eitaa logo
چلکتاب_ماهشهر
94 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
157 ویدیو
18 فایل
یار مهربان... هرکتاب چراغی ست برای روشن کردن مسیر زندگی کودکان و نوجوانان ما و #چلکتاب مثل چلچراغ است.باما بمانید ... عرضه تخصصی کتاب کودک و نوجوان چلکتاب_ماهشهر https://eitaa.com/ketabe313 جهت سفارش محصول پیام دهید: @Ketabejonoob
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 🏴 📙 🖋 🖌 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: نوجوان
ا❁﷽❁ا 🏴 📙 🖋 🖌 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: نوجوان ادمین ثبت سفارش و ارسال👇🚚 @ketabejonob
ا❁﷽❁ا 🗓3 شهریور؛‌ اشغال ایران توسط متفقین 🍉 متفقین به ایران حمله کردند. چرچیل بعدها اعتراف کرد، هدف از حمله به ایران کمک به شوروی از طریق راه‌آهن سراسری ایران بود. حالا برای همه مشخص شده بود، چرا انگلستان با راه آهن سراسری غرب به شرق مخالف بود و نمی‌خواست چنين خط‌آهنی در ايران كشيده شود. نیروهای انگلستان و شوروی با هماهنگی یکدیگر در یک‌روز از چهار طرف شمال، شمال غربی، غرب و جنوب به ایران حمله کردند. آنها از همان مرزهایی وارد ایران شدند که در جنگ جهانی اول نیز وارد شده بودند.البته با یک تفاوت بزرگ! در آن زمان نیروهای مردمی همانند میرزاکوچک‌خان جنگلی، عشایر تنگستانی و عشایر مرزبان ایران از مرزهای کشور محافظت می‌کردند.بر اثر مجاهدت‌های آنها بود که در جنگ اول پایتخت ایران اشغال نشد. رضاشاه وطن‌پرست، پدر ملت و ناجی ایران! عشایر غیور ایرانی را خلع سلاح کرد و وطن‌پرستان را کشته بود. او کسی را برای دفاع از ایران باقی نگذاشته بود. 📙 🖋
ا❁﷽❁ا 🗓7صفر؛ شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🍉 امام حسن پس از نماز دست‌هایش را به‌سوی آسمان بلند می‌کند و دعا می‌خواند. دقایقی می‌گذرد. امام حسن دست‌هایش را پایین می‌آورد. ناگهان یکی از نمازگزاران نگاه می‌کند به آسمان. آسمان در حال دگرگون شدن است. نمازگزار می‌گوید: «دوستان نگاه کنید به آسمان. دارد چه اتفاقی می‌افتد؟!» همه سر بلند می‌کنند و به‌سوی آسمان نگاه می‌کنند. ناگهان آسمان شکافته می‌شود و فرشتگانی از آن خارج می‌شوندکه در دست هریک زنبیلی پر از غذا و میوه و خوردنی‌های متنوع است. همه اصحاب تندیس‌وار به این صحنه خیره شده‌اند! همه مات و مبهوت مانده‌اند. آنچه را می‌بینند به‌سختی می‌توانند باور کنند. با خود می‌گویند: «به‌راستی فرشتگانی که ما توصیفشان را شنیده بودیم هم اکنون داریم می‌بینیم؟! آن هم با زنبیل‌هایی پر از غذا و آذوقه؟! یاللعجب. دارد چه اتفاقی رخ می‌دهد؟!» فرشتگان آرام‌آرام پایین می‌آیند و نزد امام حسن می‌رسند. عرض ادبی می‌کنند و سپس زنبیل‌های غذاها را تقدیم می‌کنند تا امام و اصحابش از آن بخورند. 📙 🖋 https://eitaa.com/joinchat/3277652063C4d37ea3311
ا❁﷽❁ا 🍉 📚پیش از آنکه امام حسین به‌سمت کوفه برود، ابن‌زیاد به مأموران خود دستور داد تمام کسانی را که با امام حسین دوستی دارند و به او خواهند پیوست، کشته یا زندانی کنند. میثم تمار، یار بزرگ و باوفای امیرمؤمنان بعد از تحمل شکنجه‌های بسیار به دار آویخته شد و به شهادت رسید. مردان بزرگ دیگری به سیاه‌چال افتادند، کمیل بن زیاد و ... از آن جمله بودند. کمیل مدتی قبل از عاشورای سال شصت و یک قمری تا بعد از آن، در زندان به سر برد و نتوانست به امام مظلوم خود یاری برساند. 📙 🖋 🖌 @ketabejonob
ا❁﷽❁ا 🏴 اربعین🏴 _خانم! اجازه میدین واکس بزنم کفشاتونو؟ سرم را بالا می‌آورم. از صاحب صدا اثری نیست. زاویۀ نگاهم را عوض می‌کنم. پیرمرد واکس به‌دست روی ویلچر زهوار دررفته‌ای نشسته و چشم‌هایش خیره مانده روی کفش‌هایم. نه روی نه گفتن دارم و نه روی کفش درآوردن. از پایِ نداشته‌اش بیشتر خجالت می‌کشم تا چین وچروک صورت و محاسن سفیدش. دلم می‌خواهد بپرسم: «پدرجان! پایِ نداشته‌ات یادگار کجاست؟ » بپرسم: «راه اذیتتان نمی‌کند؟ » بگویم: «چطور بی‌پا راهی این راه شدید؟» نگاهش به کفش‌هاست هنوز. من‌من می‌کنم. _زحمتتون میشه پدرجان! می‌فهمد دارم آب می‌شوم از خجالت. پاپیچم نمی‌شود. _چه زحمتی؟! پول نذری دادن به زائرای امام رو ندارم، جون واکس زدن کفش‌هاشون رو که دارم! 🏴 🏴 🍉 📗
ا❁﷽❁ا 📖مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج میرزا مهدی بروجردی: من همراه مرحوم آیت‌اللَّه العظمی آقای حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی به مکه مشرّف شدیم، بعد از مراجعت تصمیم گرفتیم به کربلا مشرّف شویم، ولی قطار پیدا نمی‌شد، تا آنکه بالاخره قطاری آمد ولی جمعیت آن قدر زیاد بود که ناگزیر شدیم در واگن‌هایی که مخصوص حمل حیوانات بود سوار شویم. به همراه ما نیز عرب‌هایی بودند که قصد زیارت امام حسین علیه السلام را داشتند، وقتی متوجه قصد آنان شدم، رقت و حالتی خاص به من دست داد. چشم من نیز خیلی ضعیف بود به طوری که قرآن‌های بزرگ را باید خم می‌شده تا قرائت کنم. در آن حال به قصد استشفا مقداری از خاک کف پای شخص عربی را برداشته و به چشم خود مالیدم، به لطف خدا ضعف بینایی من برطرف شد به طوری که هم اکنون موقع خواندن کتاب دعا و غیر آن اصلًا احتیاجی به عینک ندارم و قرآن‌های ریزخط را به راحتی می‌توانم بخوانم. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی
ا❁﷽❁ا 🗓هفته دفاع مقدس🇮🇷 🍉 🔰_می‌خوای تو نیا. سر تکان دادم. اگر قرار بود کانال برود روی هوا، اولین کسی که باید توی کانال باشد، خود من هستم. رفته بودم آموزش و برگشته بودم تا بشوم سرباز ارتش، تا باز توی همین کانال بمانم و وقتی قرار است از اینجا راهی بشویم و خدمت عراقی‌ها برسیم، من هم باشم. پس حالا وقت پا پس کشیدن نبود. این درست‌ترین تصمیم بود. کانال اگر دیگر برای ما نبود، نمی‌شد که برای دشمنمان باشد. اگر برای ما نبود، پس برای هیچکس دیگری هم نبود. توی تاریکی و پامرغی خودمان را رساندیم به کانال. هیچ صدایی نبود. اگر عراقی‌ها وارد کانال شده بودند، خیلی زرنگ‌تر از این حرف‌ها بودند که خودشان را لو بدهند. اصلاً چی بهتر از این کانال برایشان؟ قرار بود ما با این کانال خودمان را برسانیم بهشان و حالا آنها با این کانال مفت و مسلم می‌رسیدند به ما. 📘 🖋
ا❁﷽❁ا 📙 🖋 📚داستان زندگی پر ماجرای خلبان از شهدای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی از سرگذشت این شهید بزرگوار از تولد در شهر قم، تحصیل در رشته خلبانی، وقایع کودتای نوژه و جاوید الاثر شدن این شهید در جنگ تحمیلی. 🍉 : «خفه شو! خفه شو! … برگرد! دور بزن و ببندشان به رگبار. برگرد تا سوراخ سوراخت نکرده ام سگتوله! … چشم، چشم، الساعه! شلیک نکنید قربان! … عدنان دور میزند… میگویم: «ارتفاعت را کم کن و بزنشان.» … بزنم؟ … ممنوع است تیمسار! … ممنوع؟ … جرم است، خلبان را توی هوا زدن جرم است. اینها قوانین بین الملل است! … قاه قاه میخندم… قوانین بین المللی؟ … قوانین بین الملل پولی است که بهت داده ام. بزن، معطل نکن… عدنان دور میزند… یالا دیگر! … دستش را میگذارد روی ماشه… تَتَتَتَ… با ما شدی، دیگر زِ خود، خود را رها کن… خون گلویت را نثار خاک ما کن… تَتَتَتَ… گلوله ها هر دوشان را توی هوا سوراخ سوراخ میکند… عدنان جیغ می‌کشد: «تمام! تمام شد، زدیمشان!» خداحافظ پسرم، ابوالفضل! … خلبان و کمکش در خلیج فارس محو می‌شوند… حتی قبری هم نداری دیگر، جناب خلبان! … در کوثرِ رحمت، شناور گشتی، ای حر! … زهرا دعایت کرده تا برگشتی، ای حر! … این بازی هم تمام شد. دیوانه میگوید: «نه، بازی تو تمام شده تیمسار! مزار پنهان، همیشه یک شروع است برای تاریخ، درست مثل مزار مادر.»
✅ غذاي برده ها معمولا چربي خوك، ملاس كه از ني شكر گرفته مي شد و گاهي هم كمي قهوه بود. برده ها پيش از طلوع آفتاب شروع به كار مي كردند و تا بعد از غروب به كار ادامه مي دادند. برده هايي كه در كشتزارهاي تنباكو كار مي كردند، مي بايست برگ هاي بدبوي تنباكو را جمع مي كردند و كرم هايي را كه به اين برگ ها چسبيده بود، از آن ها جدا مي كردند، و اگر نمي توانستند تمام كرم ها را جمع كنند، ارباب آن ها را به خوردن كرم ها مجبور مي كرد. . 📚 برشی از كتاب جلد سوم 🔸روايتي تلخ و تامل برانگيز درباره تجارت برده داري رايج در قرن شانزدهم تا هجدهم ميلادي و ظلم و ستمي كه در پي آن به سرخ پوستان و سياه پوستان وارد شد. تاجران پرتغالي و ديگر كشورهاي اروپايي با پيوستن به اين بازار ننگين و پرسود، به شكار انسان در آفريقا مي پرداختند و آن ها را براي كار در معادن و مزارع با سودي چند برابر بيشتر از هزينه ي خريدشان به فروش مي رساندند. .
ا❁﷽❁ا 🍉 📚برخی تصور می‌کنند که حجاب و پوشش فقط ویژه زنان است و از آنجا که با شنیدن واژه حجاب ذهنمان سریع به چادر منتقل می‌شود، حجاب و پوشش را فقط برای زنان می‌دانیم؛‌اما در واقع، مردان نیز دارای حد و مرزی برای پوشش خود هستند که برای حفظ حریم‌های عفت در جامعه باید آن را رعایت کنند. هرچقدر برای رعایت حجاب بانوان تاکید شده، در نقطه مقابل،‌نامی از حجاب مردان به میان نیامده است تا این موضوعات در راستای هم پیش رود و برای جوانان این نکته جا بیفتد که هم مردان و هم زنان هردو باید الزاماتی را در روش پوشش و انتخاب پوشاک در نظر بگیرند. 📙 🖋
✅یکی از مشکلاتی که پس از جنگ نهروان و نمایان شدن سستی یاران امیرالمؤمنین (ع) برای حکومت آن حضرت به وجود آمد، این بود که هرکس از اصحاب حضرت که خیانتی می‌کرد یا به دنیا گرایش پیدا می‌کرد، برای خود مأمنی سراغ داشت که از دست امیرالمؤمنین (ع) بگریزد و به آن پناه ببرد، که آن مأمن، شام و قرار گرفتن تحت حمایت معاویه بود. در نتیجه عده‌ای از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) خیانت کرده و به سمت شام می‌گریختند. . 📚 برشی از كتاب
ا❁﷽❁ا ❓ریشه‌یابی بدحجابی چیست؟ 🍉 📙 🖋
«؟» روایت زندگی دانشمند از کلام همسر ✅ تعداد صفحات: ۲۵۶ صفحه ✅ قطع رقعی 🌹 در این کتاب از مردی خواهید خواند که گمنام و بی‌ادعا در مسیر علم و اعتلای دانش هسته‌ای تلاش کرد، مردی که خواب راحت را از چشمان ترامپ و نتانیاهو گرفت. 📝 گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد، پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ نتانیاهو توئیت زدو برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «» در گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید...؟
✅ غذاي برده ها معمولا چربي خوك، ملاس كه از ني شكر گرفته مي شد و گاهي هم كمي قهوه بود. برده ها پيش از طلوع آفتاب شروع به كار مي كردند و تا بعد از غروب به كار ادامه مي دادند. برده هايي كه در كشتزارهاي تنباكو كار مي كردند، مي بايست برگ هاي بدبوي تنباكو را جمع مي كردند و كرم هايي را كه به اين برگ ها چسبيده بود، از آن ها جدا مي كردند، و اگر نمي توانستند تمام كرم ها را جمع كنند، ارباب آن ها را به خوردن كرم ها مجبور مي كرد. . 📚 برشی از كتاب جلد سوم 🔸روايتي تلخ و تامل برانگيز درباره تجارت برده داري رايج در قرن شانزدهم تا هجدهم ميلادي و ظلم و ستمي كه در پي آن به سرخ پوستان و سياه پوستان وارد شد. تاجران پرتغالي و ديگر كشورهاي اروپايي با پيوستن به اين بازار ننگين و پرسود، به شكار انسان در آفريقا مي پرداختند و آن ها را براي كار در معادن و مزارع با سودي چند برابر بيشتر از هزينه ي خريدشان به فروش مي رساندند. .
ا❁﷽❁ا 🍉 📚(حضرت زهرا فرمود) از پدرم شنیدم که می‌فرمود: همانا علمای شیعیان ما روز قیامت محشور می‌شوند و بر یکی از آن‌ها هزار حله از نور آویزان می گردد. آنگاه منادی پروردگار ما ندا می‌دهد: ای کسانی که متکفل یتیمان آل محمد بودید،‌ ای کسانی که سطح علمی آنان را هنگام جدا شدن از پدرانشان که همان امامانشان بودند بالا بردید،‌ آن‌ها شاگردان شما و یتیمانی بودند که شما آنان را کفایت کرده و سطح علمی آن‌ها را بالا بردید پس بر آن‌ها زیورهای علوم دنیایی آویزان کنید. در آن هنگام به مقدار آنچه مردم از علوم آن‌ها استفاده کرده بودند به آن ها زیور داده می شود. 📙 🖋
🗓29جمادی الثانی؛ 🏴وفات دومین نایب خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه 🍉 📚در چهره مرد این بار تحیری به مراتب بیشتر از قبل دیده می‌شد. از تو اجازه خواست و خیلی زود راهی بازار شد و دوباره بازگشت. این بار لباس را با خود آورده بود. گفت همان جا بوده، میان بار پنبه. لباس را گرفتی و همراه سایر وجوهات گذاشتی در کیسه‌ای. مرد رفت ولی حرف‌های زیادی از این دیدار برای شهر خود داشت. تو هم به تیمار مادرت پرداختی. نشستی کنارش و دستش را در دست گرفتی. عصر جمعه بود و شروع کردی به خواندن دعای سمات. آن را از مولایت صاحب الزمان آموخته بودی و این یکی فخر تو بود که چنین دعایی بی واسطه از امام و از زبان تو نقل شود. 📙 🖋
ا❁﷽❁ا شباهت‌های امیرالمؤمنین و حضرت زهرا 3️⃣«لَا يَرْقَى إِلَيه الطَّيْر؛ مرغان (دورپرواز انديشه‌ها) به افكار بلند او (امیرمؤمنان) راه نتوانند يافت!» و فاطمه زهرا نیز قله شناختش قابل دستیابی نیست و «الْخَلْق فُطِمُوا عَنْ‏ مَعْرِفَتِهَا؛ مخلوقات از شناختش منقطع شده‌اند». 📗 🖋
🍉 📚خلبان‌های آمریکایی از دفتر نقاشیِ حاج قاسم عصبانی شدند. آن‌ها با چند هواپیمای سیاه به دفترِ حاج قاسم حمله کردند. دفتر، برگ برگ شد. بچه‌ها با برگ‌های سفید، موشک ساختند و پرتاب کردند. حالا دیگر آسمان پر از موشک سفید شده بود و زمین پر از اسباب‌بازی سفید. بچه‌ها از ته دل می‌خندیدند و بازی می کردند. دیگر هیچ هواپیمای سیاهی نمی‌توانست به آسمانِ آبی بچه‌ها نزدیک شود. 📙 🖋 🖌 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: کودک ادمین ثبت سفارش و ارسال🚚👇 @ketabejonoob
📙 🖋 📚سنت تدوین و نگارش چهل حدیث در قالب یک کتاب از قدیم در بین علما و محدثان جا افتاده است و هر عالمی که توفیق یافته به جمع‌‌آوری چهل حدیث درباره موضوعی پرداخته است. حجت‌الاسلام‌والمسلمین «محمدحسن رحیمیان» تولیت محترم مسجد مقدس جمکران نیز با انگیزه تبیین جایگاه زن در نگاه اسلام، چهل حدیث درباره حجاب، نگاه و ازدواج جمع‌آوری کرده است به امید آنکه با بهره گرفتن از سخنان نورانی مکتب وحی و گذاشتن نواهی الهی و برخورد سلبی اسلام با گناهان و عوامل تباهی جامعه در کنار اوامر مؤکد و برخورد اثباتی آیین حق درباره ازدواج، راه سعادت جامعه فراهم شود. 🍉 : قَالَ الصادق: بَرُّوا آبَاءَكُمْ يَبَرَّكُمْ أَبْنَاؤُكُمْ وَعِفُّوا عَنْ نِسَاءِ النَّاسِ تَعِّف نِسَاؤُكُمْ؛ به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند و دربرابر زنان مردم عفت را رعایت کنید تا عفت زنانتان محفوظ بماند.
📚 همسایه‌های خانم جان
ا❁﷽❁ا 🗓15 ذی‌الحجه: میلاد امام هادی(ع) 📚🍉 📖زندگی مصاف و است. گاهی انسان چنان گرفتار است که تفاوت اینکه کدام کارش براساس عقل و کدام کار براساس احساس بوده را درک نمی‌کند. کسی که ندای درون را بشنود، نیاز نیست سخنی از بیرون بشنود. در سفر تقدیر به رسید و در مسیر زندگی هدایت شد. باید هدایت می‌شد تا به مقصد برسد، زیرا ما فقط دیگران را تا آن قسمت از مسیر زندگی که پیموده ایم، همراهی و هدایت می‌کنیم. هدایت در تقدیرش بود، (ع)، هادی‌اش شد تا او بسیاری شود. 📘 🖋 انتشارات جمکران
🔸 او از کودکی به و علاقه داشت. به گفته‌ی خودش به داستان‌های کوتاه و رمان علاقه دارد؛ و همچنین علاقه زیادی به مطالعه کتاب‌های روان‌شناسی کاربردی، نقد داستان، عرفان عملی، خاطرات و البته کتاب‌های تصویری کودکان دارد. 🔸خانم ژوبرت از زمانی که شد و می‌خواست کودکانش را به علاقه‌مند کند، به نوشتن ادبیات کودک علاقه‌ی زیادی پیدا کرد. او می‌گوید: «از طرف دیگر بچه‌ها وقت و بی‌وقت از من قصه می‌خواستند و خیلی پیش می‌آمد که مجبور می‌شدم خودم قصه بسازم. این شد که کم‌کم شروع به نوشتن کردم». از این زمان بود که کلر ژوبرت و تصویرگری برای کودکان را شروع کرد.
🍉 نا گهـان صـدای مـادرم آنها را سـاکت کـرد: « الزم نیسـت. (ص)بـه خانـه‌ی مـا می‌آینـد.»بعـد بـا دسـت بـه کلبه‌ای کوچـک و قدیمـی خودمـان اشـاره کرد: اینجـــــاســـت. کوچـــــک اســـت. امـا به اندازه‌ی پیــــــامبر(ص) و خانواده‌شـان جـا دارد. «مـن داشـتم از تعجـب شـاخ در مـی‌آوردم. این چـه حرفی بود کـه مـادرم زده بـود؟ کلبه‌ی ما اصالاً جای مناسبی برای کسی مثـل پیامبـر خـدا(ص) نبـود. اولیـن اعتـراض را کـرد: «ایـن چـه حرفـی اسـت کـه میزنـی ؟ مگـر نمی‌دانید کـه ایشـان کیسـتند وچـه احترامـی در بیـن مـا دارند؟» گفت:«او را ببخشـید ای جنـاب محمـد(ص). تشـریف بیاوریـد برویم.» مـن از شــــرم و خجالـت عـرق کـرده بـودم. اصلا نمی‌توانسـتم تحقیــــر شـدن را ببینـم و بـه خاطـر ایـن پیشـنهاد او را ببخشـم. خواسـتم جلـو بـروم و از پیامبـر(ص) عذرخواهـی کنـم کـه او نگاه‌ش را بـه مـادرم دوخـت و حرفـی زد کـه پایم به چسـبید : - بسیار خوب. من دعوت شما را قبول میکنم. 📙 🖋 حسن بیگی
📖 برشی از کتاب منم یه مادرم در مقایسه با دخترهایم سر پرسوداتری داشت. برای اینکه به حرفم گوش کند، مجبور بودم بیشتر با دلش راه بیایم. اول باید با هم رفیق می‌شدیم تا کارم راه بیفتد. خیلی هم کار سختی نبود؛ مثلاً پختن غذایی که دوست داشت، هم شکمش را چرب می‌کرد، هم دلش را نرم. سر هر کار کوچک و بی‌اهمیتی با او مخالفت نمی‌کردم تا وقتی که لازم است، کرک‌وپر قاطعیتم برایش نریخته باشد. پسر بود و غرور، نمک شخصیتش. اگر با تحکم با او حرف می‌زدم، نه‌تنها نباید انتظار اطاعت می‌داشتم، که میانه‌مان هم شکراب می‌شد. دختر سازشش بیشتر است و پسر سرکشی‌اش. هر موقع از درِ قاطعیت وارد شدم، محکم‌تر به در بسته خوردم. همان حرف را اگر لای زروَرق قربان صدقه می‌پیچیدم، روی هوا می‌زد. باید می‌فهمید که هرچه می‌گویم، از سر دوست‌داشتن است و عاقبت نفعش به خودش می‌رسد، نه من؛ حتی اگر توی قضاوت طرف او را نگیرم. 🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب 🔻لطفاً نظر خود پیرامون کتاب منم یه مادرم را به شناسهٔ زیر ارسال نمایید. @s_mellat_emam_hosein @t_manzome_f_r ▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری