ا❁﷽❁ا
🗓10 ربیع الثانی: #وفات_حضرت_معصومه(س)
📚🍉#برشی_از_کتاب
📖#پروین چشم دوخت به قاب روی دیوار. عکس دو نفرهای که در حرم خانم گرفته بودند و با ذوق خاصی گفت: «من اگه وزیر بشم، وزارتخونه رو توی حرم #حضرت_معصومه(س) میزنم. اگر هم نذارن، درمانگاه حرم حضرت معصومه(س) رو وزارتخونه میکنم.»
او قم را دوست نداشت، عاشقش بود. هر هفته از تهران به آنجا میآمد تا به بهانه عمل جراحی، اول خودش را برساند به حرم و بعد هم هر زمان که بتواند به #مسجد_جمکران برود؛ هر چند، وقتِ دلخواهش هیچوقت نصیبش نمیشد و تنها به یک سلام از راه دور اکتفا میکرد.
📘#همه_خبرها_اینجاست
🖋#نجمه_جوادی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/123988
✅کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🔻ماجرای عنايت #حضرت_معصومه(س) به #مسجد_مقدس_جمکران
✅ يکي از مردان صالح براي من نقل کرد که چند سال پيش در #حرم_مطهّر_حضرت_معصومه(س) نشسته بودم، زائر غريبی از پيرمردی که در حرم شرفياب بود، در مورد عظمت و جلالت قدر حضرت معصومه(س) سؤال کرد، آن پيرمرد گفت:
من در جوانی بنّا بودم به #مسجد_مقدّس_جمکران مي رفتم، يک روز ديدم ديوارهای مسجد خيلی سياه شده، به دوستان سفيدکار خود گفتم: بياييد همّت کنيد #مسجد را سفيد کنيم، گفتند: مانعی نيست.
هنگامي که به شهر آمديم سراغ گچ فروشی رفتيم و داستان را گفتيم، او حاضر شد که گچ بدهد، درآنجا الاغ داری بود آنن هم پذيرفت که گچ ها را تا #مسجد_جمکران حمل کند، روز بعد که به سراغ گچ فروش رفتيم از تقديم گچ امتناع کرد و مالدار هم از حمل آن امتناع نمود!
از آنجا دست شستيم و به حرم مطهّر حضرت معصومه(س) مشرّف شديم و حال خود را به خدمت بی بی عرض کرديم. بعد از دعا و زيارت در کنار #ضريح نشسته بودم لحظه ای به خواب رفتم و در عالم رؤيا ديدم بانوی بزرگواری از ضريح مقدّس بيرون آمد و به من فرمود: " برو در منزل فلان بنّا، دربزن، چون بيرون آمد دستش را بگير و مچ دستش را فشار بده ".
عرض کردم: بی بی گچ نداريم، فرمود: " دم در #مسجد، دکّان گچ پزی هست و گچ دارد، ولی يادتان باشد که حجره آن دو سيد را نيز سفيد کنيد" !
در خانه ِآن شخص رفتم و در کوبيدم، صاحب منزل که خود بنّا بود بيرون آمد، بعد از سلام دستش را گرفتم و مچ دستش را فشار دادم، گفت: صبر کن ماله و تيشه ام را بياورم.
معلوم شد که به او نيز دستور رسيده بود و فشار مچ به عنوان نشانی بيان شده بود.
رفقا را نيز برداشتيم و به مسجد مقدّس جمکران رفتيم، ديدم دمِ درِ بزرگ مسجد دکّان گچ پزی متروکه ای هست ولی مقداری گچ هست.
خواستم به دهِ #جمکران بروم و الاغی پيدا کنم، ديدم مال ِبی صاحبی می آيد و بيل به بغلش بسته شده است.
با همان مال گچ ها را بردم و رفقا مشغول سفيد کردن #مسجد شدند.
به سوی #روستای_جمکران راه افتادم که غذايی تهيه کنم، مرد کامل سِنّی را ديدم، پرسيد: کجا مي رويد؟ داستان را گفتم، گفت: شما مشغول کارتان باشيد من غذا می آورم، خواستم پول بدهم، گفت: مهّم نيست حساب می کنيم.
سه چهار روز که کار سفيدکاری طول کشيد آن مرد مرّتباً غذا می آورد و ما مسجد را سفيد می کرديم و حجره آن دو #سيد را نيز سفيد کرديم.
وقتي از سفيدکاری فارغ شديم، رفتم که پول غذاها را بدهم، آن مرد را پيدا نکردم، و کسی از چنين شخصی نام و نشانی نداد.
معلوم شد همه اش از #عنايات_حضرت_معصومه(س) بود، که براي گچ و حمل آن، و غذاها چيزي پرداخت نکرديم...
📚 کتاب #کرامات_معصومیه(س) - ص85، علی اکبر مهدی پور
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢#جمکران در کلام #رهبری
جاذبههای رویشآفرین
#انقلاب_اسلامی در درون خودش یک چیزهایی دارد که جاذبه دارد و این جاذبه رویشها را جذب میکند؛ ولو ریزش هم داشته باشیم، این رویشها جای آن ریزشها را میگیرند. جاذبه مثل چه چیزی؟ مثل این گسترهی وسیع اهداف و شیوهها و خواستههای #جمهوری_اسلامی. در جمهوری اسلامی، در سختترین میدانها، مبارزهی با #ظلم هست، مبارزهی با ظالم و ایستادگی در مقابل زورگوییهای قلدرهای درجه یک جهانی هست، محراب عبادت و #مسجد_جمکران و شبهای احیاء و پیادهروی #اربعین و #اعتکاف ماه رجب هم هست.»
(دیدار دیروز #امام_خامنه_ای با نیروی هوایی ارتش)
#تاریخ_جمکران
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
⁉️ آیا #حسن_بن_مثله دستور ساخت #مسجد_جمکران را در خواب دیده است؟
📜خیر. در بیداری اتفاق افتاده است. افرادی خواستند بگویند این ماجرا فقط یک خواب بوده؛ اما در متن روایت، هیچ حرفی از خواب وجود ندارد و از بیداری حکایت میکند.
📘 #مهدی_شناسی
🖋 #سید_عباس_طباطبایی_فر
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/72520
📘📘📘📘📘
❓ #پرسش_و_پاسخ_مهدوی ❓
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🔴 با #عنایت_حضرت سلام کردم!
📜آقای بلورساز از تجّار محترم مشهد خدمت #آیت_اللَّه_العظمی_گلپایگانی رسیدند و گفتند: دندانم دچار بیماری خاصی شده بود که بالاخره به جراحی کشید. پس از عمل جراحی متوجه شدم که لال شده و زبانم از کار افتاده و دیگر قادر به تکلّم نیستم. به دکترهای زیادی در شهرهای مختلف رجوع کردم، نتواستند زبانم را معالجه کنند و گفتند: اعصاب زبان در حال جراحی دهان صدمه دیده است و دیگر باز نمیشود و نمیتوانید صحبت کنید!
یکی از اخیار تهران وقتی مرا به این حال دید، به من گفت: فلانی! شما خوب است چهل شب چهارشنبه به #مسجد_جمکران بروید. من این حرف را پذیرفتم و قرار گذاشتم که روزهای سهشنبه از مشهد به تهران بیایم تا شب چهارشنبه در #مسجد_جمکران حضور داشته باشم.
هفته سی و هفتم در #جمکران مشغول اعمال بودم که ناگاه متوجه شدم #مسجد نورانی شد و #امام_عصر(عج) تشریف آوردند، من با خود گفتم: چگونه با این عدم قدرت بر تکلّم میتوانم خدمت #آقا برسم و مشکل خود را عرض کنم؟ در این فکر بودم که ناگاه متوجه شدم آقا به طرف من آمدند و به من فرمودند: سلام کن! با عنایت حضرت سلام کردم، در حالی که زبانم نیز باز شد و قدرت تکلم گذشته را پیدا کردم.
♻️برگرفته از:
📘 #روزنه_هایی_از_عالم_غیب
🖋 #سید_محسن_خرازی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4328
📘📘📘📘📘
♦️#هوای_جمکران
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran