضرت معصومه - که در آن ایام هنوز به سن بلوغ نرسیده بود - با مشاهده غم و اندوه آنان، پاسخ پرسشها را نوشت و به آنان داد. شیعیان با خوشحالی مدینه را ترک کردند. در بیرون مدینه امام کاظم (ع) را زیارت و داستان خود را تعریف کرده پاسخهای حضرت معصومه را ارائه دادند. امام کاظم با دیدن جوابها، با بیان جمله: «فداها ابوها» رضایت و مسرت خود را بیان کرد.
📚کریمهی اهل بیت، 170. ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها.mp3
3.01M
🔻عظمت حضرت معصومه (س)
🎙سخنران:حجتالاسلام دکتررفیعی
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😘قرآن 》فلسطین 》شیرین 》 طنز 》آرزوی آزادی قدس》نابودی رژیم کودک کش صهیونیسم》
🤲🏻
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
کسی که با کتابها آرامش یابد، هرگز آرامش خود را از دست نخواهد داد.
(امام علی علیه السلام)
کانال کتاب آرامش را برای شما به ارمغان می آورد
با کانال کتاب همراه باشید🌺
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
آیه الله سید صدرالدین صدر قدّس سرّه نقل می کند: مدتی من زمام امور حوزه را به دست گرفتم و شهریه طلبه ها را عهده دار بودم.
تا این که یک ماه وجهی نرسید.
مجبور شدیم قرض کنیم و شهریه را بدهیم، ماه دوم نیز پولی نرسید، باز هم قرض کردیم و شهریه را دادیم.
ولی ماه سوم دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم.
جمعی از طلبه ها، برای گرفتن شهریه به خانه آمدند.
من هم اظهار کردم که در بساط نیست، مبلغ زیادی هم مقروض شده ام.
یک مرتبه صدای گریه طلبهای بلند شد و گفت: پس چه کنیم؟ نه در مدرسه امنیّت داریم (با توجّه به فشار و خفقان دوران رضاخان) و نه میتوانیم به وطن برگردیم، اگر خرجی هم نداشته باشیم، دقیقاً توهین هایی که می کنند درست از آب در می آید.
طوری صحبت کرد که من هم گریان شدم.
به طلاب گفتم: آقایان! تشریف ببرید، ان شاءالله تا فردا برای شهریه کاری خواهم کرد!
آنها رفتند و من تا شب هرچه فکر کردم، فکرم به جایی نرسید.
آن شب خوابم نبرد تا سحر که برخاستم و تجدید وضو کردم و به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرّف شدم. در حرم مطهر کسی نبود. بعد از ادای نماز صبح و مقداری تعقیب، با حالت ناراحتی شدیدی پای ضریح مطهر آمدم و با حالت ناراحتی به حضرت معصومه(س) عرض کردم: عمه جان! این رسم نیست که عدّه ای از طلاب غریب در همسایگی شما و در کنار حرم شما از گرسنگی جان بسپارند. اگر می توانید اداره کنید بسم الله! و اگر توانش را ندارید به برادر بزرگوارتان حضرت علی بن موسی الرّضا(ع) و یا به جدّ بزرگوارتان حضرت امیرالمؤمنین(ع) حواله فرمایید.
این را گفتم و با حالت قهر و عصبانیّت از حرم بیرون آمدم و وارد منزل شدم و در اتاق نشستم.
مرتباً منظره روز گذشته جلو چشمم می آمد و حالم منقلب می شد. برخاستم قرآن کریم را برداشتم که قرآن بخوانم بلکه مقداری از ناراحتیم کاسته شود، از شدّت پریشانی نتوانستم بخوانم.
ناگهان دیدم درب اتاق را می زنند، گفتم: بفرمایید.
در باز شد، کربلایی محمد (پیر مرد پیشخدمت) وارد شد و گفت: آقا! یک نفر با کلاه شاپو و چمدانی در دست می گوید: همین الآن می خواهم خدمت آقا برسم و وقت ندارم که بعداً بیایم.
من ترسیدم و گفتم: نمی دانم آقا از حرم آمده یا نه، حالا چه می فرمایید؟
گفتم: بگو بیاید، اگرچه راحتم کند.
کربلایی محمد برگشت، طولی نکشید که مردی موقّر و متشخّص، با کلاه شاپو بر سر و چمدانی در دست وارد شد. چمدان را گوشه اتاق گذاشت، شاپو را از سر برداشت و سلام کرد. جواب دادم. جلو آمد و دستم را بوسید. سپس عذرخواهی کرد و گفت: ببخشید چون وقت نداشتم، بد موقع خدمت شما شرفیاب شدم. همین الآن که ماشین ما بالای گردنه سلام رسید و نگاهم به گنبد حضرت معصومه علیها السلام افتاد، ناگهان به فکرم رسید که من با آتش و باد مسافرت می کنم و هر ساعت برایم احتمال خطر هست.
با خود گفتم: اگر پیش آمدی شود و بمیرم و مالم تلف شود و دَین خدا و سهم امام(ع) در گردنم بماند چه خواهم کرد؟ لذا وقتی که به قم رسیدیم از راننده خواستم که مقداری در قم صبر کند تا مسافرین به زیارت بروند و من هم خدمت شما برسم.
فرمود: اموالش را حساب کرد و مبلغ زیادی بدهکار شد. درِ چمدانش را باز کرد و به اندازه ای وجه پرداخت که علاوه بر ادای قرض ها و پرداخت شهریه آن ماه، تا یک سال شهریّه را از آن پول پرداخت نمودم. آنگاه به حرم مشرّف شدم و از حضرت معصومه علیها السلام تشکر کردم.
#داستان_شب
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
💫پست ویژه
به مناسبت شب جمعه، شب مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام
خاطره حجت الاسلام سید محمد حسین نواب از سفر به مصر👈🏻 به مصر که رفته بودم، می خواستم به راس الحسین(ع) بروم.
آدرس را بلد نبودم.
از یک شهروند معمولی اهل قاهره پرسیدم: اینَ راس الحسین؟
گفت: راس سیدنا الحسین(ع)، بعد آدرس را به من داد.
من از خجالت آب شدم که منِ آخوندِ شیعه، چقدر راحت اسم امام حسین(ع) را بدون، سید و بدون علیهالسلام به کار بردم و این سنّیِ شافعی، چقدر احترام برای امام حسین(ع) حساس است.
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
سلام و صد سلام
سلام به روی گل شما منتظران و عاشقان امام زمان(عج)
او خواهد آمد
و دلهای به غبار نشستهی ما را خواهد تکاند
او خواهد آمد
و ندای فریادرسی از مظلومان جهان را سر خواهد داد
او خواهد آمد
و به یادمان خواهد آورد عدالتی را که سهم گمشده زمین است
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌کتاب ترکیبی (سخنرانی)
آیت الله جوادی آملی:
خوردن مال حرام بر ژن انسان اثر می گذارد😳
امام صادق👈🏻 مال حرام در نوه ظهور میکند😳
عمل امروز ما نتیجه مالی است که دیروز مصرف کرده ایم😳
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
همانطور که جسممان را ورزیده می کنیم💪🏼
ذهنمان را با کتابخوانی و تفکر ورزیده کنیم🧠
آیا می دانید مطالعه و تفکر ورزش مغز هستند
و سلول های مغز را قوی و فعال می کنند؟
┄┅┅┅┅❀❀❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
┄┅┅┅┅❀❀❀┅┅┅┅┄
🏵در محضر معصوم
😳اهمیت بجا آوردن قضای نمازشب ترک شده
💠رسول خدا(ص) فرمودند:
خـداونـد به كسـى كه نـماز شـبِ تـرك شـده را در روز قـضا كـند، افـتخار مى كـند و مـى فرمـايد:
🔅اى فـرشـتگان مـن! بنـده مـن قضـاى چيـزى را كه مـن بر او واجـب نـكرده ام بجـا مـى آورد، شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم.
📚بحارالأنوار، ج ۸۷، ص ۲۰۲
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌷همراه با شهیدان (شهید چمران)
📌ناهارِ اشرافی داشتیم؛ ماست😳 سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید.
دعوتش کردیم بماند.
دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.
یکی می پرسید: این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟...
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او را بگیرد.
او خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند!
مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز!
برادر حاتم توجه نکرد.
مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست.
وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تو دوبار گرفتى و باز هم مىخواهى؟ عجب گداى پُررویى هستى!
مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کار نیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و او هر بار مرا رد نکرد.
برادرِ حاتم خجالت کشید و سر به پایین افکند.
مادرش گفت: خجالت نکش ولی بدان که هیچ وقت نمیتوانی مانند حاتم باشی!
او به مادرش گفت: از کجا دانستی که من نمیتوانم مثل حاتم باشم؟
مادرش گفت: من از زمانی که شیرخواره بودید میدانستم که او سخاوتمند است!
برادر حاتم از مادر سوال کرد: مگر چه چیزی در وجود او بود که به این نتیجه رسیدی؟
مادرش گفت: حاتم در زمانی که شیرخواره بود، وقتی از سینهام شیر مینوشید و کودکی شیرخوار نزد ما بود با اشاره به من میفهماند که به او هم شیر بدهم و تا شیر به آن طفل نمی دادم شیر نمی نوشید اما تو وقتی شیرخواره بودی و یک شیرخواره در جمع ما بود، یک سینه را به دهن و سینه دیگرم را با دستت میگرفتی که مبادا آن کودک شیرخواره شیر بنوشد. تو هیچ وقت نمی توانی در سخاوت مانند برادرت باشی...
#داستان_شب
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
سلام
صبح به خیر
خدایا شنبه سیاه و عذاب آوری برای مستکبران و ظالمان جهان به ویژه رژیم غاصب و کودک کش صهیونیسم قرار بده
خدایا ظهور مهدی موعود را نزدیک بگردان
اللهم عجل لولیک الفرج
🪴یک جمله از قرآن
وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً
با خیر و شر شما را آزمایش می کنیم
الانبیاء/٣٥
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡