eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش پایانی پارت های صوتی کتاب"اندلس یاتاریخ حکومت مسلمین در اروپا" جمعه آینده، در کانال بارگذاری خواهد شد.☘ سپاس از همراهی اهالی خوب ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسمانی ترین مهربانی: روایاتی از زندگی کریم ترین بخشنده زمین، امام جواد(علیه السلام) #آسمانی_ترین_مهربانی 📚 نوشته ی🖊: #سید_مهدی_شجاعی نشر: #نیستان #جوان #اهل_بیت #امام_جواد علیه السلام 📜معرفی: می خواستم تو را خورشید بنامم از روشنایی منتشرت، دیدم که خورشید، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات درمی آوری، دور سر عالم می چرخانی و درصندوق مغرب می اندازی. و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی. می خواستم تو را ابر بنامم؛ از شدت کرامتت، دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی. به اینجا رسیدم که: زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین، ای جواد! ✂️بریده کتاب📖: پیش از خداحافظی از امام پرسیدم: چرا در تمام این یک سال به سراغ من نیامدید؟ در حالی که من شما را بسیار طلب کرده بودم. امام در قالب این سوال پاسخ فرمود: تو کی ما را به اخلاص طلب کردی؟ دیدم که جز همان شب آخر در تمام یک سال گذشته، هرگز امام را به اخلاص طلب نکرده بودم. امام را می خواندم اما چشم امیدم به دوستانی بود که در دربار مامون داشتم @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
به جواب منفی زیاد فکر نمی کردم ، چون چیزی هم نبود که بخواهم در ذهنم بسازم ، گاهی هم که به آن فکر می
📄از برگه ای که داده بودند متوجه شدم که مشکلی نیست ولی به حمید گفتم: برای اطمینان باید نوبت بگیریم مجدد بریم مطب به دکتر آزمایش رو نشون بدیم اونوقت نتیجه نهایی مشخص میشه. 📞 از همانجا حمید با مطب تماس گرفت و برای غروب همان روز نوبت رزرو کرد. از آزمایشگاه که خارج شدیم خیابان خیام را تاسبزه میدان نیم ساعتی پیاده آمدیم ، چون هنوز به هیچ کس حتی فامیل نزدیک حرفی نزده بودیم تا جواب آزمایش ژنتیک قطعی بشود کمی اضطراب این را داشتم که نکند یک آشنایی ما را باهم ببیند. 🍷قدم زنان از جلوی مغازه ها یکی یکی رد می شدیم که حمید گفت:" آبمیوه بخوریم؟" گفتم نه میل ندارم. 🌹چندقدم جلوتر گفت:" از وقت ناهار گذشته ، موافقی بریم چیزی بخوریم؟" گفتم من اشتها برای غذا ندارم. از پیشنهادهای جورواجورش مشخص بود دنبال بهانه است تا بیشتر باهم باشیم ، ولی دست خودم نبود هنوز نمی توانستم با حمید خودمانی رفتار کنم. 🌀 از اینکه تمامی پیشنهادهایش به در بسته خورده بود کلافه شده بود ، سوار تاکسی هم که بودیم زیاد صحبت نکردیم 🌞 آفتاب تندی می زد ، انگار نه انگار که تابستان تمام شده است ، عینک دودی زده بودم یکی از مژه های حمید روی پیراهنش افتاده بود ، مژه را بدستش گرفت ، به من نشان داد و گفت:" نگاه کن ، از بس با من‌حرف نمیزنی و منو حرص میدی مژه هام داره میریزه!" ناخود آگاه خنده م گرفت ولی بخاطر همان خنده وقتی به خانه رسیدم کلی گریه کردم.... ✍ادامه دارد... 🌷۳۱
بر حیدر و بر نیکو عروسش صلوات بر فاطمه و تخت جلوسش صلوات امروز روز ازدواج زهرا و علی است بر چهره داماد و عروسش صلوات 🌺سالروز نورانی ترین پیوند آسمانی مبارک باد🌺 💚❤️💚❤️💚 #کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت