6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸این آقا هم از خاطراتش تعریف میکنه 👏👏👏👏
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸بازی با کلمات ، تقویت حافظه 👏👏👏👏👏
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸گزارش کتابخوانی 🌸🌸🌸
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸گوشه هایی از سخنرانی عزیزان👏
تقویت اعتماد به نفس 💖
voice4557313621691341392002.mp3
189.2K
زهرا صالحی داستان
طوطی گفت خطر خطر حوض آب 💙
💕💕
#شعر
🚗علی کوچولو یه طوطی داشت
🚗خیلی زیاد دوستش میداشت
🚕طوطی اون با نمک و قشنگ بود
🚕یه مرغ رنگارنگ بود
🚙علی کوچولو برای طوطی قفسی ساخته بود
🚙حیوونی رو تو قفس انداخته بود
🚛یه کاسه آب، یه کاسه دون
🚛طوطی ولی نه آب میخورد نه دونه
✈️نه حرف میزد تو خونه
🚗ساکت و بیحوصله
🚗با چشمونش داشت گله میکرد گله
🚕علی کوچولو
🚕اومد و گفت یه روز به او
🚙پرندۀ قشنگ من
🚙چیزی بخور حرفی بزن
🚛با حرفای قشنگ خود شادم کن
🚛از غصه آزادم کن
✈️علی کوچولو پرنده رو ناز کرد
✈️پرنده هم لب به سخن باز کرد:
✈️گفت به علی: قفس کجا؟ من کجا؟
✈️دلم میخواد پَر بکشم در هوا
🚗اگر میخوای حرف بزنم شاد باشم
🚗از این قفس من باید آزاد باشم
🚕علی کوچولو وقتی که این حرف رو شنید
🚕دلش سوخت
🚙معنی آزادی رو از او آموخت
🚙قفل قفس رو وا کرد
🚙پرنده رو رها کرد
🌸🍂🍃🌸
#قصه_کودکانه
🐯 ببری که دیگران را مسخره میکرد 🌳
یکی بود یکی نبود، روزی ببر باهوش و چالاک و قوی وجود داشت که همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد و به آنها می خندید، مخصوصا زنبور ضعیف و کوچک و فیل کند ِ دست و پا چلفتی را مسخره می کرد.
یک روز حیوانات جنگل از جمله ببر در غاری جمع شده بودند که ناگهان زمین لرزه ای آمد و در خروجی غار بسته شد.
از آنجایی که ببر قوی بود و همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد، همه حیوانات گرفتار در غار انتظار داشتند که ببر در غار را باز کند و آنها را نجات دهد، ولی هر چقدر ببر زور زد نتوانست صخره ها را از جلوی در غار تکان بدهد.
در نهایت، زنبور کوچولو فکری به ذهنش رسید و از میان شکاف بین صخره ها پرواز کرد و از غار خارج شد.
چون فیل از مسخره کردن ببر ناراحت بود، در گوشه ای تنها نشسته بود و با حیوانات دیگر به غار نرفته بود.
پس زنبور به دنبال فیل در جنگل گشت و او را پیدا کرد و به او گفت که حیوانات در غار گرفتار شده اند و در غار بسته شده است و آنها نمی توانند بیرون بیایند.
فیل به سمت غار راه افتاد و با خرطوم خود صخره ها را از جلوی در غار برداشت و حیوانات را نجات داد.
حیوانات با خوشحالی از غار بیرون آمدند و از زنبور کوچک و فیل سپاسگزاری کردند و خواستند که با آنها دوست شوند.
آخرین حیوانی که از غار بیرون آمد، ببر بود که صورتش از خجالت قرمز شده بود. ببر درس خود را آموخته بود و از آن روز به بعد ببر فقط خوبی های حیوانات دیگر را می دید و با همه دوست بود.
#قصه
🌸🍂🍃🌸