eitaa logo
کتاب فاطمیون
802 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
367 ویدیو
203 فایل
☘️بسم الله الرحمن الرحیم☘️ شما نهضت کتابخوانی باید راه‌ بیندازید، واقعاً کتاب بخوانید، مطالعه کنید. امام خامنه ای عزیز کانال مطالعاتی کتاب فاطمیون #ارتباط_با_ما 09127819822 @Eshq_Agahi_Masouliyat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیام مهمّ دختر لبنانی، به مردم ایران!
🌷 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌷 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌷 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
هدایت شده از پشتیبانی فرهنگی ٢
Booye_Pirahane_Yoosef.mp3
1.76M
🔵 کد 8
هدایت شده از فاطمیون
■ بخشندگی به سبک سیدمحمدجواد ●پنجشنبه شب وقتی که نماز مغرب و عشای مسجد جوادالائمه(ع) در حاشیه شهر مشهد به پایان رسید، یکی از سالمندان نمازگزار خودش را به جلوی صف نماز رساند و مبلغی را به «سیدمحمدجواد حسینی» که مکبر این دو نماز بود، هدیه داد و در حضور جمع او را تشویق کرد. ●نوجوان مسجدی هم وقتی متوجه شد که مسجد در حال جمع‌آوری کمک برای جبهه مقاومت است به سراغ امام جماعت مسجد رفت و هدیه‌اش را در این زمینه تقدیم هم‌نوعانش در لبنان و غزه کرد. ●سیدمحمدجواد از خانواده‌ای افغانستانی است و شبی که او در حال تقدیم هدیه‌اش برای کودکان غزه و لبنان بود، پدر رزمنده‌اش نیز در سوریه در حال دفاع از امنیت حریم اهل بیت بود. @Fatemiyoun_1434
هدایت شده از خانه خوبمان
🏘 ایشان برای اجاره‌ی خانه‌ی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانه‌ی بزرگ و نوسازی در منطقه‌ی خوبی از شهر پیدا کردیم. وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفن‌شان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست. قبول می‌کنی مقداری از پولمان را به آن‌ها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانه‌مان را به آن‌ها دادیم. نهایتاً یک خانه‌ی ۴۰ متری و قدیمی را در محله‌ای پایین شهر اجاره کردیم. سال بعد که به طبقه‌ی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه می‌شد... اگرچه رفاه و آسایش دنیایی‌مان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان می‌شد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت. من در آن خانه‌ی ۴۰ متری، به‌شدت خوشبخت بودم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
• سر ماشین را کج کردیم رفتیم به یک مدرسه قدیمی. صدای جیغ و داد بچه‌ها حتی در مدرسه‌های قدیمی هم بوی تازگی می‌دهد. یکی تازه پدرش شهید شده بود، یکی تازه خانه‌شان آوار شده بود، یکی تازه اشک‌هایش را پاک کرده بود. بغلش کردم و بغل‌دستی‌مان برایم روایت کرد ماجرای بچه‌های مدرسه را. بچه‌هایی که بعضی‌هایشان هنوز الفبا نخوانده بودند اما داشتند امتحان پس می‌دادند. جنگ، بچه‌ها را بزرگ می‌کند؛ مثل زهرا که روی پایم نشسته است و پدر و مادر و دوتا خواهرش شهید شده‌اند. مثل آن طفل معصوم که زیر خاک خوابیده است و عروسک‌هایش را بی‌همبازی کرده است. این بازی کثیفی که دشمن راه انداخته از همین حالا بازنده‌اش معلوم است و بازنده کسی است که بازی بچه‌ها را به هم می‌زند چون خدا سر بازی بچه‌ها شوخی ندارد. گوشه‌ای از روایت شفاهی حاج حسین یکتا پیرامون سفرش به این روزهای لبنان https://eitaa.com/hosseinyekta_ir