eitaa logo
کتاب پیکِ روشنا 🌱
4.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
336 ویدیو
7 فایل
حال خوش شما با ما 🌱🌱 🌸#اینجا_جای_دنجیست🌸 + 🔹️دستینه های هنری . سوالات و سفارش : @rahil125 مدیر فروشگاه : @roshana21 . ساعت کار فروشگاه ۸ صبح الی ۱۹ . ۰۹۳۷۴۱۶۹۹۴۴ . کانال کتاب کودک👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624758C85b1c7abee
مشاهده در ایتا
دانلود
••• حالا که رژیم منحوس اسرائیل دوست داره پایانِ کثیفش رو زودتر رقم بزنه، مطالبه ی همه ی مجاهدان اینه که راه رو باز کنن که در پایان رساندن این خبیث ها ما هم شریک باشیم ... مطالبه ی حضور در کنار بچه های حزب الله ✌
کتاب پیکِ روشنا 🌱
••• حالا که رژیم منحوس اسرائیل دوست داره پایانِ کثیفش رو زودتر رقم بزنه، مطالبه ی همه ی مجاهدان این
این مطالبه باید عمومی بشه و برسه به دستان مسوولین مربوطه ... ما از همین جا اعلام میکنیم که به هیچ وجه بچه های عزیز حزب الله رو تنها نمی گذاریم و تا آخرین لحظه در کنارشون هستیم ... جان و مال و همه زندگی مون رو میذاریم تا پیروزی شما و اسلام رو ببینیم ان شالله ✌
👓 پیشنهاد: فردا با تعطیلی دروس قم یک تجمع بزرگ با حضور علما و طلاب پرشور در برگزار شود (نه فیضیه، حتما در حرم) ❗️ مطالبه خونخواهی و ایستادن تمام قد پشت حزب‌الله | دوستان طلبه قمی بسم الله پخش کنید |
سلام علیکم و رحمه الله 🌱🌱🌱
••• دیگه برا تلاش نکردن هیچ بهانه ای از هیچ کسی پذیرفته نیست... | اگه دیر بجنبیم شیعیان رو قلع و قمع میکنن ... البته که باید این آرزو رو به گور ببرن که میبرن ان شالله |
••• تمدید شد 🌱 تا ۱۵ مهرماه ( اعلام نتایج قرعه کشی ۲۰ مهر ماه از کانال روشنا در ایتا @ketab_peyk_roshana ) " جشنواره بزرگ فروش لوازم التحریر " 🌼🌱به همراه قرعه کشی سه کمک هزینه سفر مشهد مقدس به سه نفر به قیمت هر کدام ۲.۵۰۰.۰۰۰ تومان 🌼🌱 🌟 هر ۸۰۰.۰۰۰ تومان یک امتیاز 🌟 ⏰زمان: ۵ شهریور ماه تا ۱۵ مهر ماه مکان 👇 🔵شعبه اول : اکبرآباد، روبه رو بانک کشاورزی، زیرزمین پاساژ مرحوم سلیمی . ۰۷۱۳۷۸۰۳۱۲۶ 🔵شعبه دوم : کوار، پایین تر از پمپ بنزین توانا، خیابان الزهرا، جنب مسجد الزهرا . ۰۷۱۳۷۸۲۶۲۱۲ 🌻🌻🌻فروشگاه روشنا 🌻🌻🌻
••• در راه روشنا 😍 پوشه زیپ دار دو اندازه آ۴ و آ۵
••• پاک کن خمیری که بعضی از دوستان دنبالش بودن در راه روشنا 😍 نشان توچین
" ساک غذا " در راه روشنا ☘
••• مدل دیگه به زودی 🌱🌱🌱
••• راستی بگم منتظر طوفان کتاب باشین که دیگه وقتشه😍
خدا رحم کنه 😔😔😔 پشت سر هم داره گند میزنه !!!! بابا نمیخواد شما اظهار نظر کنی درباره ی منطقه !!!
بریم برا معرفی یه کتابی که این روزها خیلی دنبالش میگردین!!!! تا حالا چند نفر سراغش رو گرفته 🌱
••• رمانی که در غالب سریال درآمد... شما هم سریال ش رو نگاه میکنین ؟!
اربعین طوبی 🌼🌱داستان کتاب رمان اربعین طوبی درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست می دهد و در روزگار یتیمی به ازدواج تاجری عراقی در می آید و در بصره همسایه هوویی زبان نفهم می شود. اوضاع زندگی بر وفق مراد نیست اما طوبی تصمیم می گیرد به جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند. ۲۵۰ ت ۳۲۸ صفحه 📲برای ثبت سفارش👇 @rahil125
کتاب پیکِ روشنا 🌱
اربعین طوبی #رمان 🌼🌱داستان کتاب رمان اربعین طوبی درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد
توضیحات 👇 سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبی سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله می کند. پسران طوبی باید به ارتش ملحق شوند اما طوبی جنگیدن با خمینی را برای فرزندانش حرام می کند و … شخصیت طوبی در رمان اربعین طوبی داستان زندگی خود را در مسیر پیاده روی اربعین از بصره تا کربلا برای نوه هایش تعریف می کند. متن داستان این کتاب ۴۰ گام دارد و در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبی و پیاده روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان سالی او که در بر دارنده حال و هوای بخش هایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است روایت می شود. این داستان برگرفته از واقعیت است.
کتاب پیکِ روشنا 🌱
توضیحات 👇 سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبی سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله
برشی از کتاب: خانه عبدالله ، خانه بزرگی بود اما همان روز اول دلم برای همه کودکیم تنگ شد. خوب شد مامانی همراهم آمده بود و الا دق مرگ می شدم. مامانی حال روزش از من بدتر بود و یک هوس زیارت سرپا نگهش می داشت. روز سوم شد و هوویم پا به خانه اش نگذاشت. مامانی حالش دست خودش نبود. هر وقت اینطوری می شد می نشست پای چرخ خیاطی اش و هی می دوخت و هی می دوخت تا خستگی جای فکر و خیالش را بگیرد. اما اینجا فقط می بایست دور خودش بچرخد. دو پر چادررش را گره زد به کمرش ، یک یا علی محکم گفت و خانه را آب و جارو کرد. عبدالله که برگشت کلی شرمنده شده بود و می خواست دست مامانی را ببوسد اما هنوز بینشان یک کوه یخِ آب نشده فاصله بود. عبدالله با زبان بی زبانی به مامان فهماند که زن اولش فعلا روی پاشنه لج افتاده و قصد آمدن ندارد. مامان خنده ای کرد و بعد به آذری چیزهایی گفت که عبدالله نفهمد . مضمون حرف های ترکی مامانی این بود: به ما گفته بودند عراقی ها مهمان نوازند . این بود رسمش؟ خودتان از خودتان چهارتا چهارتایش را می گیرید حالا چه شده برای ما ناز و کرشمه می آیید؟ دختر یتیممو سپردم به زینب خاتون. ابالفضل بزنه به کمر هرکی باهاش بد تا کنه…. عبدالله هر چه را نفهمید، زینب و ابالفضل را خوب فهمید. با همان فارسی نیم بندی که بلد بود گفت : وسایلتان را جمع کنید تا بفرستمتان کربلا. دویدم چمدانم را ببندم که مامانی گفت: خودم تنها می روم. تو بمان پیش شوهرت.شاید زنش آمد. تو نباشی وهم ورش میدارد ، برای خودش جولون می دهد. خیال می کند تو آمدی گردش و تفریح . بمان سر زندگیت و حقت را بگیر.
••• البته بگم الان تموم کردیم، به زودی میادش با کلی کتاب دیگه 😍
••• خرمشهرها در پیش است ... سید علی آقا 🌱
••• به زودی ... در راه روشنا 🌱
••• به زودی ... در راه روشنا 🌱
••• به زودی ... در راه روشنا 🌱
••• مع حزب‌الله حتي الشهادة...❪•.
•• المَوتُ لِلاسرائیل العِزَّهُ لِلاسلام سلام علیکم و رحمه الله 🌱