eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 داستان یک که رازش را پدربزرگ قبل از ناپدید شدنش، فقط به او گفته! 📣 به چاپ چهارم رسید. 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/109798 📚 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🌲پدربزرگ و راز درخت تنومند انقلاب 🐺«آقاگرگه اومده دنبال حبة انگور.» فکر کرد دارد شوخی می‌کند؛ همان‌طور که من هم وقتی فصل اول را شروع کردم و بعد ده خط به این جمله رسیدم، فکر کردم پدربزرگ داستان دارد شوخی می‌کند تا روحیه نوه‌اش را عوض کند. همیشه مخاطب با پیش‌فرضی را شروع می‌کند یا می‌نشیند تا فیلمی ببیند. این خاصیت تجربه‌های جدید است که آدم‌ها یاد گرفته‌اند قبل هر کاری به حال‌وهوای آن فکر کنند. البته شاید هر آدمیزادی هم این‌طور نباشد؛ ولی من همین‌طورم و فکرهایی برای داشتم که پیش‌فرض‌هایم بود و مثل یک تحقیق علمی فرضیه‌هایی ساخته بودم که با مطالعه کتاب باید می‌فهمیدم درست‌اند یا نه! به نظر می‌رسد این‌هایی که تا حالا نوشته‌ام تحقیقم بوده، پس بیایید برویم جلوتر تا ببینیم یافته‌هایم چه بوده و نتیجه‌گیری‌ام چه می‌شود. 📖 داستان به روزهای قبل برمی‌گردد؛ روزهایی که ، پدربزرگ صدیقه را پس از پدرومادرش دستگیر کرده و او به خانه خاله‌ثریا آمده است. ثریا شبیه صدیقه و خانواده‌اش نیست. او دوست دارد آزاد باشد و بچرخد و بنوشد و برقصد. به‌خاطر همین تفاوت دیدگاه‌ها هم بود که هنگام بازگشت پدربزرگ و بُردن صدیقه به ، بحث و جدل راه انداخت؛ اما به هدفش نرسید و صدیقه از به قم رفت تا روزهای ماجراجویانه‌ای را تجربه کند. البته آن‌ها با نامه‌هایی که بین همدیگر ردوبدل می‌کردند با هم در ارتباط بودند و همین ارتباط‌ها هم بود که منجر به اتفاقاتی شد. ⬇️⬇️⬇️
ا❁﷽❁ا 🗓29 فروردین: جمهوری اسلامی ایران 🟢 کتابی در ستایش فداکاری‌های 📖شخصیت اصلی این رُمان نوجوانی است به نام . آقا الیاس قصۀ ما پسری هفده، هجده ساله است که داییش اونو بی عرضه میدونه. آقا الیاس حسابی دلخور و ناراحته از اینکه چرا آدم حسابش نمی‌کنن. اون دلش پیش دختر داییش خانم گیره و میخواد علاوه بر داییش ایشون هم آدم حسابش کنه و باهاش ازدواج کنه. خبری میاد مبنی بر اینکه چند تا جوان و کاربلد میخوان تا تو کمک کنن. آقا الیاس ما که تقریبا از همه چی می‌ترسه تصمیم می‌گیره برای اینکه به همه بفهمونه بزرگ شده بره جبهه. ساکش رو جمع میکنه و میره... وقتی میرسه میفهمه کار بسیار مهم و سرنوشت‌سازی به روی دوششون هست و برای مخفی موندن چیزی نگفته بودن! الیاس اولش می‌ترسه و می‌خواد هرجور شده برگرده اما اتفاق‌هایی میوفته که منصرف میشه و کم کم و ذره ذره بیشتر به اهمیت ماجرا پی می‌بره. اونها باید بدون اینکه عراقی‌ها بفهمن یک حفر میکردن. کانالی که جون چندصد تا ایرانی رو قرار بود نجات بده. حالا آقا الیاس فهمیده که باید مثل یک مرد وایسه و به کشورش خدمت کنه. آیا با موفقیت بدون اینکه عراقی‌ها بفهمن تموم میشه؟ با موفقیت انجام میشه؟ خانم جواب بله میده؟ 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/115929 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran