eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 🗓10 ربیع الثانی: (س) 📚🍉 📖 چشم دوخت به قاب روی دیوار. عکس دو نفره‌ای که در حرم خانم گرفته بودند و با ذوق خاصی گفت: «من اگه وزیر بشم، وزارتخونه رو توی حرم (س) می‌ز‌نم. اگر هم نذارن، درمانگاه حرم حضرت معصومه(س) رو وزارتخونه می‌کنم.» او قم را دوست نداشت، عاشقش بود. هر هفته از تهران به آنجا می‌آمد تا به بهانه عمل جراحی، اول خودش را برساند به حرم و بعد هم هر زمان که بتواند به برود؛ هر چند، وقتِ دل‌خواهش هیچوقت نصیبش نمی‌شد و تنها به یک سلام از راه دور اکتفا می‌کرد. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/123988 ✅کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🔻ماجرای عنايت (س) به ✅ يکي از مردان صالح براي من نقل کرد که چند سال پيش در (س) نشسته بودم، زائر غريبی از پيرمردی که در حرم شرفياب بود، در مورد عظمت و جلالت قدر حضرت معصومه(س) سؤال کرد، آن پيرمرد گفت: من در جوانی بنّا بودم به مي رفتم، يک روز ديدم ديوارهای مسجد خيلی سياه شده، به دوستان سفيدکار خود گفتم: بياييد همّت کنيد را سفيد کنيم، گفتند: مانعی نيست. هنگامي که به شهر آمديم سراغ گچ فروشی رفتيم و داستان را گفتيم، او حاضر شد که گچ بدهد، درآنجا الاغ داری بود آنن هم پذيرفت که گچ ها را تا حمل کند، روز بعد که به سراغ گچ فروش رفتيم از تقديم گچ امتناع کرد و مالدار هم از حمل آن امتناع نمود! از آنجا دست شستيم و به حرم مطهّر حضرت معصومه(س) مشرّف شديم و حال خود را به خدمت بی بی عرض کرديم. بعد از دعا و زيارت در کنار نشسته بودم لحظه ای به خواب رفتم و در عالم رؤيا ديدم بانوی بزرگواری از ضريح مقدّس بيرون آمد و به من فرمود: " برو در منزل فلان بنّا، دربزن، چون بيرون آمد دستش را بگير و مچ دستش را فشار بده ". عرض کردم: بی بی گچ نداريم، فرمود: " دم در ، دکّان گچ پزی هست و گچ دارد، ولی يادتان باشد که حجره آن دو سيد را نيز سفيد کنيد" ! در خانه ِآن شخص رفتم و در کوبيدم، صاحب منزل که خود بنّا بود بيرون آمد، بعد از سلام دستش را گرفتم و مچ دستش را فشار دادم، گفت: صبر کن ماله و تيشه ام را بياورم. معلوم شد که به او نيز دستور رسيده بود و فشار مچ به عنوان نشانی بيان شده بود. رفقا را نيز برداشتيم و به مسجد مقدّس جمکران رفتيم، ديدم دمِ درِ بزرگ مسجد دکّان گچ پزی متروکه ای هست ولی مقداری گچ هست. خواستم به دهِ بروم و الاغی پيدا کنم، ديدم مال ِبی صاحبی می آيد و بيل به بغلش بسته شده است. با همان مال گچ ها را بردم و رفقا مشغول سفيد کردن شدند. به سوی راه افتادم که غذايی تهيه کنم، مرد کامل سِنّی را ديدم، پرسيد: کجا مي رويد؟ داستان را گفتم، گفت: شما مشغول کارتان باشيد من غذا می آورم، خواستم پول بدهم، گفت: مهّم نيست حساب می کنيم. سه چهار روز که کار سفيدکاری طول کشيد آن مرد مرّتباً غذا می آورد و ما مسجد را سفيد می کرديم و حجره آن دو را نيز سفيد کرديم. وقتي از سفيدکاری فارغ شديم، رفتم که پول غذاها را بدهم، آن مرد را پيدا نکردم، و کسی از چنين شخصی نام و نشانی نداد. معلوم شد همه اش از (س) بود، که براي گچ و حمل آن، و غذاها چيزي پرداخت نکرديم... 📚 کتاب (س) - ص85، علی اکبر مهدی پور ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 در کلام جاذبه‌های رویش‌آفرین در درون خودش یک چیزهایی دارد که جاذبه دارد و این جاذبه رویشها را جذب می‌کند؛ ولو ریزش هم داشته باشیم، این رویش‌ها جای آن ریزش‌ها را میگیرند. جاذبه مثل چه چیزی؟ مثل این گستره‌ی وسیع اهداف و شیوه‌ها و خواسته‌های . در جمهوری اسلامی، در سخت‌ترین میدان‌ها، مبارزه‌ی با هست، مبارزه‌ی با ظالم و ایستادگی در مقابل زورگویی‌های قلدرهای درجه‌ یک جهانی هست، محراب عبادت و و شبهای احیاء و پیاده‌روی و ماه رجب هم هست.» (دیدار دیروز با نیروی هوایی ارتش) ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
⁉️ آیا دستور ساخت را در خواب دیده است؟ 📜خیر. در بیداری اتفاق افتاده است. افرادی خواستند بگویند این ماجرا فقط یک خواب بوده؛ اما در متن روایت، هیچ حرفی از خواب وجود ندارد و از بیداری حکایت می‌کند. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/72520 📘📘📘📘📘 ❓ ❓ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🔴 با سلام کردم! 📜آقای بلورساز از تجّار محترم مشهد خدمت رسیدند و گفتند: دندانم دچار بیماری خاصی شده بود که بالاخره به جراحی کشید. پس از عمل جراحی متوجه شدم که لال شده و زبانم از کار افتاده و دیگر قادر به تکلّم نیستم. به دکترهای زیادی در شهرهای مختلف رجوع کردم، نتواستند زبانم را معالجه کنند و گفتند: اعصاب زبان در حال جراحی دهان صدمه دیده است و دیگر باز نمی‌شود و نمی‌توانید صحبت کنید! یکی از اخیار تهران وقتی مرا به این حال دید، به من گفت: فلانی! شما خوب است چهل شب چهارشنبه به بروید. من این حرف را پذیرفتم و قرار گذاشتم که روزهای سه‌شنبه از مشهد به تهران بیایم تا شب چهارشنبه در حضور داشته باشم. هفته سی و هفتم در مشغول اعمال بودم که ناگاه متوجه شدم نورانی شد و (عج) تشریف آوردند، من با خود گفتم: چگونه با این عدم قدرت بر تکلّم می‌توانم خدمت برسم و مشکل خود را عرض کنم؟ در این فکر بودم که ناگاه متوجه شدم آقا به طرف من آمدند و به من فرمودند: سلام کن! با عنایت حضرت سلام کردم، در حالی که زبانم نیز باز شد و قدرت تکلم گذشته را پیدا کردم. ♻️برگرفته از: 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran