eitaa logo
کتابخانه حضرت قائم عج مسجد جامع جلال اباد
256 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
728 ویدیو
332 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو قوی سیاه زیبا_صدای اصلی_488941-mc.mp3
4.64M
🌼عنوان:دو قوی سیاه زیبا توی یه دریاچه ی زیبا ، پر بود از قوهای سفید. در بین این قوها، دو قو بودن که رنگشون سیاه بود و از این موضوع خیلی ناراحت بودن اونا فکر میکردن که کسی اونا رو دوست نداره... 🌸کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که همه ی آفریده های خدا دوست داشتنی هستن و خداوند هم خیلی اونها رو دوست داره. 🌸🌸🌼🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5828073288399589304.mp3
14M
لطفاً این فایل رو بارها و بارها بشنو، نکته‌برداری کن و از دل اون برای خودت ده‌ها تمرین بساز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
برندگان مسابقه نقاشی روی برگه شطرنجی فردا شب اعلام می شوند 🎊 فردا صبح از ساعت ۸:۳۰ تا ۱۲ فرصت اخر برای شرکت در مسابقه نقاشی هستش منتظرتون هستیم💐 https://eitaa.com/ketab0000
61.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑بسمه تعالی 🛑طرح مسجد کانون نشاط 🛑مسابقه نقاشی 🛑کانون و کتابخانه حضرت قائم عج ا... 🛑شهریور ۱۴۰۳
و اما اسامی برندگان مسابقه نقاشیمون🥳🤩 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 سوگند شکرالهی _ بهار یزدی _ کیانا عوض زاده _ مسعود اسماعیلی _ مسیح سلطانی _ امیر حسین شهریاری _ امیر حسین جلالی _ نسیم عرشی _ مهرسا صادقی _ آوا طاهری شنبه برای دریافت جایزه به کتابخانه مراجعه کنید🎊🎁
به دلیل استقبال زیاد تعداد برنده هارو به ۱۰ تا افزایش دادیم💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسابقه حلزون کوچولو و آهو خانم👇👇
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. یک حلزون و یک آهو تصمیم گرفته بودند با هم مسابقه بدهند. آهو خانم همیشه حلزون کوچولو را به خاطر کند بودندنش مسخره می کرد. حلزون کوچولو که از دست مسخره کردن های آهو خانم خسته شده بود اونو دعوت به یک مسابقه کرد. حلزون کوچولو گفت: بیا با هم تا چشمه ی آن طرف میدان مسابقه بدهیم. آهو خانمم گفت: باشه. آن ها برای یکشنبه ی آینده با هم قرار گذاشتند. یکشنبه آمد و آن ها مسابقه را شروع کردند. دونده ی سریعتر که آهو خانم بود خیلی زود به چشمه ی آن طرف میدون رسید، اما حلزون آن جا نبود. آهو خانم پوزخندی زد و گفت: هی حلزون کوچولو کجایی؟ ناگهان جوابی آمد: من اینجام. آهو خانم که خیلی تعجب کرده بود حلزون کوچولو را دید که که کنار چشمه نشسته. آهو که خیلی دلش می خواست حلزون کوچولو را شکست بدهد از او خواست دوباره تا چشمه ی بعدی مسابقه بدهند. حلزون کوچولو قبول کرد و مسابقه دوباره شروع شد. آهو تند و تند دوید تا به چشمه ی بعدی رسید. بعد دوباره حلزون کوچولو را صدا کرد و گفت: هی حلزون کجایی؟ حلزون کوچولو جواب داد: من اینجام. چقدر دیر کردی من خیلی وقته که اینجا منتظرتم. آهو خانم دوباره و دوباره سعی و تلاش کرد اما فایده ای نداشت. در آخر تسلیم شد و شکست را قبول کرد. آهو خانم نمی دانست که حلزون کوچولویی که توی این مسابقه شرکت کرده حتی یک سانت هم حرکت نکرده. او در تمام چشمه های شهر پسرعموهای زیادی داشته که همه ی آن ها خیلی شبیه اونند. وقتی کلاغ های جنگل با هم در مورد این مسابقه صحبت می کردند پسرعموهاش تصمیم گرفتند به اون کمک کنند تا مسابقه را ببرد. پس آن ها به کنار چشمه هایشان می آمدند و جواب آهو خانم را می دادند. بیچاره آهو خانم هنوز فکر می کند که حلزون سریع تر از او می دود. کانال قصه های کودکانه @GhesehayeKoodakane
4_5834886347776591782.mp3
15.54M
🔻 آسمان ها و زمین مسخر و گوش به فرمان ما هستند 🌹🍃 شبتون بخیر🌙✨
📣📣📣📣مسابقه هفتگی📣📣 🌱علت شیرین بودن عسل چیست؟؟؟؟۱_شهد گل ها ۲_خدا شیرین آفریده ۳_زنبور ۳ مرتبه بر آن صلوات فرستاده ۴_همه موارد 🌱کدامیک از امامان بزرگوار دو بار همه اموالش را بین نیازمندان تقسیم کرد. ۱_پیامبر اعظم ۲_امام حسن مجتبی ۳_امام جواد ۴_امام رضا 🌱کدام شهید بزرگوار فرمود:تا آخرین قطره خون من بر زمین نریزد،دست از جنگ بر نمی دارم ۱_شهید میزا کوچک خان ۲_شهید ستار خان ۳_شهید باقر خان ۴_شهید رئیسعلی دلواری 🌱این سخن از کیست (وصیتنامه های شهدا انسان را می لرزاند و بیدار می کند) ۱_امام خمینی ۲_امام رضا ۳_امام علی ۴_امام حسین 🌱نام خلیفه ستمگر زمان امام رضا ،که ایشان را مسموم کرد،چه بود؟ ۱_فرعون ۲_هارون الرشید ۳_مامون ۴_معاویه
یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!! قهرمانی که با اسم و خاطره اش بزرگ شدیم!! "پطروس" توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!! همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!! پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!! سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!! تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!! بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!! خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!! شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!! اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر ازقهرمان بود!!* قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!* شهید ابراهیم هادی: جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!!! شهید حسین فهمیده: نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!! شهید حاج محمدابراهیم همت: سرداری که سرش را خمپاره برد...!!! شهیدان علی، مهدی و حمید باکری: سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!! شهیدان مهدی و مجید زین الدین: دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!! شهید حسن باقری: کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!! شهید مصطفی چمران: دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!! شهيد محمد قنبرلو كسي كه خبر شهادتش را به اسم شكار بزرگ در اخبار بغداد اوردند کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!! ما که خودمان قهرمان داشتیم!!! یه روزی یه لره... یه روزی یه ترکه... یه روزی یه عربه... یه روزی یه قزوینیه... یه روزی یه آبادانیه... یه روزی یه اصفهانیه... یه روزی یه شمالیه... یه روزی یه شیرازیه... مثل مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمان نکند!!! لره............. شهید بروجردی بود! ترکه........... شهید مهدی باکری بود! عربه........... شهید علی هاشمی بود! قزوینیه........ شهید عباس بابایی بود! آبادانیه........ شهید طاهری بود! اصفهانیه...... شهید ابراهیم همت بود! شمالیه........ شهید شیرودی بود! شیرازیه....... شهید عباس دوران بود! و..... مردان واقعی اینها بودند!!! *ای کاش، گاهی از این مردان واقعی و بی ادعا هم یادی کنیم...!!! شب جمعه برای شادی روح شهدا صلوات بفرستید با فاتحه روحشان شاد و يادشان گرامی 🌹🕋بسم الله الرحمن الرحیم 🕋🌹🪸 اَلٰا بِذِكْرِٱللّٰـهِ تَطْمَئِنُّ ٱلْقُلُوبُ 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🕋 🌐 الهی و ربی من لی غیرک 🕋
🎁 ۳۰ جایزه ۲ میلیون تومانی 😉 ویژه افرادی که بیشترین دعوت را به مسابقات قرآن بسیج داشته باشند. ☺️ برای شرکت در پویش 🙏افرادی که توسط شما به مسابقات قرآن و عترت بسیج دعوت میشوند باید شماره تماس شما را در فرم ثبت‌نام قسمت معرف وارد نمایند. 🔅ثبت نام مسابقات event.quranbsj.ir دارالقرآن بسیج استان اصفهان @quranbsjef
👆رشته های مسابقات قرآن و عترت بسیج سال‌ ۱۴۰۳ در یک نگاه 👌👌👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | آموزش تصویری ثبت نام توجه: حتما نام شهرستان نجف آباد و نام نزدیکترین مسجد ؛به محل سکونت خود که در سایت می باشد را علامت بزنید فرصت: تا 1403/06/20 🔻سایت ثبت‌نام 💌 Event.quranbsj.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑جمعه های شعر 🛑👇
معرفی کتاب کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهائی در آسمان علم و ادب گاهی ستارگانی طلوع کرده‌اند که غیر از فروغ شعر و نویسندگی دارای پرتو نبوغ و مواهب فطری دیگری هم بوده‌اند یکی از همین نوابغ بدون شک شیخ بهاء الدین عاملی معروف به شیخ بهائی است. شیخ بهائی نه تنها در فقه و حکمت و ریاضی و لغت و حدیث دست داشته بلکه واجد کمالات و حائز جمیع علوم معقول و منقول بوده و حتی در عجائب و طلسمات هم چیره‌دست و سحر آفرین است هنوز داستانهای حیرت‌آوری که از معجزات علمی اوست در افواه مردم سائر است و حقا میتوان گفت شیخ بهائی نه تنها عالم کم نظیریست بلکه در نوع خود شخصی بی‌مانند است اطلاعات وسیعی که شیخ بهائی در رشته‌های مختلف داشته بشهرت او کمک زیادی کرده است و تنها طبقه خواص و اهل مطالعه نیستند که او را می‌شناسند بلکه توده مردم هم با اسم او آشنائی کامل دارند شیخ بهائی اصولا بشهرت علاقمند بوده و همیشه سعی میکرده هر چیز و هر علم و هر هنری که موجب شهرت باشد دنبال کند
تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آیین تو جوید تا غنچه بشکفته این باغ که بوید هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه بیچاره بهائی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه