eitaa logo
کتابخانه حضرت قائم عج مسجد جامع جلال اباد
250 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
773 ویدیو
336 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸این آقا هم از خاطراتش تعریف میکنه 👏👏👏👏
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸گوشه هایی از سخنرانی عزیزان👏 تقویت اعتماد به نفس 💖
voice4557313621691341392002.mp3
189.2K
زهرا صالحی داستان طوطی گفت خطر خطر حوض آب 💙
💕💕 🚗علی کوچولو یه طوطی داشت 🚗خیلی زیاد دوستش می‌داشت 🚕طوطی اون با نمک و قشنگ بود 🚕یه مرغ رنگارنگ بود 🚙علی کوچولو برای طوطی قفسی ساخته بود 🚙حیوونی رو تو قفس انداخته بود 🚛یه کاسه آب، یه کاسه دون 🚛طوطی ولی نه آب می‌خورد نه دونه ✈️نه حرف می‌زد تو خونه 🚗ساکت و بی‌حوصله 🚗با چشمونش داشت گله می‌کرد گله 🚕علی کوچولو 🚕اومد و گفت یه روز به او 🚙پرندۀ قشنگ من 🚙چیزی بخور حرفی بزن 🚛با حرفای قشنگ خود شادم کن 🚛از غصه آزادم کن ✈️علی کوچولو پرنده رو ناز کرد ✈️پرنده هم لب به سخن باز کرد: ✈️گفت به علی: قفس کجا؟ من کجا؟ ✈️دلم می‌خواد پَر بکشم در هوا 🚗اگر می‌خوای حرف بزنم شاد باشم 🚗از این قفس من باید آزاد باشم 🚕علی کوچولو وقتی که این حرف رو شنید 🚕دلش سوخت 🚙معنی آزادی رو از او آموخت 🚙قفل قفس رو وا کرد 🚙پرنده رو رها کرد 🌸🍂🍃🌸
🐯 ببری که دیگران را مسخره میکرد 🌳 یکی بود یکی نبود، روزی ببر باهوش و چالاک و قوی وجود داشت که همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد و به آنها می خندید، مخصوصا زنبور ضعیف و کوچک و فیل کند ِ دست و پا چلفتی را مسخره می کرد. یک روز حیوانات جنگل از جمله ببر در غاری جمع شده بودند که ناگهان زمین لرزه ای آمد و در خروجی غار بسته شد. از آنجایی که ببر قوی بود و همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد، همه حیوانات گرفتار در غار انتظار داشتند که ببر در غار را باز کند و آنها را نجات دهد، ولی هر چقدر ببر زور زد نتوانست صخره ها را از جلوی در غار تکان بدهد. در نهایت، زنبور کوچولو فکری به ذهنش رسید و از میان شکاف بین صخره ها پرواز کرد و از غار خارج شد. چون فیل از مسخره کردن ببر ناراحت بود، در گوشه ای تنها نشسته بود و با حیوانات دیگر به غار نرفته بود. پس زنبور به دنبال فیل در جنگل گشت و او را پیدا کرد و به او گفت که حیوانات در غار گرفتار شده اند و در غار بسته شده است و آنها نمی توانند بیرون بیایند. فیل به سمت غار راه افتاد و با خرطوم خود صخره ها را از جلوی در غار برداشت و حیوانات را نجات داد. حیوانات با خوشحالی از غار بیرون آمدند و از زنبور کوچک و فیل سپاسگزاری کردند و خواستند که با آنها دوست شوند. آخرین حیوانی که از غار بیرون آمد، ببر بود که صورتش از خجالت قرمز شده بود. ببر درس خود را آموخته بود و از آن روز به بعد ببر فقط خوبی های حیوانات دیگر را می دید و با همه دوست بود. 🌸🍂🍃🌸