eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
129 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 📜پینه‌دوز بود و تنها راه در آمدش كفاشی. عادت کرده‌ بود هفته‌ای یک‌بار آقایش سری به مغازه‌اش بزند. خانه نداشت و مستاجر بود. مهلت اجاره‌اش به سر رسید؛ صاحب‌خانه جوابش کرد. اسباب‌ و اثاثیه‌اش را بیرون آورد و در کوچه گذاشت. نمی‌دانست که چه بايد بكند. آقایش را دید. دلداریش داده بود که صبور باشد که اجداد او هم مصیبت زیاد دیده‌اند. پینه‌دوز جواب داده بود: «اما مصیبت اجاره‌نشینی مصیبتی است که شما خانواده گرفتار آن نشده‌اید.» آقایش لبخند زده بود و بشارت داده بود به فراهم شدن منزل. چیزي نگذشت که برخی از اهل خیر برای او منزلی خریدند. خیالش از این جهت آسوده شد. ♻️برگرفته از: 📘روزنه‌هایی از عالم غیب 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🗓هفته دفاع مقدس🇮🇷 🍉 🔰همان مردی که از خانه روژان دویده بود بیرون هم بالای سرشان بود. هوار می کشید و خدا را صدا می زد. بعد خودش را روی زمین انداخت. زنی که به دنبالش از خانه روژان بیرون دویده بود، گریه می کرد، زن ها را تکان می داد و صداشان می کرد تا بلند شوند. دویدم طرف خانه خودمان. گریه می کردم، هق هق می‌کردم، اما هیچ کس نگاهم نمی کرد. برادر کوچک تر بیان را توی کوچه پشتی دیدم. با صورت روی زمین خوابیده بود و تکان نمی خورد. نمی شد که مرده باشد. مگر می شود؟ چطوری؟ همه این ها مرده بودند؟ نه! حتماً خواب بودند. اگر بمب خورده بود یک جایی از ده، من باید خرابه ها را می دیدم، خون را می دیدم، زخم ها را می دیدم؛ اما هیچ خبری از خون و زخم و خانه های خراب نبود. پس این ها حتماً خواب بودند. باید می رفتم سراغ خاله. او حتماً می دانست مادر کجاست. 📘 (پرنده‌های مرده) 🖋 🛒http://ketabejamkaran.ir/74644 📕📕📕📕📕 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 📣 به چاپ سوم رسید. 🖋 🛒https://ketabejamkaran.ir/72084 📙📙📙📙📙 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran