eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 داستان زندگی پیرمردی کم حرف و مشکوک که شد به کتابفروشی‌ها رسید. کتاب به قلم با مشارکت ستاد کنگره ملی شهدای استان قم از سوی انتشارات کتاب جمکران چاپ و روانه بازار شد. ادامه را اینجا http://fna.ir/3btxfs بخوانید. 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗http://ketabejamkaran.ir/135460 📡 🔊 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 📙 🖋 📚کتاب زندگی نامه دو شهید دفاع مقدس به نام های و را روایت می‌کند که نسبت پدر و فرزندی داشته اند. 📖 پیرمرد و اهل روستای گرگین بیجار، بعد از پسرش سیدعلی از اولین کردستان کشاورزی را رها کرده و به همراه همسرش مریم و دیگر فرزندانش راهی قم می شود. بعد از سکونت در قم در پایگاه بسیج طفلان مسلم نیروگاه قم عضو شده و به جبهه اعزام می شود. حضورش در جبهه باعث دلگرمی رزمنده هاست. در میان رزمندگان به ، و و زبانزد بود. در تمام مدت حضور در جبهه حرفی از فرزند شهیدش نمی زند و در پاسخ به سوالِ اهل کجایی می گفت: یعنی از سادات هستم. وقتی احوالش را جویا می شدند می‌گوفت: قربان اولوم یعنی فدای تو بشوم. آنقدر تو دار و کم حرف است که فرماندهان به او می شوند و برای شناسایی هویت واقعی او را در قم و در زمان مرخصی می کنند تا مطمئن بشوند نیست! برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/135460 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🔺نوشتن این کتاب، رزق بی‌نظیری بود که نصیبم شد. نویسنده کتاب گفت: سعی کردم با توجه به کم‌حوصله بودن و کمبود وقت مخاطب امروزی خاطرات را به صورت در بیاورم و نگارش کنم. ادامه را اینجا https://www.ibna.ir/vdcjyyetauqexoz.fsfu.html بخوانید. 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗http://ketabejamkaran.ir/135460 📡 🔊 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖 تعدادی از بچه‌ها حناها را خیس می‌کنند تا قبل‌از بین رزمنده‌ها پخش کنند. سربه‌ سر هم می‌گذارند و با شوخی و خنده، حنا را سر و دست هم می‌مالند. حنابندان کردن یک طرف ماجراست و شستن آن، لب آب یخ رودخانه، ماجرای دیگری دارد! مثل بابابزرگی با محاسن سفید و همیشه در سکوت هم سر و ریشش را حنا گذاشته است. دارد کارش را انجام می دهد ولی لبش به ذکرهای همیشگی‌اش می‌جنبد! از دور به او خیره می‌شوم؛ چقدر به چشمم مثل می‌آید. یاد می‌افتم و برایم تداعی می‌شود. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/135460 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran