🍉 #برشی_از_کتاب #کتاب_هفته
از میان امامان، #امام_حسن(ع) که عشقش بود؛ ولی #امام_رضا(ع) چیز دیگری بود. اصلاً مال خودش بود. جانش بود. دلش غنج می زد برایش. هیچ وقت نمی توانست حسش را به زبان بیاورد. از بچگی بیش از هرچیز دویدنهایش در صحنهای #حرم را به یاد داشت. پایش که به بست علیا میرسید روحش تازه میشد، نفس میکشید و جان میگرفت. بعد میایستاد جلوی #ضریح و با او صحبت میکرد. انگار با پدرش، برادرش، اصلاً با همه کَسش صحبت میکند. امام رضا(ع) خوب بود؛ خوب تر از خوب.
📙 #جیران
🖋 #فاطمه_سلطانی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/132356
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🔻ماجرای عنايت #حضرت_معصومه(س) به #مسجد_مقدس_جمکران
✅ يکي از مردان صالح براي من نقل کرد که چند سال پيش در #حرم_مطهّر_حضرت_معصومه(س) نشسته بودم، زائر غريبی از پيرمردی که در حرم شرفياب بود، در مورد عظمت و جلالت قدر حضرت معصومه(س) سؤال کرد، آن پيرمرد گفت:
من در جوانی بنّا بودم به #مسجد_مقدّس_جمکران مي رفتم، يک روز ديدم ديوارهای مسجد خيلی سياه شده، به دوستان سفيدکار خود گفتم: بياييد همّت کنيد #مسجد را سفيد کنيم، گفتند: مانعی نيست.
هنگامي که به شهر آمديم سراغ گچ فروشی رفتيم و داستان را گفتيم، او حاضر شد که گچ بدهد، درآنجا الاغ داری بود آنن هم پذيرفت که گچ ها را تا #مسجد_جمکران حمل کند، روز بعد که به سراغ گچ فروش رفتيم از تقديم گچ امتناع کرد و مالدار هم از حمل آن امتناع نمود!
از آنجا دست شستيم و به حرم مطهّر حضرت معصومه(س) مشرّف شديم و حال خود را به خدمت بی بی عرض کرديم. بعد از دعا و زيارت در کنار #ضريح نشسته بودم لحظه ای به خواب رفتم و در عالم رؤيا ديدم بانوی بزرگواری از ضريح مقدّس بيرون آمد و به من فرمود: " برو در منزل فلان بنّا، دربزن، چون بيرون آمد دستش را بگير و مچ دستش را فشار بده ".
عرض کردم: بی بی گچ نداريم، فرمود: " دم در #مسجد، دکّان گچ پزی هست و گچ دارد، ولی يادتان باشد که حجره آن دو سيد را نيز سفيد کنيد" !
در خانه ِآن شخص رفتم و در کوبيدم، صاحب منزل که خود بنّا بود بيرون آمد، بعد از سلام دستش را گرفتم و مچ دستش را فشار دادم، گفت: صبر کن ماله و تيشه ام را بياورم.
معلوم شد که به او نيز دستور رسيده بود و فشار مچ به عنوان نشانی بيان شده بود.
رفقا را نيز برداشتيم و به مسجد مقدّس جمکران رفتيم، ديدم دمِ درِ بزرگ مسجد دکّان گچ پزی متروکه ای هست ولی مقداری گچ هست.
خواستم به دهِ #جمکران بروم و الاغی پيدا کنم، ديدم مال ِبی صاحبی می آيد و بيل به بغلش بسته شده است.
با همان مال گچ ها را بردم و رفقا مشغول سفيد کردن #مسجد شدند.
به سوی #روستای_جمکران راه افتادم که غذايی تهيه کنم، مرد کامل سِنّی را ديدم، پرسيد: کجا مي رويد؟ داستان را گفتم، گفت: شما مشغول کارتان باشيد من غذا می آورم، خواستم پول بدهم، گفت: مهّم نيست حساب می کنيم.
سه چهار روز که کار سفيدکاری طول کشيد آن مرد مرّتباً غذا می آورد و ما مسجد را سفيد می کرديم و حجره آن دو #سيد را نيز سفيد کرديم.
وقتي از سفيدکاری فارغ شديم، رفتم که پول غذاها را بدهم، آن مرد را پيدا نکردم، و کسی از چنين شخصی نام و نشانی نداد.
معلوم شد همه اش از #عنايات_حضرت_معصومه(س) بود، که براي گچ و حمل آن، و غذاها چيزي پرداخت نکرديم...
📚 کتاب #کرامات_معصومیه(س) - ص85، علی اکبر مهدی پور
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢وقتی #امام_زمان(عج) جان شیعیانش را از بلا و خطرات حفظ میکند.
📜مأمور شده بود مشرّف شود خدمت #ناحیه_مقدسه(عج)...
کارهایش که تمام شد قصد بازگشت به وطنش #یمن را کرد. نامهای برای #حضرت(عج) نوشت و اجازه مرخصی گرفت.
پاسخ آمد که خارج نشود که در رفتنش خیری نیست.
بعدها خبردار شد قافلهای که میخواسته با آنها برود را دزدان غارت کردهاند.
پساز مدتی، باز اجازه مرخصی خواست. اینبار از راه دریا. باز هم پاسخ آمد این کار را نکن.
بعدها فهمید دزدان دریایی آن کشتی را غارت کردهاند.
در عراق که ماندگار شده بود، به قصد زیارت به #سامرا رفت. در #مسجد_محله_عسکر نشسته بود که غلامی آمد و از او خواست همراهش برود.
تعجب کرده بود از اینکه غلام او را میشناخت و نام کاملش را گفته بود. همراه غلام وارد منزل #امام_عسکری(ع) شد. اجازه داده شد تا داخل #ضریح برود و مشغول #زیارت شود.
♻️برگرفته از:
📙#کمال_الدین
🖋 #شیخ_صدوق
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/2920
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
رسیدیم به #حرم_ارباب_بی_کفن... 😭
نمیدونید که اینجا و توی این #حرم امروز چه قیامتی به پاست... جاتون خیلی خالیه رفقا ❤️
بیایید #زیارت_نامه بخونیم و ببنیم میشه رفت سمت #ضریح یا نه...
🏴 #روایت_اربعین
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🗓آخر صفر: #شهادت_امام_رضا(ع)
📚#برشی_از_کتاب
📖آن قدر میرود تا به #حرم برسد. دلش گرفته؛ دلش به اندازه تمام دنیا گرفته است. هیچ چیز هم در دنیا نمیتواند مانند زار زدن در #ایوان_طلا حالش را جا بیاورد. هیچ چیز به اندازه گره زدن انگشتان بر گره مشبکهای #ضریح نمیتواند آرامش کند. هیچ چیز به اندازه به سر کشیدن #چادر_سپید و نقطهای در میان ردیفهای نماز زنان شدن، نمیتوان از شدت فشاری که روی قلبش سنگینی میکند، بکاهد. سبک میشود؛ مانند پرهای همه کبوترهایی که از بالای سرش پر میکشند و روی #گنبد_طلایی #سقاخانه مینشینند.
📘#دخیل_عشق
🖋#مریم_بصیری
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/6433
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran