eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 📙 🖋 📚خاطرات از و به ضمیمه یادداشت‌ها 📖حاج صادق آهنگران از جمله رزمنده‏‌های خوزستانی است که با صدای پرصلابت و شعرهای حماسی شناخته می‌‎‌شود و از و است. کتاب با خاطره از اولین حماسه‌خوانی در شروع و به مرور به دیگر ابعاد زندگی می‌پردازد. این کتاب در ۱۹ فصل تدوین شده و ۲ فصل پایانی کتاب با عنوان در و شامل یادداشت‌های حاج صادق آهنگران در مورد دوستان و همرزمان و فصل بعدی یادداشت‌های دوستان و شخصیت‌ها در مورد ایشان است. برای کسب اطلاعات بیشتر و تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/144684 📕 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
⁉️ مگر برای مردان خدا بن‌بست و ناامیدی هست؟ 🗓 چند روز دیگر یک سال می‌شود. یعنی 365 روز می‌گذرد از شروع یک طوفان. . موجی که شروع شد تا در هر بار جَزرش یک مشت زباله را بیرون بریزد از صف انسانیت و با هر مَدّش یک مشت انسان را بیاورد به سمت درست تاریخ. در این 365 روز جنایتی که هرکدامش برابر است با یکی از جنایات طول تاریخ، چشم امیدمان به مردانی است صورت پوشیده با چفیه‌ که از دل تونل‌هایی در دل زمین بجوشند و یورش ببرند به خناس‌ترین زادۀ و . ‼️ تونل‌هایی که با تمام دبدبه و کبکبه و همه تجهیزات و تکنولوژی‌های پیشرفته و به‌روزش نتوانسته پی به وجودشان ببرد و ردی از آن‌ها بیابد تا مانع نزول نجم‌های ثاقب بشود بر پیکرۀ نجس و آلوده‌اش. تونل‌هایی که اگر رد تاریخی‌اش را بزنی ریشه‌اش در همین خاک خودمان پیدا می‌شود. در روزهایی که رزمنده‌های ما پنجه فشرده بودند بر گلوی یکی از دیکتاتورهای تاریخ و با ابدعات و نوآوری‌ها و عزم‌های پولادینشان سدی شده‌ بودند درمقابل جنگی جهانی که همه جهان برضد کشور عزیز و تنهایمان علم کرده بودند. آن روزها ما تنها بودیم با حداقل‌ترین تجهیزات مادی. اما مگر برای بن‌بست و ناامیدی هست؟ ❄️بیایید از روزهای مهر سال 1403 برویم به آخرین روزهای سرد اسفند سال 1360. برویم کنار رود . برویم داخل سنگر فرماندهان عالی . عملیاتی در پیش است اما موانعی بر سر راه است. وجود رودخانه و باتلاقی بودن زمین، میدان‌های مین گسترده، برتری دید دشمن که اجازه به‌کارگیری گسترده نیروها و انجام وسیع را نمی‌دهند. شما باشید چه کار می‌کنید؟ چاره کار کجاست؟ یا راهی خواهم ساخت یا راهی خواهم یافت. ⛏ راه روی زمین بسته است، زیرِزمین که بسته نیست. همین ایده فرماندهان باعث می‌شود بروند سراغ و کلید عملیاتی مخفی و محرمانه زده می‌شود تا بدون اینکه خودشان بدانند زمینه‌ساز بزرگ‌ترین فتح رزمنده‌های اسلام بشوند و نامشان در تاریخ ثبت بشود و بشوند الگوی آینده و برای روزهای معاصر ما. 📚 سرپرستی این کار به عهده استادکار مقنی‌های میبد می‌افتد تا با گروه‌های مخلصش و کار شبانه‌روزی و به‌شدت محرمانه حدود ۴۶۰ متر کانال حفر کنند، آن هم زیر گوش تیز . همین موضوع انگیزه‌ای شده است برای ، نویسنده حوزه کودک و نوجوان تا از این حماسه ناگفته داستانی بنویسد و نمونه موفقی از تلفیق حادثه‌ای واقعی و در عین حال اثری ادبی و درام خلق کند و یک فیلمنامه آماده برای فیلم‌سازان بسازد. کتابی در 163 صفحه که خواندنش نهایتاً سه ساعتی طول بکشد اما ما را با بخشی از تاریخ ایثارگری‌های هم‌وطنانمان که حقی بر گردنمان پیدا کرده‌اند آشنا می‌کند. 📘 قصه است برای آدم‌هایی که می‌خواهند نقبی بزنند به اعماق وجودشان و با اعتکاف در معبد دل، خودشان را از عمق تاریکی‌ها به بلندای آسمان پرواز دهند. به‌تازگی خبر نوشتن بر به افتخارات این کتاب اضافه کرده است. باشد که انگیزه‌ای بشود برای همه نویسندگان تا گنج‌های را از زیر خاک خاطرات ذهن‌های افراد بیرون بکشند و درباره‌اش بنویسند تا برای فرزندان این آب و خاک بازگو بشوند و باقی بمانند. 🌷 چه خوب گفت که ما قله است، و دامنه. برگردیم به همین روزهای باقی‌مانده به سالگرد و روزهای غم‌انگیز شهادت . کدام‌یک از ما حاضریم مثل غلام‌حسین رعیت‌ها چند ماه طی کار شبانه‌روزی در محیطی به‌شدت شرجی که راه نفس را سد کند و پر از گرد و خاک که تبدیلمان می‌کند به مجسمه‌های گلی برای نجات مردم و سرزمین‌مان تلاش کنیم؟ در روزهای و آسایش حرف‌های گنده‌گنده سیاسی زدن و نظریات سیاسی دادن و رد کردن عملکرد این و آن ملاک نیست، وقتی کوس جنگ نواخته بشود آن زمان است که مرد از نامرد شناخته می‌شود و مشخص می‌شود چه کسانی واقعاً پای اعتقادات و ارزش‌ها می‌ایستند و از جان و مال دیگران می‌کنند. مثل همین روزهای امروز ما که یک عده رجزگوی فضای مجازی‌اند و یک عده در تونل‌های زیرزمینی برای نجات جان زنان و کودکان سرزمینشان خواب و آسایش را بدرود گفته‌اند. ✍🏻 از: 📚کتاب: 🖋 نویسنده: 📜جدیدترین اثر تقریظی برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/115929 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
📺 یک بار در برنامه‌ای درباره تربیت فرزند دیدم که سخنران گفت وقتی را بیرون می‌برید و او مدام بهانه می‌گیرد و می‌کند، به جای دعوا کردنش بنشینید و هم‌قد او بشوید، ببینید او چه می‌بیند؟ فقط یک عالَم پا، و چون این برایش جذابیتی ندارد، شروع می‌کند بهانه‌گیری. 👶🏻آن موقع فهمیدم برای درک بچه باید هم‌قدوقواره او شد. باید دنیا را از او نگاه کرد و فهمید. این‌طوری بهتر می‌شود به دنیای راه پیدا کرد و درکش نمود. چون خیلی از ما فراموش می‌کنیم وقتی کودک بودیم، چطور فکر می‌کردیم، رفتار می‌کردیم و از بزرگ‌ترها چه می‌خواستیم. 📕حالا کتابی را می‌خوانم درباره سال‌های ، از زاویه دید کودکی که پدرش برای دفاع از و و خانواده‌های سرزمینش راهی جبهه‌‌های جنگ شده. کتاب نوشته از انتشارات کتاب جمکران. 📖در جایی از کتاب می‌خوانم: از متنفر بودم. از هواپیماهای صَدّام که هر روز شهرمان را می‌کردند، متنفر بودم. دلم می‌خواست یک تفنگ بزرگ داشتم و با آن صَدّام را می‌کشتم تا بچه‌های او هم بی‌بابا بشوند و غصه بخورند. این‌طوری شاید می‌فهمید که وقتی باباهای بچه‌های دیگر را می‌کند، چقدر آن‌ها غصه می‌خورند. آخر بی‌بابا بودن خیلی سخت است. با خودم فکر می‌کردم یعنی صَدّام هم یک عالَم بچه دارد؟ نکند صَدّام هم مثل بی‌بی صنوبر، پیرزن ته کوچه، بچه نداشته باشد؟! کاش می‌توانستم بفهمم بچه دارد یا نه. 👧🏻 راوی این حرف‌ها است. ریحانه سادات نه‌ساله، دختری به شدت و پرحرف که دارد قصه سال‌های را برایم می‌گوید. این‌ها احساسات صادقانه اوست به آنکه زندگی‌ خودش و دوستانش را خراب کرده. 📓در حال خواندن این این احساس به من دست داد که دستم را داده‌ام به دست ریحانه سادات و هم‌قدوقواره او شده‌ام و را از زاویه نگاه او نگاه می‌کنم. همیشه قصه جنگ را از زبان مادران یا همسران و خوانده بودم اما این بار راوی یک کودک است. کودکی که در عین کودکی‌اش همه چیز را خوب می‌فهمد، از اشک‌های یواشکی مادری همسر که توجیه گریه‌هایش را از تندی پیاز و بوی تاید می‌گوید. از بغض‌هایی که هر بار ریحانه دلتنگ پدرش می‌شود قورت می‌دهد. از ترسش از ، دعاهایش در برای رزمنده‌ها، از بی‌تابی‌های برادر شیرخوارش در دوری از پدر، از اشک‌هایی که یواشکی زیر پتو و دور از چشم مادر می‌ریزد، از اینکه چون نمی‌تواند به برود، در مسجد کمک می‌کند در جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای رزمنده‌ها. ریحانه‌ای که یاد گرفته از دل سختی‌ها و تلخی‌ها، شیرینی‌ها را بیرون بکشد، نقش خودش را به‌خوبی بازی کند، به آینده امیدوار باشد و شغلی را انتخاب کند تا به پدری که چشم‌هایش را در جبهه‌ها جا گذاشته کمک کند. 👌🏻 این کتاب حس‌وحال خانواده‌های و و را به‌خوبی بیان می‌کند. اینکه در نبود مردهای خانه، چه اتفاقاتی می‌افتد و خانواده چه چیزهایی را تجربه می‌کنند. 😔کتاب را که می‌بندم یاد می‌افتم. سیاه‌ترین جنگی که بشریت به خود دیده است. تصویری که این کودکان بیش از هر چیزی دیده‌اند آدم‌های خاکستری و سیاه و قرمزند. کودکانی که از شدت ترس انفجارها لرزش‌های بی‌امان بر پیکر نحیفشان نشسته، خواب‌هایی که با صداهای مهیب پاره می‌شود، ، . یاد حرف دخترکی می‌افتم که رو به دوربین می‌گوید جنگ زندگی ما را زشت کرده، من را زشت کرده و به خودش اشاره می‌کند. دخترک راست می‌گوید، جنگ موهایش را پریشان کرده، چهره‌اش را تکیده، اگر ترکش‌هایش صورت و بدنش را پر از بخیه نکند یا اعضای بدنش را قطع، قطعاً روزهای خوش کودکی‌اش را تاریک کرده، دخترکی که می‌توانست با پیراهن رنگی با دوستانش بازی بکند و در بغل باشد و برای پدرش دلبری و شیرین‌زبانی کند، حالا باید ساعت‌ها گرسنگی را تحمل کند، مدت‌ها رنگ آب و حمام را نبیند. اما دخترک خوب می‌داند این جنگ تمام می‌شود و روزهای خوش به زندگی‌شان برمی‌گردد. می‌داند تنها راه نجات است. حتما دخترک زمانی که بزرگ شود قصه این روزهایش را برای کودکان سرزمینش نقل خواهد کرد درست مثل قصه . 💔برای خنده تو ، بغض قلکم کافیست همین پلاک و النگوی کوچکم کافیست بخند کودک زیبا برای کشتن شب تفنگ کاغذی و خشم موشکم کافیست برای اینکه بفهمند راه حق زنده‌ست فقط همین که بدانند کودکم کافیست.... شاعر: ماهرخ درستی ✍🏻 از: 📚کتاب: 🖋 به قلم: 🖌تصویرگر: 📜روایتی از عشق و امید دختری که چشم‌های پدر قهرمانش می‌شود! برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/132277 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran