روا نبود دلی را چنین بیازاری
که خالی از دگران بود و از تو آکنده...
#سجاد_سامانی
با زبان گریه از دنیا شکایت میکنم
از لب خندان مردم نیز، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنار دیگران احساس غربت میکنم
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر کس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا از خویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بیهمزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم
#سجاد_سامانی