📚کتاب تاب بازی دسته جمعی (جلد پنجم مجموعه داستان های سرزمین دوستی)
🌷 مجموعه کتابهای #داستان_های_سرزمین_دوستی یکی از بهترین آثار خانم #کلر_ژوبرت در توصیف سرزمینی رویایی و البته بسیار عادی و سرشار از #محبت و #ایمان است.
🐝 شخصیت اول این داستان ها یک زنبور #خوش_قلب و #مهربان به نام ویزویزک است که نوع نگاه متفاوت و مومنانه او به پدیده های هستی باعث #شگفتی اطرافیانش می شود.
☘ این شگفتی باعث #جذاب شدن کشف علت رفتارهای ویزویزک می شود و در پایان هر داستان، دوستان او #انگیزه ویزویزک را از رفتارهای متفاوتش متوجه می شوند.
💐 هرکدام از داستان های این مجموعه بر اساس مفهوم حدیثی از معصومین علیهم السلام نوشته شده است و برای کودکان گروه سنی الف و ب نوشته شده است.
📦 موضوع کتاب #تاب_بازی_دسته_جمعی اهمیت #سلام و تاثیر این ادب مهم #اجتماعی در شکل گیری #دوستی های پایدار است.
🔆گروه سنی: الف و ب: قبل از ۶سال تا ۹سال
✍نویسنده: کلر ژوبرت
📖تعداد صفحات: ۱۶صفحه
▪️ناشر: رودآبی
💳 قیمت: ۳۵.۰۰۰ تومان
...............................................
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
🆔@mahnazdelfani
🆔@ketabkhanekhob
کتابخانه خوب📚
#تخفیف ۱۰ درصدی مجموعه کتابهای انسانشناسی برای کودکان🎁 💐درصورت سفارش پک کامل 💢 { کتابها دارای م
💐یک خبر خوب از امروز تا روز ولادت با سعادت امام علی ع وروز پدر علاوه بر تخفیف ده درصدی🎁 برا پک کامل# ارسال رایگان هم داریم 🎀
💌 #حدیث
حواسمون رو جمع کنیم وعدهای ندیم که نتونیم عمل کنیم😓
✨ امام کاظم علیه السلام:
هرگاه به کودکان وعده دادید، بدان وفا کنید؛ چرا که آنان بر این باورند که شما روزى شان را مىدهید.
(إذا وَعَدتُم الصِّبیانَ فَفوا لَهُم؛ فَإِنَّهُم یَرَونَ أنَّکُم الّذینَ تَرزُقونَهُم)
📚 الکافی، ج۶، ص۵۰
#داستانک
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیان خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
@ketabkhanekhob