#با_علماء «پا روی کفش‌ها نگذاشتند!» مرحوم امام خمينی در شهر نجف برای سخنرانی دعوت بودند. جمعيت زیادی قبل از حضور امام در جلسه حاضر بودند. مرحوم امام وقتی خواستند وارد شوند، ملاحظه می‌کنند هيچ جايی برای پاگذاردن نيست و هرجا پا بگذارند، روی كفش افراد پا گذاشته‌اند. ايستادند و در حدی كه نظم كفش‌ها به‌هم نخورد، کفش‌ها را جابه‌جا کردند تا در بين كفش‌ها يک راه به‌اندازهٔ جای پای‌شان باز كنند؛ چون تا این حد مواظب بودند تجاوزی به حقوق ديگران نشود. چون مرحوم امام خمينی خوب می‌فهمند تجاوز به حق ديگران، حتی در حد پا گذاشتن روی كفش افراد، راه ارتباط با آسمان را از انسان می‌گيرد. کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود»،جلد یک اثری از استاد طاهر زاده کتاب ازنا|گروه‌جهادی کتاب‌وکتابخوانی📚 https://eitaa.com/ketab_azna

الان فقط دلم ..... ولش کنید قابل بیان نیست دل شما چی می‌خواد؟! https://harfeto.timefriend.net/17333133831118

امشب که نتونستم جلسه‌ی#دانش_تبلیغ_دین رو برم یه چیزی کمه! هر دفعه که می‌رفتم انگار یه خون تازه تو رگ‌هام تزریق می‌شد. انگیزم خیلی زیاد می‌شد‌.

اولی: واقعا نعمت بزرگیه!!!! دومی: ان شاءالله سومی: ان شاءالله بحث ازدواج شد فقط بگم عاقلانه ازدواج کنید نه عاشقانه ... تو جلسات خواستگاری عاطفی پیش نرید اگرم رفت سریع جمعش کنید... عاقلانه تصميم بگیرید بعدش عاشقانه زندگی کنید... چهارمی: میگذره ولی به سختی پنجمی: 😂 ششمی : مهم نیست بذارید ببینیم ذهن دوستان چیه اصلا تو ذهنشون چی می‌گذره..

اولی: حسین جون بیا آقا در خدمتیم ... شربت بال پشه (شربت آبلیمو) بود 😂 اومدی چشم به مامانم میگم درست کنه بیچاره ذهنت فقیره ، الان باید آجیل بخوای😂 دومی: چی بگم والا🤷🏻‍♂️ سومی : تو فکرش هستم دعا کنید پول زیاد دستم برسه. دنبالشمممم چهارمی : بلد نیستم ، این کارم نیستم پنجمی : یه مشت ازدواجی تو کاناله😂😂

آقا من چطوری این همه رو جواب بدم😂😂...

اولی : 🤧 دومی: آرام باش... هیجانات کاذبت رو هم کنترل کن. سومی: جزء بهترین دعاها چهارمی:🤷🏻‍♂️ پنجمی: خدا بهتون بده 😄

اولی: شر امتحانات از شر ازدواج کمتره هااا😂 دومی : 🍉🍉 سومی: آخییییی... چهارمی : نظری ندارم پنجمی : دعام اثری نداری ولی ان شاءالله کارتون حل بشه ششمی: ... چه لطیف ...

اولی: ان شاءالله دومی : به امید خدا سومی: پفک و چیپس😋. دیگه مثل قبل دوست ندارم ولی بازم خوبه😄 چهارمی: والا من دعام درگیر نیست چی بگم... پنجمی: بادش از کلتون می‌افته زمان می‌خواد، زمان می‌خواد، زمان می‌خواد ششمی: بچه که بودم شربت آبلیمو نمی‌خوردم چون فکر می‌کردم اون تفاله‌ی لیمو بال پشه‌ست...

اولی: نمیدونم والا اولین بار اینجوری شدن انگار تازه فهمیدن ازدواج چیه چش و گوششون باز شده😂😂 دومی : سر گوششون می‌جنبه دیگه چی بگم .... سومی : ؟ چهارمی : ان شاءالله رویاهاتون به حقیقت بپیونده پنجمی : میدن به موقعش ششمی : بسه دیگهههه ... حالم بد شد😄